eitaa logo
شهید تورجی زاده🥰
397 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
2.5هزار ویدیو
28 فایل
«بسم الله الرحمن الرحیم» آقا محمد رضا خیلی فاطمه زهرا (ع) را دوست داشت گونه ای که پهلو و بازویش به عشق مادر کبود شد 😓و ترکش خورد آخرین باری که داشت می رفت جبهه سپرده بود برایش همسر پیدا کنن ولی شهید شد😓 برای همین خیلی از بخت های جوانان را باز کرده
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸الهی العفو یک شب دیدم کرمعلی مثل هر شب ایستاده و نماز می خواند. کلاه معروفش هم سرش بود و چشم هایش بسته. توی عالم خودش تسبیح به دست می گفت: «الهی العفو» را با صدای بلند می گفت، سیصد تا الهی العفو باید می گفت. متوجه شدم کسی که کنار کرمعلی خوابیده چند دقیقه ای می شد از صدای او بیدار شده و کلافه است. یک دفعه از جا بلند شد پتو را انداخت روی سر کرمعلی و او را پیچید داخل پتو و زور میزد او را بخواباند، حالا کسی که این کار را می کرد خودش نماز شب خوان بود اما دیگر کلافه شده بود. اول از کارش ناراحت شدم اما دیدم می گوید: «آخه لامصب بگیر بخواب این قدر شبها بیدار می‌شوی می گویی الهی علف.. الهی علف، مستجاب الدعوه هم که هستی، همه غذای ما شده علف، علفی نیست که عراقی ها به خورد ما ندهند. چقدر بهت بگویم بابا بگو الهی العفو با شنیدن حرف هایش از خنده روده بر شدم. واقعا هم همین طور - بود، چند روزی می‌شد توی غذایمان به جای بادمجان و برگ کلم، پر از ساقه ها و آشغال سبزی های بازار بود. از آن شب به بعد این شده بود سوژه خنده بچه ها و برای هم تعریف می کردند. _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ شهید تورجی زاده🥰 @shahid1384torji
🧨 دو تا از بچہ‌هاے گردان، غولے را همراه خودشان آورده بودند و ‌هاے هاے مےخندیدند گفتم : این کیہ؟ گفتند : عراقے گفتم : چطورے اسیرش کردید؟ مےخندیدند گفتند : -از شب عملیات پنهان شده بود ، تشنگے فشار آورده با لباس بسیجےها آمده ایستگاه صلواتے شربت گرفتہ بود پول داده بود!😂- اینطورے لو رفتہ بود. https://eitaa.com/joinchat/1583022171Cf663fac596 شهید تورجی زاده🥰 @shahid1384torji
•|❤️🌿|• 😅 ماموریت‌ما‌تمام‌شد، همہ‌آمده‌بودند‌جز«بخشے». بچہ‌خیلے‌شوخے‌بود☺️ همہ‌پڪر‌بودیم😢 اگر‌بود‌همہ‌مان‌راالان‌مےخنداند.🙂 یہو‌دیدیم‌👀دونفر‌ یہ‌برانڪارد‌دست‌گرفتہ‌ودارن میان .یڪ‌غواص‌روے‌برانڪارد‌آه‌و‌نالہ مےڪرد😫. شڪ‌نڪردیم ‌ڪہ‌خودش‌است. تا بہ‌ما‌رسیدند‌بخشے‌سر امدادگر داد زد🗣:«نگہ‌دار!»✋ بعد‌جلوے‌چشمان بہت زده‌ے دو‌امدادگر پرید‌پایین‌😅و‌گفت: «قربون‌دستتون!‌چقدر میشہ؟!!» 😆😁 و‌زد زیر‌خنده‌و‌دوید‌بین‌بچہ‌ها‌گم‌شد😂 بہ‌زحمت،امدادگرها‌رو‌راضےڪردیم‌ڪہ بروند!!😁😂😂 🌊 °|🌿🌸|●•🌻|●°•• ೋ❀❀ೋ═══ • https://eitaa.com/joinchat/1583022171Cf663fac596 ═══ೋ❀❀ೋ
🍃🍂🍃 :) یه بچه بسیجی بود خیلی اهل معنویت و دعا بود... برای خودش یه قبری کنده بود. شب ها میرفت تا صبح باخدا رازونیاز میکرد. ما هم اهل شوخی بودیم یه شب مهتابی سه، چهار نفر شدیم توی عقبه... گفتیم بریم یه کمی باهاش شوخی کنیم‌! خلاصه قابلمه ی گردان را برداشتیم با بچه ها رفتیم سراغش... پشت خاکریز قبرش نشستیم. اون بنده ی خدا هم داشت با یه شور و حال خاصی نافله ی شب می خوند. دیگه عجیب رفته بود تو حال! ما به یکی از دوستامون که تن صدای بالایی داشت، گفتیم داخل قابلمه برای این که صدا توش بپیچه و به اصطلاح اکو بشه، بگو: اقراء یهو دیدم بنده ی خدا تنش شروع کرد به لرزیدن و به شدت متحول شده بود و فکر میکرد براش آیه نازل شده! دوست ما برای بار دوم و سوم هم گفت: اقراء بنده ی خدا با شور و حال و گریه گفت: چے بخونم ؟؟!!! رفیق ما هم با همون صدای بلند و گیرا گفت : باباکرم بخون 🌹شادی روح شهدا بلند صلوات 『 شهید تورجی زاده🥰 @shahid1384torji
😆 همہ دارو ندارم لبخند بزݧ بسیجی چفیه یھ‌ بسیجیو ازدستش‌قاپیدن؛ دادمیزد: آهـــای! سفره؛حولھ؛لحاف؛ زیرانداز؛روانداز؛ دستمال؛ماسک؛کلاه؛ کمربند؛جانماز؛سایھ‌بون؛ کفن؛باندزخم؛تورماهی‌گیریم همه رو‌بردن😱😂 "اللهم‌صل‌علی‌محمد‌و‌آل‌محمد‌وعجل‌فرجهم" شهید تورجی زاده🥰 @shahid1384torji
😅  وقتی می رفتند‌ پیش ‌حاجۍ برای‌ مرخصے، میگفت: «من‌پنج‌ ساله پدر‌و‌مادرم ‌رو ندیدم...🥺 شما‌ هنوز ‌نیومده ‌ڪجا‌ میخواین برین؟!»🤨 ڪلے سرخ ‌و‌سفید ‌میشدند‌😢 و‌ از‌ سنگر‌می آمدند ‌بیرون‌ 🚶🏻 ما‌ هم ‌می‌خندیدیم‌ بهشان...😂 بنده ‌های خدا‌ نمۍدانستند ‌پدر‌و‌مادرِ ‌حاجۍ پنج‌ سال ‌است‌ فوت‌ شده‌اند!!😑😁 ‌‍‎‌‌ ┄┅፨شهید تورجی زاده🥰 @shahid1384torji