.
♻️ آقای روحانی! حاج قاسم را تحریف نکنید
🔰 حمید رسایی: در آستانه سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی، حسن روحانی در قالب تعریف از این شهید با #تحریف نماد مقاومت و ایثار، سعی کرد تا ایشان را مصادره به مطلوب کند و در مسیر غلطش از آن سردار ابدی بهرهبرداری کند.
تعریف روحانی از سردار شهید چنین است: "شهید سلیمانی به معنی واقعی کلمه، #معتدل بود؛ نه این جناح بود نه آن جناح. او نه دنبال مقام بود و نه موقعیت. هیچ موقع ندیدم شهید سلیمانی به سمت این جناح یا آن جناح برود.
روشن است که روحانی با این جملات به دنبال تجلیل از حاج قاسم نبوده و نیست بلکه او میخواهد این شهید را برای شعار رنگ باخته #اعتدال خود خرج کند. اعتدال از نگاه روحانی یعنی کوتاه آمدن از مبانی و اصول انقلاب، یعنی خوش و بش با دشمن، یعنی توافق بد بهتر از عدم توافق با دشمن و اعتدال یعنی برجام!
واقعا حاج قاسم چنین بود؟ او که برجام را سه ضلعی و ولایت را هدف نهایی آن میدید. او که بزک کردن دشمن را بزرکترین خطر میدید. او که ذرهای تمایل به دشمن نشان نداد. بدن اربا اربای و قطعه قطعه او گواه این تفاوت است که او اعتقادی به اعتدال شما نداشت.
پاسخ سال گذشته امام خامنهای به تحریف امسال حسن روحانی اما در نوع خود جالب است. رهبر انقلاب سال گذشته فرمودند: شهید حاج قاسم سلیمانی اهل حزب و جناح و مانند اینها نبود، لکن به شدّت انقلابی بود. انقلاب و انقلابیگری خطّ قرمزِ قطعیِ او بود؛ این را بعضیها سعی نکنند کمرنگ کنند، این واقعیّتِ او است؛ ذوب در انقلاب بود، انقلابیگری خطّ قرمز او بود.
در این عوالم تقسیم به احزاب گوناگون و اسمهای مختلف و جناحهای مختلف و مانند اینها نبود امّا در عالَم انقلابیگری چرا، به شدّت پایبند به انقلاب، پایبند به خطّ مبارک و نورانیِ امام راحل (رضوان الله علیه) بود. (۱۳ دی ۹۸)
آقای روحانی! حاج قاسم را تحریف نکنید.
╭━━⊰❀🌹❀⊱━━╮
@shahidtoraji213
╰━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╯
🔴ماجراجویی ترامپ کار دستش خواهد داد
تحرکات این روزهای ارتش تروریستی آمریکا در منطقه و جهان نشان از دست و پا زدن ترامپ برای حفظ قدرت از دست رفته است، اما نمیداند که این قدرت، پوشالی بوده و صرفا توسط هالیوود ساخته و پرداخته شده است.
فضای حاکم بر منطقه آبستن حوادثی است که جمهوری اسلامی به دقت در حال رصد تحرکات دشمنان مردم ایران است.
اینکه دشمن چه سناریویی در سر دارد که بخواهد عمدا خودزنی کند یا نکند هنوز هم تحلیل است، اما بسیار روشن است که پاسخ جمهوری اسلامی بسیار کوبنده خواهد بود.
اینکه امشب یا فردا شب اتفاقی بیفتد یا نیفتد همچنان در میدان تحلیل و گذاره های فرضی و شرایط منطقه است، اما حتما #انتقام_سخت شهید فخری زاده و مهمتر #اخراج آمریکا از منطقه و سپس انتقام از عاملان ترور حاج قاسم اتفاق خواهد افتاد.
اینکه کجا و چگونگه خواهد بود، نزد فرماندهان عالی رتبه کشور محفوظ است.
اما اگه بخوایم با زبون خودمونی بگیم باید گفت 👇
کاش آن شخص بخوابد و صبح جمعه بیدار شود و ببیند، عه زدیم و دیگه نتونه جلوگیری کنه
╭━━⊰❀🌹❀⊱━━╮
@shahidtoraji213
╰━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╯
💖🕊
صلوات خاصه امام رضا علیه السلام:
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃
🔗@shahidtoraji213
•┈┈••🇮🇷••┈┈•
🏴 انا لله و انا الیه راجعون
لحظاتی پیش روح بلند
و ملکوتی فقیه انقلابی
فیلسوف مجاهد، عمار رهبر،
حضرت آیت الله علامه محمدتقی #مصباحیزدی
به ملکوت اعلی پیوست.
رحلت این عالم ربانی را به حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف و نایب بر حق ایشان مقام معظم رهبری و عموم ارادتمندان به ایشان تسلیت عرض میکنیم
#زندگینامه شهیدمحمدرضا تورجی زاده
قسمت۱۳🌸والفجر یک
راوی:(نوار مصاحبه شهید تورجی
و خاطرات دوستان)
اوایل فروردین 1362 در کنار برادر هدایت بودم. حرفهایش عجیب بود.
میگفت: دیگر تحمل ندارم. دنیا برایم خیلی کوچک شده!
دیگر طاقت ماندن ندارم. مثل انسانی شده ام که نمیتواند نَفس بکشد. میخواهم
داد بزنم! میخواهم پرواز کنم! من هم باتعجب گوش میکردم. روحیاتش خیلی
عوض شده بود. همان روز خبر رسید که عملیات دیگری در راه است.
خودروهای نظامی بچه ها را به سوی منطقه ي شمالي فکه منتقل کردند. رنگ
چهره برادر هدایت تغییر کرده بود. گویی مسافری بود که آخرین لحظات سفر
را طی میکند. چادرها برپا شد. قرار بود گردان چند روزی در آنجا مستقر باشد.
برادر هدايت آمد در جمع بچه ها.
خیلی مؤدب صحبت کرد. پیشنهاد کرد در همینجا مسجدی برپا کنیم. چهار
نفر به نامهای برادران فیضی، انصاری، رضایت و بت شکن بلند شدند. آنها به
همراه برادر هدایت پیگیر شدند و مسجد گردان راه افتاد. )شهید تورجی در نوار
مکثی کرد وگفت: همه این پنج نفر شهیدشده اند( خاک سرزمین فکه گریه ها و
ناله های جانسوز آنها را به یاد دارد. چه حالی داشتند. چگونه خدا را صدا میزدند.
سجده های طولانی آنها را در نیمه شبها فراموش نمیکنم.
سه روز مانده بود به آغاز عملیات والفجریک. از طرف فرماندهی گردان کلیه
بچه ها را جمع کردند. پس از سخنرانی همه نیروهای گروهانها را جابه جا کردند.
گفتند: باید برای عملیات نیروهای باتجربه وکم تجربه ترکیب شوند. برادر هدایت
به گروهان عمار منتقل شد. محل استقرار آنها از گروهان ما یعنی ابوذر جدا شد.
فاصله ما از هم زیاد بود. اما دلهای ما به هم نزدیک. از فرمانده اجازه میگرفتم.
هر روز مسافت طولانی را با پای پیاده میرفتم. به قصد دیدن او. نگاه او دریایی بود
از معرفت. لبخند او روحیه من را تغییر میداد.
عصر روز بیستم فروردین بود. فرمانده ما اعلام کرد: امشب ساعت ده عملیات
آغاز میشود. همان روز به دیدن برادر هدایت رفتم. همدیگر را در آغوش گرفتیم.
بوی عطر خاصی میداد. چنین بویی به مشامم نخورده بود!
چهرهاش برافروخته بود. همینطور در آغوش هم بودیم. من مطمئن شدم که این
آخرین دیدار ماست!
ساعت ده شب حرکت نیروها آغاز شد. ترس عجیبی داشتم. رنگم پریده بود.
اولین باری بود که به طور مستقیم به خط دشمن حمله میکردیم.
به ما گفته بودند: اگر دوستان شما هم روی زمین افتادند معطل نشوید. باید جلو
بروید و کانالهای روبرو را تصرف کنید.
حالت بدی بود. صدای تیراندازی و شلیک منور قطع نمیشد. گویی عراقیها
میدانستند ما از کجا حرکت میکنیم.
گروهان یاسر جلوتر از ما حرکت کرد. گروهان ما هم پشت سر آنها به راه
افتاد. صدای شلیک تیربار عراقیها لحظه ای قطع نمیشد.
بچه ها همینطور روی زمین می افتادند. صدای ناله ها همینطور زیاد میشد. در
تاریکی شب چندین بار از روی بدن دوستانمان عبور کردیم!
مشغول دویدن بودیم. برای لحظه َ ای تعجب کردم! من به سر ستون رسیده بودم.
فقط سه نفر قبل از من بودند! این یعنی همه بچه های گروهان یاسر... هر لحظه منتظر
گلولهای بودم. ترس بر من غلبه کرده بود. یکدفعه به یاد برادر هدایت افتادم.
توصیه کرده بود هر وقت در این حالت قرار گرفتی آیه سکینه را بخوان. بسیار به
انسان آرامش می ُ دهد. من هم شروع کردم: هوالذی انزل السکینه فی قلوب المومنین...
ً رسیدیم به کانال. اما اصلا جای امنی نبود. گلوله های خمپاره ي دشمن به طور
دقیق داخل کانال میخورد. کار سخت شد. دشمن موانع عجیبی را بر سر راه
بچه ها بوجود آورده بود! از مسیر کانال جلو رفتیم. ما پشت نیروهای دشمن رسیده
بودیم! تعداد نیروهای ما کم بود. با فرماندهی تماس گرفتیم. گفتند: خط دشمن
شکسته نشده. بسیاری از گردانها به خطوط مورد نظر نرسیده اند.تا هوا تاریک
است برگردید! منورها آسمان را روشن کرده بود. آماده برگشت شدیم. در مسیر
برگشت قسمتی از کانال
تیربارهای دشمن همان نقطه را زیر آتش گرفته بودند. هر کسی از آنجا عبور
میکرد مورد اصابت قرار میگرفت. با چند نفر رفتیم کنار کانال. به سمت دشمن
شلیک کردیم. بقیه بچه ها سریع به سمت عقب حرکت کردند. وقتی همه از آنجا
عبور کردند ما هم به سمت عقب دویديم.
قبل از روشن شدن هوا به خاکریز شروع عملیات رسیدیم. هیچ کاری نمیشد
کرد. بسیاری از دوستان ما در طی مسیر مانده بودند. با اینکه خسته بودم و خوابآلود
اما سریع به سراغ بچههای گروهان عمار رفتم. تعداد بچههای سالم آنها هم کم
بود. همه خسته بودند. هرکس گوشه ای افتاده بود. باتعجب از همه سؤال میکردم.
از بچهها سراغ هدایت را میگرفتم. هیچکس از او خبری نداشت. سراغ فرماندهشان
رفتم. او هم اظهار بیخبری کرد. خیلی به دنبال او گشتم. حتی به سراغ محل
نگهداری شهدا رفتم. تمام آمبولانسها وسنگر امدادگرها را گشتم. اما خبری نبود.
خسته شدم.
درکنار بچههای گروهان عمار نشستم. یکی از بچههای همان گروهان
پیش من آمد. او را میشناختم. او هم مثل من ارادت قلبی به برادر هدایت داشت.
بعد از سلام و احوالپرسی سراغ او را گرفتم. نََفس عمیقی کشید. در حالی که
بغض کرده بود گفت: زیاد دنبال او نگرد!
بعد ادامه داد: عصر دیروز فرمانده ما یک نفر را برای نگهبانی میخواست. برادر
هدایت مفاتیح کوچکش را برداشت و به سنگر جلو رفت.
دو ساعت بعد برگشت. شخص دیگری جایگزین او شد. چهره هدایت خیلی
تغییر کرده بود. یکپارچه نور بود. بوی عطر عجیبی داشت. هدايت وصیتنامه اش را
همانجا نوشته بود. آن را به من تحويل داد.
در آن برگه نوشته بود: در همان سنگر نگهبانی مولایش امام زمان)عج( را
زیارت کرده! درهمان جامژده وصل را از زبان آقا شنیده بود. برای همین دیگر
آرام و قرار نداشت. همان موقع شما آمدی. فکر میکنم متوجه بوی عطر شدی!؟
با تکان دادن سر حرفش را تأیید کردم.
ایشان در حالی که قطرات اشک از چشمانش جاری بود با صدایی بغض آلود
ادامه داد: دنبال برادر هدایت نگرد! همان روز بچهها را به عقب منتقل کردند. من
هم که چند ترکش ریز به بدنم خورده بود به بهداری رفتم. روز بعد شنيدم فرمانده
گردان ما خواب برادر هدایت را دید. مضمون خواب حکایت از شهادت این
انسان وارسته داشت. بعد هم کل گردان ما را به مرخصی فرستادند.
🌸خیلی علاقه مند بودم مطالعات بیشتری ازاین شهید داشته باشم.آیا اوقبردارد؟آیا مزاراودراصفهان است؟
هیچ یک ازدوستان شهیدحتی خانواده شهيدتورجي درعین علاقه مندبودن اطلاعی ازشهیدهدایت نداشتند. این
بارهم باعنایت خداوکمک شهیدتورجی به جوابهایم رسیدم!مزارعارف وارسته شهیدمحمدحسن هدایت در
گلستان شهداپشت نرده های پارکینگ جدیدبلوک دوم ردیف ششم شماره نهم میباشد.)البته متاسفانه قبورشهدای
گلستان، شماره و ردیف ندارد🌸🌸
ادامه دارد✍✍✍
هدایت شده از 📗🇮🇷یازهراس♡شهیدتورجی زاده🇵🇸📗
📚زیارتنامه📜♥️
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها به نیابت از #شهید_تورجی_زاده🌹برای امر فرج و حاجت روایی همه بزرگواران✅...
🌻======✨=======🌻
🍃🌼🌸🌸🌼🌸🌸🌼🍃
بسم الله الرحمن الرحیم
🌸يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللّٰهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرَةً، وَزَعَمْنا أَنَّا لَكِ أَوْلِياءٌ وَ مُصَدِّقُونَ وَصابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوكِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَأَتىٰ بِهِ وَصِيُّهُ، فَإِنّا نَسْأَلُكِ إِنْ كُنَّا صَدَّقْناكِ إِلّا أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِيقِنَا لَهُما لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنا بِوِلايَتِك🌸....🤲
🍃🌼🌸🌸🌼🌸🌸🌼🍃
🌻======✨=======🌻
🌼التماس دعای فرج🌼
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯