#سرداررشیددفاع_مقدس
#شهیدمحمدرضاتورجی_زاده
#تقواومعنویت
#قسمت_پنجم
کم حرف میزد و سعی میکرد مشغول ذکر گفتن باشد و به خدا توجه داشته باشد . درصدد تهذیب نفس بود .
از مجالسی که در آن حرف های بیهوده زده می شد ،دوری میکرد .
مادر گرانقدر شهید :
محمدرضا خیلی به مسئله حجاب اهمیت می داد . مثلا به من میگفت : مادر میخواهم اگر شهید شدم خواهرانم حجابشان را کامل داشته باشند . اگر صدایشان بالا رفت و نامحرم صدای ایشان را شنید من از چشم شما میبینم.(این در حالی بود که خواهرانش از هر حیث محجبه و مومن بودند.)
#همرزم
حاضر نبود کلمات و عبارات غیر شرعی ؛حتی به شوخی بیان شود . مثلا بچه ها اصطلاح تک زدن را برای وقتی که چیزی را بدون اجازه برداریم به کار می بردند . ولی بعدا این اصطلاح را در موارد معمولی هم به کار میبردند .شهید تورجی به بچه ها تذکر میداد که حتی به صورت شوخی هم این اصطلاح را به کار نبرید.
#همرزم_شهید
سعی داشت که اعمالش با اخلاص باشد .مدتی بود بچه ها خیلی به او التماس دعا میگفتند . من متوجه بودم که او همین طور ازاین موضوع در درون خودش ناراحت است .
#شهیدمحمدرضا_تورجی_زاده🏴
╭─┅*═ঈ🏴ঈ═*┅─╮
@shahidtoraji213
╰─┅*═ঈ❤️ঈ═*┅─╯
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#همرزم_شهید
#محمدحمیدزاده
داخل سنگر بودیم . سپیدۀ صبح می زد. سرش را بالا آورد. کلاه خودش از سنگر بیرون زد. شروع کرد به تیراندازی. حدود سی متر با عراقی ها فاصله داشتیم . نگاهم کرد و گفت : « خوب تیراندازی میکنم ؟»
گفتم : « مواظب باش ! جایت را عوض کن . عراقی ها می خواهند پاتک بزنند. »
🌸
صدای تقه ای داخل سنگر پیچید. مثل صدای برخورد یک تکه سنگ با کلاه خود . سرش خم شد روی سینه اش.نیم خیز شدم طرفش . سرش را بالا گرفتم ؛ صورتش سرخ شده بود . گلولۀ تک تیرانداز دشمن به سجده گاهش خورده بود . وسط پیشانی اش مثل خورشید می درخشید.
#شهیدحسن_ترک
#شهیدمحمدرضا_تورجی_زاده
╭─┅*═ঈ🇮🇷ঈ═*┅─╮
@shahidtoraji213
╰─┅*═ঈ❤️ঈ═*┅─╯