#موقعیت_مهدی
موقعیت مهدی فیلمی ایرانی محصول سال ۱۴۰۰ به نویسندگی و کارگردانی هادی حجازیفر و تهیهکنندگی حبیبالله والینژاد است. بازیگران این فیلم هادی حجازیفر، ژیلا شاهی، وحید حجازیفر، معصومه ربانینیا، وحید آقاپور و روحالله زمانی هستند. این فیلم بر اساس بخشهایی از زندگی مهدی باکری ساخته شدهاست.
موقعیت مهدی نخستینبار در ۱۸ بهمن ۱۴۰۰ در چهلمین جشنوارهٔ فیلم فجر و در بخش سودای سیمرغ به نمایش درآمد.[۲] این فیلم در این مراسم از ۱۴ نامزدی برندهٔ پنج جایزه از جمله سیمرغ بلورین بهترین فیلم شد.
#از_فردا_در_کانال_بار_گذاری_میشه
#با_ما_همراه_باشید
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
1_1334657646.mp3
3.37M
پیام شهدا
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللهم عجل لویک الفرج 🌷🌷🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ترنم_بهار
🎙آرام باشید و استوار
و هیچ ترس و غمی به دل راه ندید
مقلب القلوب اگر اراده کند دلها را طوری یکدست خواهد کرد که تمام دشمنان خیره خواهند شد.
#لبیک_یا_خامنهای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 یک دقیقه برای آرمان علیوردی😭
💠 یاد انگشتری تو شده داغ دل ما
📗🇮🇷یازهراس♡شهیدتورجی زاده🇵🇸📗
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «قصه ی دلبری» ⏪ بخش سیزدهم: اولین حقوقی که از سپاه گرفت ۲۵۰ هزار تومان بود. رفت با ه
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📒 «قصه ی دلبری»
⏪ بخش چهاردهم:
تا قبل از ازدواج، به کله پاچه لب نزده بودم. کل خانواده می نشستند و بَه بَه و چَه چَه میکردند، فایده ای نداشت. دیگ کله پاچه را که بار می گذاشتند عُق می زدم و از بویش حالم بد می شد. تا همه ظرف هایشان را نمی شستند، به حالت طبیعی برنمی گشتم.
دو سه هفته می رفتم و فقط تماشایش می کردم. چنان با ولع با انگشتانش نان ترید آبگوشت را به دهان می کشید که انگار از قحطی برگشته است. با اصرارش حاضر شدم فقط یک لقمه امتحان کنم، مزه اش که رفت زیر زبانم، کله پاچه خور حرفهای شدم. به هر کس که می گفتم کله پاچه خوردم خیلی خوشمزه بود و پشیمان هستم که چرا تا به حال نخورده ام، باور نمی کرد. می گفتند:
« تو؟ تو با این همه ادا و اطوار؟»
قبل از ازدواج خیلی پاستوریزه بودم، همه چیز باید تمیز می بود. سرم می رفت دهن زده کسی را نمیخورم. بعد از ازدواج به خاطر حشر و نشر با محمد حسین خیلی تغییر کردم. کله پاچه که به سبد غذایی ام اضافه شد هیچ. دهنی او را هم می خوردم. اگر سر دردی، مریضی یا هر مشکلی داشتیم معتقد بود برویم هیئت خوب می شویم. میگفت:
«میشه توشه ی تموم عمر و تموم سالت رو در هئیت ببندی!»
در محرم بعضیها یک هیئت بروند می گویند بس است، ولی او از این هیئت بیرون می آمد، می رفت هیئت بعدی. یک سال روز عاشورا از شدت عزاداری، چند بار آمپول زد.
داخل ماشین مداحی میگذاشت. با مداح همراهی میکرد و یک وقت هایی پشت فرمان سینه میزد.
جزو آرزوهایش بود در خانه روضه ی هفتگی بگیریم، اما نمیشد. چون خانهمان کوچک بود و وسایلمان زیاد.
میگفت:
« دو برابر خونه تیر و تخته داریم!»
فردای روز پاتختی، چند تا از رفقایش را دعوت کرد خانه. بیشتر از پنج، شش نفر نبودند. مراسم گرفت. یکیشان طلبه بود که سخنرانی کرد و بقیه مداحی کردند. زیارت عاشورا و حدیث کسا هم خواندند. این تنها مجلسی بود که توانستیم در خانه برگزار کنیم. چون هنوز در آشپزی راه نیفتاده بودم، رفت و از بیرون شام خرید.
البته زیاد هیئت دو نفره داشتیم. برای هم سخنرانی میکردیم و چاشنی اش چند خط روضه هم میخواندیم، بعد چای، نسکافه یا بستنی می خوردیم.
می گفت:
«این خوردنیا الان مال هیئته!»
هر وقت چای می ریختم می آوردم میگفت:
« بیا دو، سه خط روضه بخونیم تا چای روضه خورده باشیم!»
زیارت عاشورا می خواندیم و تفسیر می کردیم. اصرار نداشتیم که جامعه ی کبیره را تا ته بخوانیم. یکی دو صفحه را با معنی میخواندیم، چون به زبان عربی مسلط بود برایم ترجمه میکرد و توضیح میداد.
کلا آدم بخوری بود موقع رفتن به هیئت یک خوراکی می خوردیم و موقع برگشتن آبمیوه، بستنی یا غذا، گاهی پیاده می رفتیم گلزار شهدای یزد. در مسیر رفت و برگشت دهانمان می جنبید. همیشه دنبال این بود برویم رستوران، غذای بیرون بهش می چسبید. من اصلا اهل خوردن نبودم، ولی او بعد از ازدواج مبتلایم کرد.
عاشق قیمه بود و از خوردنش لذت می برد. علاقه اش با بقیه ی خوراکی ها فرق داشت. چون قیمه ی امام حسین «علیه السلام» و هیئت را به یادش میانداخت کیف می کرد. هیئت که می رفتیم، اگر پذیرایی یا نذری می دادند به عنوان تبرک برایم می آورد. خودم قسمت خانم ها می گرفتم، ولی باز دوست داشت برایم بگیرد.
بعد از هیئت رایة العباس با لیوان چای، روی سکوی وسط خیابان منتظرم می ایستاد. وقتی چای و قند را به من تعارف می کرد، حتی بچه مذهبی ها هم نگاه می کردند. چند دفعه دیدم خانم های مسن تر تشویقش کردند و بعضی هایشان به شوهرانشان می گفتند:
«حاج آقا یاد بگیر، از تو کوچک تره!»
⏪ ادامه دارد...
………………………………………
🌱 #بوستان_داستان
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📒 «قصه ی دلبری»
⏪ بخش پانزدهم:
خیلی بدش می آمد از زن و مردهای جوانی که در خیابان دست در دست هم راه می روند میگفت:
«مگه این ها خونه و زندگی ندارن!»
ولی ابراز محبت های این چنینی می کرد و نظر بقیه هم برایش مهم نبود. حتی میگفت:
«دیگران باید این کارها رو یاد بگیرن!»
اعتقادش این بود که
«با خط کش اسلام کار کن.»
پدرم میگفت:
«این دختر قبل از ازدواج خیلی چموش بود، ما میگفتیم شوهرش ادبش می کنه ولی شما که بدتر اون رو لوس کردی!»
بدشانسی آورده بود با همه بخوری اش گیر زنی افتاده بود که اصلا آشپزی بلد نبود. خودش ماهر بود کمی از خودش یاد گرفتم کمی هم از مادرم. آبگوشت، مرغ و ماکارونی اش حرف نداشت، اما عدسی را از بس زمان دانشجویی پخته بود از خانم ها هم خوشمزه تر می پخت. املتش که شبیه املت نبود نمی دانم که چطور همه مواد را این طور مخلوط میکرد که همه چیز داخلش پیدا میشد.
یادم نمیرود اولین باری که عدس پلو پختم، نمیدانستم آب عدس دیگر نباید بریزم داخل برنج. برنج آب داشت و آب عدس هم اضافه کردم. شفته پلو شد. وقتی گذاشتم وسط سفره خندید گفت:
« فقط شمع کم داره که به جای کیک تولد بخوریم!»
اصلا قاشق فرو نمی رفت داخلش. آن را برد ریخت روی یک زمین که پرندهها بخورند.
دست به سوزنش هم خوب بود. اگر پارچه ای پاره می شد، دکمه کنده می شد یا نیاز به دوخت و دوز بود، سریع سوزن نخ می کرد می گفت:
«کوچک که بودم مادرم معلم بود و میرفت مدرسه من بیشتر پیش مادربزرگم بودم!»
خیاطی از آن دوران به یادگار داشت.
یکی از تفریحات ثابتمان پیادهروی بود در طول راه تنقلات میخوردیم. بهشت زهرا رفتنمان هم نوعی پیادهروی محسوب می شد. پنج شنبه ها یا صبح جمعه غذای آماده برمی داشتیم و میرفتیم بهشت زهرا تا بعد از ظهر می چرخیدیم. یک جا بند نمی شد از این شهید به آن شهید. از این قطعه با آن قطعه.
اولین بار که رفتیم قطعه شهدای گمنام گفت:
«برای این که این وصلت سر بگیره، نذر کردم سنگ مزار شهدایی رو که سنگ قبرشان شکسته، با هزینه خودم تعویض کنم!»
یک روز هشت تا از سنگ ها را عوض کرده بود. یک روز هم پنج تا. گفتم:
«مگه از سنگ قبر ثوابی هم به شهید می رسه؟»
گفت:
«اگه سنگ قبر عزیز خودت بود، باز همین رو می گفتی؟»
به شهید چمران انس و علاقه ی خاصی داشت به خصوص به مناجات هایش. شهید محمد عبدی را هم خیلی دوست داشت. اسم جهادی اش را هم گذاشته بود:
«عمار عبدی.»
عمار را از کلید واژه از « أین عمار» حضرت آقا و عبدی را از شهید عبدی گرفته بود. بعضیها میگفتند:
«از نظر صورت شبیه محمد عبدی و منتظر القائم هستی.»
ذوق می کرد تا این رو میشنید. الگویش در ریش گذاشتن شهید محسن دین شعاری بود. زمانی که جهاد مغنیه شهید شد، واقعا به هم ریخت. داشتیم اسباب اثاثیه ی خانه مان را مرتب می کردیم. می خواستم چیدمان را تغییر بدهم، کارمان تعطیل شد. از طرفی هم خیلی خوشحال شد و می گفت آقازاده ای که روی همه را کم کرد.
تا چند وقت عکس رسول خلیلی روی ماشین و داخل اتاق داشت. همه شهدا را زنده فرض می کرد که «اینها حیات دارن ولی ما نمی بینیم!»
تمام سنگ قبرهای شهدا را دست می کشید و میبوسید. بعضی وقت ها در اصفهان و یزد اگر کسی نبود پابرهنه میشد، ولی در بهشتزهرا هیچ وقت ندیدم کفشش را در بیاورد.
تاریخ تولد و شهادت شهدا را می خواند می زد توی سرش که:
«ببین اینا چه زندگی پر ثمری داشتن ولی من با این سن هیچ خاصیتی ندارم!»
تازه وارد سپاه شده بود نُه ماه بعد از عروسی. برای دوره آموزشی پاسداری رفت اصفهان. پنجشنبه جمعه ها می آمد یزد. ماه رمضان که شد پانزده روز من را هم با خودش برد. از طرف سپاه بهش سوئیت داده بودند، صبح ها ساعت هشت میرفت تا دوی بعد از ظهر. می خوابیدم تا نزدیک ظهر، بعد هم تا ختم قرآن روزانه ام را میخواندم میرسید، استراحتی می کرد و می زدیم بیرون و افطاری را بیرون می خوردیم. خیلی وقتها پیاده می رفتیم تا تخته فولاد و گلستان شهدا، به مکان های تاریخی اصفهان هم سر می زدیم:
سی و سه پل و پل خواجو.
همان جا هم تکه کلامی افتاد سر زبانش: امام و شهدا، هر وقت میخواست بپیچاند میگفت: «امام و شهدا!»
- کجا می روی؟
- امام و شهدا!
- با کی می ری؟
- با امام و شهدا
⏪ ادامه دارد...
………………………………………
🌱 #بوستان_داستان
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂»
.
|رفتی و همهی گرگها،شیر شدند..😔|
| #سردار_دلها♥️|
#استوری C᭄
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
ما رسممان شهادت و
از جان گذشتن است!
بازوبند و انگشتر #شهید_آرمان_علی_وردی
آرمان با شهادت خود
به ما یادآوری کرد که برای
حفظ آرمانهایمان و دفاع از #ولایت
تا کجا باید بایستیم...
#لبیک_یا_خامنه_ای
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂»
.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ
مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهیدِ✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ
#ساعت_عاشقی C᭄
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
هدایت شده از 📗🇮🇷یازهراس♡شهیدتورجی زاده🇵🇸📗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
⇜✾ دعاے فرجـــــ✾⇝
«بسم الله الرحمن الرحیم»
«الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.️»
❁﴿دعاے سلامتے امامـ زمانـ (عج)﴾❁*بسم الله الرحمن الرحیم*
«"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"»✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#موقعیت_مهدی
نام فیلم: موقعیت مهدی
کارگردان:هادی حجازی فر
ژانر: جنگی ،تاریخی،خانواده،درام
#زندگی_مهدی_باکری
#ادامه_دلرد
#با_ما_همراه_باشید
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
دست ادب بر روی سینه می گذاریم
السَّلاَمُ عَلَى الْمَهْدِيِّ الَّذِي وَعَدَ اللَّهُ بِهِ الْأُمَمَ...
🌱سلام بر آن مولایی که نام و یادش مرهم زخم های مومنان هر امّت در طول تاریخ بوده است.
سلام بر او و بر روزی که همه ستم دیدگان، آمدنش را جشن خواهند گرفت.
عزیز دل ما ❤️
❤️أللَّھُـمَ عَجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج وَ فَرَجَنا بِهِ
شهید مدافع حرم عبدالمهدی کاظمی..m4a
9.12M
♥️شهید مدافع حرم عبدالمهدی کاظمی
سه خاطره شنیدنی از شهید اصفهانی
خاطره اول : وصلت عجیب ایشان و توسل به شهید سید مجتبی علمدار
خاطره دوم : خواب عجیب و تعبیر آیت الله بهجت
خاطره سوم : شفای مریضی دختر و توسل به شهید
التماس دعا🤲
اغتشاشگران او را دوره کردند،لباس هایش را دراوردند و از او خواستند به ائمه اطهار، شهدا و رهبری توهین کند؛ زیر شکنجه شدید و وحشیانه اغتشاشگران بود اما لب به توهین باز نکرد و در نهایت پس از سه روز تحمل جراحات در ۲۱ سالگی به شهادت رسید.
#آرمان_علی_وردی
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عوامل_اغتشاشات
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂»
.
• آرمانِ آرمان...
«همه چیو درآوردن؛ هیچی گیر نیاوردن!»
‐ این، آخرین حرف شهید آرمان علیوردی بود!
‐ آخرین شعار علیه اغتشاشگرایی که دورهش کرده بودند و کتکش میزدند!
‐ به معنی شعارش دقت کنید...
‐ همه چیو درآوردن، هیچی گیر نیاوردن!
‐ یعنی هر غلطی توانستید کردید، ولی هیچ چیز بدست نیاوردید!
‐ این حد از حماسه...
‐ این حد از رجزخوانی...
‐ این حد از جرات...
‐ آن هم وسط گلهی کفتارها...
‐ فقط از یک انسان، با روحیهی کربلایی برمیآید!
‐ چرا میگویم کربلایی؟!
‐ برای دانستن چراییاش، فقط کافیست واقعهی کربلا را درک کنید...
#هیهات_منه_الذله
#شهید_آرمان_علی_وردی
#اختصاصی #آرمانِ_آرمان C᭄
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
📌ما برای این چادر داریم میرویم!
🌷رگهایش پاره پاره شده بود و خونریزی شدیدی داشت. وقتی دکتر این مجروح را دید به من گفت:« بیارش داخل اتاق عمل ...».دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحتتر بتوانم مجروح را جابجا کنم. مجروح بهسختی گوشهی چادرم را گرفت و بریده بریده و به سختی گفت:« من دارم میروم تا تو چادرت را درنیاوری؛ ما برای این چادر داریم میرویم».چادرم در مشتش بود که شهید شد.
👈راوی خانم موسوی، از پرستاران زمان جنگ تحمیلی
#حجاب
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯