eitaa logo
شهید تورجی زاده🥰
397 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
2.5هزار ویدیو
28 فایل
«بسم الله الرحمن الرحیم» آقا محمد رضا خیلی فاطمه زهرا (ع) را دوست داشت گونه ای که پهلو و بازویش به عشق مادر کبود شد 😓و ترکش خورد آخرین باری که داشت می رفت جبهه سپرده بود برایش همسر پیدا کنن ولی شهید شد😓 برای همین خیلی از بخت های جوانان را باز کرده
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌿 نه خودش میومد ، مامانی هم اعصبانی شد و سرش داد زد و... اونم بیشتر داشت گریه میکرد هر کی باهاش حرف میزد بازم بیشتر جیغ میکشید . شانسمو امتحان کردم و رفتم کنارش خودمو خم کردم . آماده هر حمله ای بودم ک بخواد منو بندازه زمین ، همون طور که پاشو رو زمین میکشید و جیغ میزد گفت:همه تو رو دوست دارن کسی منو دوست نداره کاشکی منم مریض بودم و همه منو دوس داشتن پاهام طاقت نیوورد و نشستم پیشش بهش گفتم تو فکر میکنی مریضی چیز خوبیه؟! خداراشکر کن که سالمی تو این دنیا هزاران هزار نفر هستن که آرزوشونه یه بار مثل تو به راحتی نفس بکشن آرزوشونه یه بار مثل تو چشاشون دنیا رو ببینه آرزوشونه یه بار مثل تو گوشاشون چیزی رو بشنوه آرزوشونه مثل تو دست داشته باشن یا حتی پا برای راه رفتن آرزوشونه مثل تو یه شبو با آرامش بخوابن تو همه چیز داری خیلیا در حسرت چیزایین ک تو داری و اونا ندارن من به تو حسودیم میشه تو میتونی بدوی ولی من حتی یادم نمیاد آخرین بار کی دویدم ... هه دیدی که من حتی وقتی شما رو میبینم ک به راحتی از جاتون بلند میشین حسرت یه بار مثل شما بلند شدن رو دارم بازم بگم یابسه؟! تو فکر میکی من تو رو دوست ندارم؟! شما خواهر های منید من شمارو خیلی دوست دارم چرا نمیفهمی؟! تمام طول زمانی ک داشتم حرف میزدم ساکت بود و داشت گوش میکرد یهو خندید 😐🏳️ و راضی شد ک عکس بگیریم حالا هر چی میگفتیم تو هم باید باشی ولی نمیومد ک آخرش موافقت کرد و ما وایسادیم تا عکس بگیریم . هی آقاعه میخواست عکس بگیره و ما خندمون میومد و باز دوباره میگرفت و میگفت خراب شد دوباره وایسین تا بلاخره یکی تقریبا درست در اومد. بعد ما هم خاله خدیجه از خودش عکس گرفت. بعداز دقایقی حرم خلوت تر شد و ما اجازه گرفتیم بریم حرم خدمت ارباب، با محدثه و حسنا و عقیله به راه افتادیم و بعداز عبور از چند زن نوبت ما شد که تپتیش صورت بگیره اول محدثه بود در حالی ک محدثه رو میگشت یهو خانومه با لحجه خودش گفت محدثه؟! ما همه تعجب کردیم ک محدثه سرشو تکون داد و خندید خانونه هم خندید و لپ محدثه رو کشید😂 محدثه اون طرف وایساد به حسنا میگفتن تکلیف؟! تکلیف؟! ما هم نمیفهمیدیم چی میگه تا چند لحظه بعد فهمیدم داره میگه به سن تکلیف رسیدی ؟! رو به خانومه از طرف حسنا در حالی ک سرمو به الامت مثبتتکون میدادم جواب دادم: بله اشاره به پاهاش گفت جوراب نپوشیدی... حسنا قصد کرد برگرده ک خانومه یه جفت جوراب نو به سمتش گرفت ، خلاصه پوشید و رفتیم... حرم خیلی خلوت بود طوری ک نزدیک ضریح تقریبا خالی بود و شاید هفت هشت نفری فقط اونجا وایساده بودن،محدثه لباسایی ک برای تبرک بود رو به ضریح میکشید و عقیله هم سرشو رو ضریح گذاشته بود حسنا هم به گریه افتاده بود و با صدای بلند میگفت : یا امام حسین به دختر خالم شفا بده و... از این نوع گفتار کودکانش و رکش لبخندی زدم. سرمو به ضریح نزدیک کردم و زمزمه کردم: من همه درد خودم رو به تو گفتم جانا... اینکه درمان بکنی یا نکنی مختاری! و دستمو گرهِ شبکه های ضریح کردم: اسلام یا آقا جانم ببین منم اومدم آقا دستمو بگیر من به جز شما دستگیری ندارم ‌. آقا دلم هوای رقیه ات رو کرده بابا خودت گفتی شبیه مادرم باش من مثل مادرت زهرا آزار دیدم یک لحظه یادم رفت اسم من رقیه ست سیلی ک خوردم عمه را هم تار دیدم دستمو رو ضریح کشیدم اینکه تو را دارم اگر رویاست از خواب،بیدارم نکن دیگر... ️حَـــوِل قُلُوبنــــا بـه بڪاء علـی الحســیـن عـلیه السلام♥ فاطمه، فائزه، رقیه، سید، اتی، مهدیه، زهرا ، معصومه، سنا، و... التماس دعا گفتن . آقا جون هر چی صلاحشونه براشون پیش بیاد خودت ک درد دل همه رو میدونی مشکلات زیاده خواهش میکنم از خدا طلب گشایش گره هاشون باش از منم التماس دعا🥺🦋. ادامه دارد...
حاج قاسم سلیمانی: 
قربانی مهم است، 
اما مهم‌تر از قربانی
 آن چیزی است که
 انسان برای آن قربانی می‌شود..
@shahid1384torji
ما که قدرت شکرگذاری یکی از نعمت ها را نداریم،حداقل سعی‌مان بر این باشد که با نعمت های الهی به جنگ خدا نرویم و نا فرمانی نکنیم. ای کاش توفیق داشته باشیم شبانه روز یک بار بگوییم: اَلْحَمْدالله بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِهِ عِلمکَ،اَلْحَمْدالله عَلی کُلِّ نِعْمَةٍ،اَلْحَمْدالله بِعَدَدِ ما اَنعَمتَ عَلَیّ. و در نهایت با کمال خضوع بگوییم: اِلهی ما شَکَرتُکَ حَقَّ شُکرَکَ. -کتاب در محضر روح‌الله @shahid1384torji
حاج قاسم اکنون که تو در اوج رفتی و... ما در موج ماندیم دستمان را بگیر... @shahid1384torji
فلسفه قربان... سر بریدن نیست ، دل بریدن است... دل بریدن از هر آنچه ، به آن تعلق داریم...! ‌ ••شهید تورجی زاده🥰 @shahid1384torji
🌿🌸 زیارت گاه هایی که تو حرم بود رو یکی یکی زیارت کردیم و از حرم زدیم بیرون. بقیه هنوز سر جای قبلیشون نشسته بودن تقریبا یه ساعتی بود ک رفته بودیم و بر گشتیم . عکاسه به خاله خدیجه گفته بود یه ساعته دیگه بیا عکساتو تحویل بگیر برا همین خاله خدیجه عقیله رو همراه کرد و با هم رفتن سراغ عکسا محدثه نشسته بود پیش بقیه حسنا هم با بشرا و معصومه بازی میکرد منم رفتم یه چند متر اون طرف تر روی سکو درست بر خلاف عصری کنار آبسرد کن اون طرف بین الحرمین نشستم . کربلا من کجا و اینجا کجا بین حرم حسین و عباس روی خاک کربلا همون ک میگن شهر بلا خوابم؟! یا بیدارم؟! الان که بین حرم  تو با علمدار  مگه باورم میشه  منه رو سیاه کجا بهشت بین الحرمین  مگه باورم میشه  میکشم نفس تو صحن پادشاه عالمین  مگه باورم میشه  معلومه هنوز منو دوستم داره امام حسین ببین پرشونم آقا جونم ببین پرشونم خواب میبینم تو حرم رقیه خاتونم یه گوشه ای پای ضریح روضشو میخونم ببین پرشونم مگه باورم میشه یا سید الشهدا خودت پشتوانه ی مدافعان حریم عمه جانم زینب باش. آقا جونم ... میدونم من تا ابد به شما بدهکارم ولی آقا تا اینجا منو رسوندی بقیش هم منو یاری کن ... عقیله بعد از زیارت سید الشهدا به بین الحرمین برگشتیم . صدایی منو مخاطب قرار داد که دیدم خاله خدیجه ست و داره میگه: عقیله اگه حوصله داری بیا با من بریم همین عکسارو بیاریم... با حرفش موافقت کردم و از بین الحرمین خارج شدیم کوچه پس کوچه های این قسمت شهر تاریک بود و فقط حاله ای از نور از بین خیابون به اینجا میتابید. تاریکی کوچه وحشت و ترسناکیشو بیشتر کرده بود و موجب ترس شدید ما.. دو سه تا مرد سیگار به دست تقریبا انتهای کوچه ایستاده بودن و این باعث دل شوره ی بیشتر من و خاله خدیجه میشد در همین هین سر و کله ی همون مرد عکاس پیدا شد و با کلمات عربی ک سعی میکرد فارسی اداش کنه به ما گفت دنبالش بریم ، واردمغازه ک شدیم . بعد لحظاتی پاکتی رو به سمت خاله خدیجه گرفت ک حاویه عکس بود بلاخره بعداز ترس و لرز دوباره از اون کوچه بیرون اومدیم و وارد بین الحرمین شدیم . تقریبا انگار همه رفته بودن و فقط چند نفری از کاروانمون دیده میشدند وقتی به اونایی ک سر جای قبلی نشسته بودن رسیدیم و جویای بقیه شدیم گفتند به زیارت رفتند تا به هتل باز گردیم تو حرم سر میچرخوندم ک متوجه شدم فاطمه کنار آب سرد کن تکیه داده به میله چراغ و چشاشو بسته . اول فکر کردم سطحیه ولی وقتی نزدیکش شدمو صداش زدم انگار خواب بود. کنارش نشستم و به دور و بر خیره شدم و چشمم خورد به گنبد آقا ... اومدم تنهای تنها من همون تنها ترینم اومدم تو این زمین که...زیر سایتون بشینم اومده دوباره اون که...بی قرار و سر به زیره... همه ی حاجتش اینه پای پرچمت بمیره اومدم با اه و گریه یا حسین✋🏻 این قشنگ ترین سلامه همه دار ندارم اشک روی گونه هامه از خودم گلایه دارم منو از خودم جدا کن رو سیاهم یاابن زهرا تو برای من دعا کن حبیبه ک اسممو صدا کرد دستمو از رو صورتم ورداشتم و بهش چشم دوختم ک گفت تو میمونی یا میای +کی میخواد بمونه؟! -سمیه و مامان فاطمه و فاطمه خودش +منم میمونم -باشه پس مواظب خودت باش حالا حرم نسبت به اون وقت دوباره خلوت تر شده بود فاطمه هنوز همون شکلی خواب بود صداش ک زدم همون طور که چشاش بسته بود سر تکون داد بهش گفتم : سرتو بزار رو پا من بخواب اینطوری گردن درد میگیری ک قبول نکرد و ...نگاهی به تابلو اسلام علیک یابن امیر المومنین انداختم و زمزمه کردم: دستمو گرفتی اقا التماسمو شنیدی جز خوبی ازت ندیدم جز بدی ازم ندیدی نکنه یه روز نباشه سایه ی تو رو سر من... سمیه و مامان فاطمه بلند شدند و گفتن ما میخوام بریم حرم امام حسین شما ک اونوقت رفتین پس برین حرم حضرت ابوالفضل ک ما میایم نگاهی به فاطمه انداختم و گفتم باشه...چشاش نیمه باز بود. چقدم ک تو میخوابی.😢🙆🏻‍♀️ صداش کردم و گفتم پاشو بریم حرم ک گفت: نمیتونم بلند شم گفتمش:پاشو ک خودم کمکت میکنم چشاش بسته بود و فکر کنم اصلا جایی رو نمیدید... دستشو گرفتم بعد از تپتیشی کم کم وارد حرم شدیم روی یکی از سکو ها نشستیم بهش گفتم سرتو بزار رو پا من و بخواب ک با صدایی خیلی ضعیفی گفت . نمیخواد و سرشو گذاش زمین منم از قفسه کناریم یه قران ورداشتم و همین ک ورق زدم یه آقایی اومد و گفت : اینجا برای استراحت جای مناسبی نیست بهتره برین زیر زمین سرمو به نشانه ی تایید تکون دادم و فاطمه رو چند بار صدا زدم که انگار از بس خسته بود چیزی نمیشنید دستمو گذاشتم رو بازوش و تکونش دادم تا چشاشو باز کرد بهش گفتم: این آقا میگه برین زیر زمین نمیزارن اینجا بشینیم اگه میتونی بهتره از اینجا پاشیم ادامه دارد...
16257628792946126407985.mp3
1.38M
•°🌱 بزار محرم برسه واسه ات قیامت میکنم بزار محرم برسه دردت به جونم کربلایی امین قدیم🎧 🔰درخواستی کاربران کانال 🆔 شهید تورجی زاده🥰 @shahid1384torji اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
◈ ✍ 🌿 از آیت‌اللـہ بهجــت(ره) پرسیـدند: آقا می‌شود راه صد سالـہ را یڪ شبـہ رفـــت؟ ایشان فرمودند: با آقا سیـدالشهدا(؏) می‌شـــود. ⚜شهید تورجی زاده🥰 @shahid1384torji
خیلی دقـت کنید قلـب شما خانه کیسـت؟ همه‌ی حـرف اینجاست، ساکـن قلبـت را پیـدا کن مطلـب برایـت روشـن می‌شـود! -استاد انصاریان @shahid1384torji
💔 پنجشنبه است و ياد درگذشتگان 🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الاخلاص و الصَّلَوَاتِ   💔 اسم پنجشنبه كه می آيد ناخودآگاه  ياد مسافران بهشتی می افتيم ، با هدیه ای به زیبایی فاتحه و صلوات یادی کنیم از آنها، روحشون شاد و یادشون گرامی 🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌹بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ،مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِين اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيم صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِم غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ 🌹بِسْمِ اللهِ الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ،اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ،وَ لَمْ يَكُن له کفو احد @shahid1384torji
لازم نیست یک دعای طولانی را یک دفعه با عجله و شتاب بخوانی و تفکر در معانیش نکنی،بنده و شما حال سیدسجاد(ع)،را نداریم که آن دعای مفصل را با حال بخوانیم،شبی یک ربع آن را،یک ثلث آن را،با حال بخوان و تفکر کن در فقراتش شاید صاحب حال شوی!

-کتاب در محضر روح‌الله
@shahid1384torji
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸به نظر شما خدا در چه روزی بیشترین بخشش را دارد؟ اگر هنوز عید غدیر را نشناختی ببین 👆 شهید تورجی زاده🥰 @shahid1384torji