eitaa logo
📗🇮🇷یازهراس♡شهیدتورجی زاده🇵🇸📗
3هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
9.7هزار ویدیو
224 فایل
#یازهــرا «س»💚 شهـــــ⚘ــــــیدزهرایی محمدرضا تورجی زاده🌷 📖ولادت:۱۳۴۳/۴/۲۳ 📕شهادت:۱۳۶۶/۲/۵ 🕯مزار:گلستان شهدای اصفهان 🆔️خادم شهید⚘ @s_hadi40 ♻️خادم تبادل🗨 ↙ @AA_FB_1357 #ثواب_کانال_تقدیم_حضرت_زهرا_س♡✅
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❥✺﷽ ✺❥ چگونگی دستگیری قاتلان شهید آرمان علی وردی و ماجرای ربایش پدر علم ژنتیک ایران از زبان رئیس پلیس تهران ✅ •ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ• ‌ زاده🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
تا دخترم رفت عکس بگیره ایشون به احترام چادر دخترم نشست چادرش رو بوسید😭😭😭 خدا می‌دونه چقدرررر دلگرم شدم وچقدرررر واسه دخترم و چادرمون حس غرور و ارزش کردم ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ان شاالله خداوند همه عزیزان حافظ امنیت رو‌حفظ کنه🌹 شهرستان ملایر ۱۳ آبان ۱۴۰۱
📗🇮🇷یازهراس♡شهیدتورجی زاده🇵🇸📗
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «قصه ی دلبری» ⏪ بخش بیست و یکم: ماه هفتم در یزد رفتم سونوگرافی. دکتر گفت: «مایع آمنی
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «قصه ی دلبری» ⏪ بخش بیست دوم: وقتی به هوش آمدم، محمدحسین را دیدم. حدود هشت صبح بود و از شدت خستگی داشت وا می‌رفت، نا و نفسی برایش نمانده بود. آن قدر گریه کرده بود که چشمش شده بود مثل کاسه ی خون. سه نصف شب حرکت کرده بود، می‌گفت: «نمی دونم چه طور رسیدم این جا» وقتی دکتر برگه ی ترخیصم را امضا کرد، گفتم: «می خوام ببینمش!» باز اجازه ندادند. گفتند: «بچه‌ رو بردن اتاق عمل، شما برین خونه بعد بیاین ببینیدش!» محمد حسین و مادرم بچه‌ را دیده بودند. روز چهارم، پنجم رفتم بیمارستان دیدمش. هیچ فرقی با بچه های دیگر نداشت، طبیعیِ طبیعی. فقط کمی ریز بود، دو کیلو نیم وزن داشت و چشم های کوچک معصومانه اش باز بود. بخیه های روی شکمش را که دیدم، دلم برایش سوخت. هنوز هیچ چیز نشده، رفته بود زیر تیغ جراحی. دو بار ریه اش را عمل کردند، جواب نداد. نمی توانست دو تا کار را هم زمان انجام بدهد: این که هم نفس بکشد و هم شیر بخورد. پرسنل بیمارستان می گفتند: «تا ازش دل نکنی، این بچه نمی ره!» دوباره پیشنهادها و نسخه هایشان مثل خوره افتاد به جانم. با دستگاه زنده است. اگر دستگاه را جدا کنیم بچه می میره! رضایت بدین دستگاه رو جدا کنیم. هم به نفع خودتونه و هم به نفع بچه. اگر بمونه تا آخر عمر باید کپسول اکسیژن ببنده به کولش! وقتی می‌شد با دستگاه زنده بماند، چرا باید اجازه می‌دادیم جدا کنند! ۲۴ ساعته اجازه ملاقات داشتیم ولی نه من حال و روز خوبی داشتم، نه محمدحسین هر دو مثل جنازه ای متحرک خودمان را به زور نگه می داشتیم. نامنظم می رفتیم و به بچه سر می زدیم. عجیب بود برایم. یکی دو بار تا رسیدیم به بخش مراقبت ویژه ی نوزادان، مسئول بخش گفت: «به تو الهام می شه؟ همین الان بچه رو احیا کردیم!» ناگهان یکی از پرستارها گفت: «این بچه‌ آرومه و درست قبل از رسیدن شما گریه اش شروع می شه!» می‌گفت: «انگار بو می کشه که اومدین!» می‌خواست کارش را ول کند. روز به روز شکسته تر می شد. رفت کلی پرچم و کتیبه از هیئت آورد و خانه ی پدرم را سیاهی زد و شب وفات حضرت ام البنین (علیهاالسلام) مجلس گرفت. مهمان ها که رفتند خودش دوباره نشست به روضه خواندن: روضه حضرت علی اصغر (علیه السلام) روضه حضرت رباب (علیها السلام). خیلی صدقه دادیم و قربانی کردیم. همه ی طلا و سکه هایی که در مراسم عقد و عروسی به من هدیه داده بودند، یک جا دادیم برای عتبات. می‌گفتند: «نذر کنین اگر خوب شد، بدین!» قبول نکردیم. محمدحسین گذاشت کف دستشان که: «معامله که نیست!» در ساعات مشخصی به من می‌گفتند بروم و به بچه شیر بدهم. وقتی می رفتم، قطره ای شیر نداشتم. تا کمی شیر می‌آمد، زنگ می زدم که: «الان بیام بهش شیر بدم؟» می گفتند: «الان نه. اگه می خوای بده به بچه های دیگه!» محمدحسین اجازه نمی‌داد، خوشش نمی آمد از این کار. دو دفعه رفت آن دنیا و احیا شد، برگشت. مرخصش که کردند، همه خوشحال شدیم که حالش رو به بهبودی رفته است. پدرم که تا آن روز راضی نشده بود بیاید دیدنش، در خانه تا نگاهش به او افتاد، یک دل نه، صد دل عاشق شد. مثل پروانه دورش می چرخید و قربان صدقه اش می رفت. اما این شادی چند ساعتی بیشتر دوام نیاورد. دیدم بچه نمی تواند نفس بکشد، هی سیاه می شد. حتی نمی‌توانست راحت گریه کند. تا شب صبر کردیم اما فایده ای نداشت. به دلهره افتادیم که نکند طوری بشود. پدرم با عصبانیت می‌گفت: «از عمد بچه‌ رو مرخص کردن که توی خونه تموم کنه!» سریع رساندیمش بیمارستان. بچه را بستری کردند و ما را فرستادند خانه. حال روز همه بدتر شد. تا نیاورده بودیمش خانه، این قدر به هم نریخته بودیم. پدرم دور خانه راه می رفت و گریه می کرد و می گفت: «این بچه یک شب اومد خونه، همه رو وابسته و بیچاره ی خودش کرد و رفت!» محمد حسین باید می‌رفت. اوایل ماه رمضان بود گفتم: «تو برو، اگه خبری شد زنگ می زنیم!» سحر همان شب از بیمارستان مستقیم به گوشی خودم زنگ زدند و گفتند بچه تمام کرد. شب دیوانه کننده ای بود بعد از پنجاه روز امیرمحمد مرده بود و حالا شیر داشتم. دور خانه راه می‌رفتم، گریه می کردم و روضه حضرت رباب (علیها السلام) را می‌خواندم. مادرم سیسمونی ها را جمع کرد که جلوی چشمم نباشد. عکس ها، سونو گرافی ها و هر چیزی که نشانه ای از بچه داشت گذاشت زیر تخت. با پدر و مادرش برگشت. می خواست برایش مراسم ختم بگیرد: خاکسپاری، سوم، هفتم، چهلم. خانواده اش گفتند: «بچه کوچک این مراسما رو نداره!» ⏪ ادامه دارد... ……………………………………… 🌱 ┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄ •ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ• ‌ زاده🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯ ┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «قصه ی دلبری» ⏪ بخش بیست و سوم حرف، حرف خودش بود. پدرش با حاج آقا مهدوی نژاد که روحانی سرشناسی در یزد بود صحبت کرد تا متقاعدش کند. محمد حسین روی حرفش، حرف نمی زد، خیلی با هم رفیق بودند. از من پرسید: «راضی هستی این مراسما رو نگیریم؟» چون دیدم خیلی حالش بد است رضایت دادم که بی خیال مراسم شود. گفت: «پس کسی حق ندارد بیاید خلد برین (قبرستانی در یزد) برای خاکسپاری. خودم همه کارهاش رو انجام می دم!» در غسالخانه دیدمش. بچه را همراه با یکی از رفقایش غسل داده بود و کفن کرده بود. حاج آقا مهدوی نژاد و دو سه تا روحانی دیگر از رفقایش هم بودند. به من قول داده بود اگر موقع تحویل بچه نروم بیمارستان، درست و حسابی اجازه می‌دهد بچه را ببینم، آن هم تنها. بعد از غسل و کفن چند لحظه ای با هم کنارش تنها نشستیم. خیلی بچه را بوسیدیم و با روضه ی حضرت علی اصغر (علیه السلام) با او وداع کردیم. با آن روضه که امام حسین (علیه السلام) مستأصل، قنداقه را بردند پشت خیمه. می ترسیدم بالای سر بچه جان بدهد. تازه می فهمیدم چرا می گویند امان از دل رباب! سعی می کردم خیلی ناله و ضجه نزنم. می دانستم اگر بی تابی ام را ببیند، بیشتر به او سخت می گذرد و همه را ریختم در خودم. بردیمش قطعه نونهالان. خودش رفت پایین قبر. کفن بچه را سرِ دست گرفته بود و خیلی بی‌تابی می‌کرد. شروع کرد به روضه خواندن. همه به حال او و روضه هایش می سوختند. حاج آقا مهدوی نژاد وسط روضه خواندنش دم گرفت تا فضا را از دستش بگیرد. بچه را گذاشت داخل قبر اما بالا نمی آمد. کسی جرأت نداشت بهش بگوید بیا بیرون. یک دفعه قاطی می کرد و داد می زد. پدرش رفت و گفت: «دیگه بسه!» فایده نداشت. من هم رفتم بهش التماس کردم، صدقه سرِ روضه های امام حسین (علیه السلام) بود که زود به خود آمدیم. چیز دیگری نمی توانست این موضوع را جمع کند. از نظر جسمی خیلی ضعیف شده بودم. زیاد پیش آمد که باید سُرم می زدم. من را می برد درمانگاه نزدیک خانه مان. می گفتند فقط خانم ها می توانند همراه باشند، درمانگاه سپاه بود و زنانه و مردانه اش جدا. راه نمی دادند بیاید داخل. می‌گفت: «نمی تونم یه ساعت بدون تو سر کنم!» هر روز صبح قبل از رفتن سر کار، یک لیوان شربت عسل درست می کرد، می گذاشت کنار تخت من و می رفت. برایم سوال بود که این آدم، در مأموریت‌هایش چه طور دوام می آورد، از بس که بند من بود. در مهمانی هایی که می رفتیم، چون خانم ها و آقایان جدا بودند، همه اش پیام می‌داد یا تک زنگ می‌زد. جایی می نشست که بتواند من را ببیند. با ایما و اشاره می گفت کنار چه کسی بنشینم. با کی سر حرف را باز کنم و با کی دوست شوم. گاهی آن قدر تک زنگ و پیام هایش زیاد می شد که جلوی جمع خنده ام می گرفت. ⏪ ادامه دارد... ……………………………………… 🌱 •ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ• ‌ زاده🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯ ┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂» . اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ C᭄ •ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ• ‌ زاده🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
گفته‌اند؛ تو فاطمه‌ای دیگری ... با همان قدرِ بزرگ ... با همان آغوش وسیع؛ که قادری همه‌ی آدم‌های عالَم را باهم، در آغوش بگیری و تا بهشتِ خدا برسانی. فاطمه‌ای دیگر، که در مسیرِ امامش به شهری رسید؛ و باید دنیا را از همانجا برای حادثه‌ای بزرگ، آماده می‌کرد! فاطمه‌ای که سپاه پسر فاطمه (سلام‌الله‌علیها) را سامان داده و انتظار تاریخ را برای انفجار نورِ کاملش، به آخر خواهد رساند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ⇜✾ دعاےفرجـــــ✾⇝ «بسم الله الرحمن الرحیم» «الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.️» ❁﴿دعاے سلامتے امامـ زمانـ (عج)﴾❁*بسم الله الرحمن الرحیم* «"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"»‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✨‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚السلام‌‌علیک‌‌یا‌صاحب‌الزمان ســلام پــدر مهربانــم اللّٰهـمَ ڪُـڹ لـولیـڪَ الحُجَّـــة بـْـن الـحَسڹ صلواٰتڪ علیہِ و علےٰ آبائٖہ فےٖ هذہ السّاعة وَ فـےٖ ڪُلّ ســٰاعة ولیّاً وحافــظاً و قائــداً ًوَ ناصِــراً وَ دَلیــلـاً وَ عَیــناً حتـے تُســڪِنہُ أرضَـڪ طوْعـــاً و تُمتِّـــعَہُ فیٖـــھٰا طویــلـٰا اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفــرج💚     
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام اربابم ... صلی الله علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام محشر شد و ديدم همه جا غوغا بود هر كس كه حسينى شده بود، آقا بود والله قسم هر چه خدا داد به ما از لطف حسين و مادرش زهرا بود ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✨اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ.✨ 🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 🌷وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ❤️عاشقان اهل بیت(ع)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷به یاد آنهایی که جز استخوانهایشان چیزی از جسمشان نمانده اما..... عظمت و شکوه غیرت و روحشان عالم را فرا گرفته.. 💔 دلم بیاد گرفته است😔
مثل دلتنگی یک رود که تنها می رفت او فقط داشت به پابوسی دریا می رفت وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها تسلیت باد. علیهاالسلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠شهدا، رفته اند و رسالتی از جنس آگاهی و حرکت را بر دوش ما باقی گذاشته اند. 💠شهادت، مرز زمین و آسمان است و شهدا، مرزبانان هماره بیداری. شهیدان، پیامبران حماسه انسان اند که ما را مسئولیتی ممتد که در لحظه لحظه زندگی مان جاری است، نازل فرموده اند... إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْم حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ🌹 صبح بخیر رزمنده ❤️
28.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نام فیلم: خط باریک کارگردان:شفیع آقا محمدیان ژانر: جنگی ،تاریخی •ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ• ‌ زاده🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂» وفات حضرت‌معصومہ‌‌(س)تسلیت🖤 •ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ• ‌ زاده🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
تصویری از شهید روز گذشته زاهدان «روحانی شهید سجاد شهرکی» امام جماعت مسجد مولای متقیان زاهدان که روز گذشته توسط دو تروریست مسلح هنگام عزیمت به مسجد جهت اقامه نماز مغرب و عشا به شهادت رسید
27.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ارزش خاک کفش زائرین حضرت معصومه ‹سلام‌الله‌علیها›؛ حتما_ببینید. التماس دعا...