eitaa logo
📗🇮🇷یازهراس♡شهیدتورجی زاده🇵🇸📗
3هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
9.7هزار ویدیو
224 فایل
#یازهــرا «س»💚 شهـــــ⚘ــــــیدزهرایی محمدرضا تورجی زاده🌷 📖ولادت:۱۳۴۳/۴/۲۳ 📕شهادت:۱۳۶۶/۲/۵ 🕯مزار:گلستان شهدای اصفهان 🆔️خادم شهید⚘ @s_hadi40 ♻️خادم تبادل🗨 ↙ @AA_FB_1357 #ثواب_کانال_تقدیم_حضرت_زهرا_س♡✅
مشاهده در ایتا
دانلود
📗🇮🇷یازهراس♡شهیدتورجی زاده🇵🇸📗
#یازهرا #نوار_مصاحبه_شهید_و_خاطرات_دوستان #یا_صاحب_الزمان_عج به کمک یکی از بچه ها رفتم بالای تپه هی
همه نگاه ها به من بود .بعد ادامه دادم:ما یک امام غایب داریم ایشان فرمودند:در سخت ترین شرایط به داد شما میرسم.فقط باید از همه جا قطع امید کنیم.با خلوص کامل حضرت رو صدا بزنیم.مطمئن باشید یا خود آقا تشریف می آورند یایکی از یارانشان را می فرستند.شک نکنید. بعد مکثی کردم و گفتم:الان هر کسی به سمتی حرکت کند.همه فریاد بزنیم یـــــا صــاحب الزمـان ادرکنی😭 بیشتر بچه ها حرکت کردند همه اشک می ریختند از عمق جان مولایشان را صدا می زدند.رفتم به سراغ بسیجی نابینا،آماده حرکت شدیم،دیدم بنده خدا پوتین هایش رادراورده.پایش را هم داخل آب گذاشته.بعد چون چشمش نمی دید پوتین ها را داخل آب گذاشته بود آب هم اونا رو برده بود. زمین سنگلاخ بود.به سختی به همراه مجروح نابینا حرکت کردیم.مسیر آب رو ادامه دادیم.ماهم از عمق جان آقا رو صدا می زدیم.ساعتی گذشت دوباره به هم رسیدیم .کنار هم نشستیم. بچه ها با نگاه خاصی به من نگاه میکردند نمی دانستم چه بگویم یکدفعه دیدم از دور چند نفر با لباس پلنگی به سمت ما می آیند آنها از لا به لای درختان به ما نزدیک میشدند . ما سریع پشت درختان و صخره ها مخفی شدیم دیگر نه راه پس داشتیم نه راه پیش . دقایقی بعد سرم را کمی بالا اوردم خوب به چهره آنها نگاه کردم اخمهایم باز شد خوشحال شدم آنها را می شناختم . برادر نوروزی از گردان یا زهرا سلام الله علیها به همراه چند نفر از نیروهایش بود . با خوشحالی از جا بلند شدم فریاد زدم و صدایشان کردم همه از جا بلند شدیم آنها هم با خوشحالی به سمت ما آمدند گفتم بچه ها دیدید ! دیدید امام زمان عجل الله مارو تنها نگذاشت لحظاتی بعد با چشمانی اشکبار در آغوش هم بودیم . باهم حرکت کردیم تعدادی دیگر از بچه ها آمدند به ما کمک کردند . یگ گروهان از گردان در آنجا مستقر بود . آنها به طور اتفاقی پوتینهای روی آب را میبینند از مدل پوتین و خون تازه روی آنها می فهمند که هنوز نیروهای ما در اینجا هستند بعد به دنبال ما می آیند ولی ناامید می شوند و برمیگردند اما لحظاتی بعد فریادهای یا صاحب الزمان عجل الله را می شنوند ایشان به دنبال صدا می آیند و مارا پیدا می کنند اما بنده این را فقط عنایت آقا امام زمان عجل الله می دانم . بچه های گردان از دیدن ما تعجب کردند همه ما زخمی بودیم با لباسهای پاره وخونی . با پیوستن به نیروها کمی غذا خوردیم . آن هم بعد از چهار روز ! بعد باهم به سمت عقب حرکت کردیم .آنها هم راه را گم کرده بودن در یکی از روستاها با کمک مردم محلی راه را پیدا کردیم کمی هم از آنها غذا گرفتیم وقتی به مرز رسیدیم با هلی کوپتر به عقب رفتیم عملیات والفجر دو به پایان رسید هرچند در محور ما مشکلی بوجود آمد . در محور ما سرداری نظیر حجت الاسلام مصطفی ردانی پور فرمانده آسمانی و اسطوره بچه های اصفهان و فرمانده سپاه صاحب الزمان عجل الله به خدا رسید . ایشان در مرحله بعدی عملیات بچه ها را به عقب فرستاد بعد هم تنهای تنها ماند با خدا همراه شد ماند تا بچه ها به عقب بروند او میخواست گمنام بماند و اینگونه شد ‌. اما در محور های دیگر کار با موفقیت همراه بود . دشمن با تلفات سنگین مجبور به عقب نشینی شد بود . به هر حال ما را به عقب بردند مدتی در بیمارستان بودم یک ماه بعد مرخص شدم. @shahidtoraji213🇮🇷