#عاشقانہهاےشهدا..|♥️
نزدیک "عملیات خیبر" بود.
زمستان بود••🌨
و ما در اسلام آباد غرب بودیم.
از تهران آمد خانه.
چشم هاے سرخ و خسته اش
داد مے زد چند شب است نخوابیده.🌿
تا آمدم بلند شوم، نگذاشت.
دستم را گرفت و نشاندم.
گفت:
"امشب نوبت من است
که از خجالت تو بیرون بیایم"☺️✨
گفتم: " ولے تو، بعد از این همه وقت ،
خسته و کوفته آمدے و ..."
نگذاشت حرفم تمام شود.🖐🏻
رفت خودش سفره را انداخت.
غذا را کشید و آورد.
بعد هم غذاے مهدے را با حوصله داد
و سفره را جمع کرد.🍃
چاے ریخت و آورد|☕️|
داد دستم و گفت : "بفرما بخور🥰 "
.
.
همسرشهیدحاجمحمدابراهیمهمت
#اللهم_عجِّل_لِوَلیک_الفَرَج
#دمی_با_شهدا
#کرونا
شهید تورجی زاده🥰
@shahid1384torji