📌#روایت_کرمان
"شالِ مشکی"
🏴شالِ مشکی و لباس عزا را تن می کرد. پسرِ یازده ساله اش را به خاک سپرده بود.شهیدش را ... درِ خانه اش را باز گذاشته بود و از مهمان هایش پذیرایی می کرد . راه می رفت می نشست بلند میشد و برایشان تند تند از شهیدش می گفت ... بعد هم شال و لباسِ رنگی را از کمد در می آورد و تن میکرد. باید می رفت به ملاقات دختر و پسرش که در بمب گذاری جانباز شده بودند ... نباید می گذاشت بفهمند که عزادارِ برادرشان است ... حداقل تا وقتی که حالشان خوب شود باید شالِ مشکی و رنگی را هر روز عوض می کرد...
#شهیدمیلادشادکام🌷
📝راوی: هانیه باقری
@shahidtoraji213
📌#روایت_کرمان
اولین شهیده
🇮🇷عضو گردان امام حسین(ع) بودم. چند وقتپیش باید میرفتیم ماموریت اما مادرم راضی نمیشد. نگران شهید شدنم بود. به مادرم گفتم:«مادر چی بهتر از شهید شدن. شهید شدن لیاقت میخواد.»
خواهرم لیلا خیلی آدم ریز بینی بود. حرف که میزدی خوب دقت میکرد. گفت:« برای شهید شدن چیکار باید کرد؟»
گفتم:« آدم باید توی قلبش شهادت رو جا بده. دنبالش باشه.»
🍂بهش گفتم:« حاجقاسم وقتی دستش رو میگیره به ضریح و اینطور اشک میریزه، یعنی داره التماس میکنه. التماس میکنه برای شهادت.»
🍃لیلامونم انگار دنبال راه میگشت. به پدرم گفته بود:« کاش من پسر بودم. کاش منم میتونستم شهید بشم.»
آخرشم رسید. راهش رو پیداکرد. شد اولین شهید زنِ روستامون. خوش به سعادتش!
🥀شهیده لیلا غلامعلیزاده، رفسنجان
📝نویسنده: زینب کردستانی
🖋راوی: زهرا صفری
https://eitaa.com/shahidtoraji213
📌#روایت_کرمان
🔆شهیدی که جای قبر شهید گمنام دفن شد.
✨شانزده سال بیشتر نداشت که دوندگی کرده بود که برای روستایشان شهید گمنام بیاورند.
اسم نوشته بود، یک بار بهشان گفتند نمیشود. یک بار گفتند میشود ولی باید بروید توی نوبت.
منتظر بود که نوبتشان شود.
آخر سر گفته بود شما عرضه آوردن یک شهید را هم ندارید.
🍂جای شهید گمنام را آماده کرده بود، پایین قبرستان روستا. آستین بالا زده بود که روستا را از گمنامی در آورد. تلاشش بالاخره نتیجه داد. وقتی که خبر شهادتش همهجا پخش شد، روزنامهها تیتر زدند؛ تشييع شهیده در روستایی که شهید نداشت.
📝 راوی: زهرا یعقوبی
🥀 #شهیده_زینب_یعقوبی
#روستای_کهنوج_معزآباد
3.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌#روایت_کرمان
تکرار و تکرار
🌱نمی خواهم، دوست ندارم... فیلم تکراری نمی ببینم.
اما این فیلم را صد بار تماشا کردم... صد بار!
کاش می شد بزنم سرشانه شان برگردند و تک تک شان را ببینم و از بین شان شهدا را.🥀
حضور پرشور و معنوی مردم 13 دی ساعتی قبل از انفجار💥
گلزار کرمان
📝رحیمه ملازاده