eitaa logo
شهید تورجی زاده🥰
397 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
2.5هزار ویدیو
28 فایل
«بسم الله الرحمن الرحیم» آقا محمد رضا خیلی فاطمه زهرا (ع) را دوست داشت گونه ای که پهلو و بازویش به عشق مادر کبود شد 😓و ترکش خورد آخرین باری که داشت می رفت جبهه سپرده بود برایش همسر پیدا کنن ولی شهید شد😓 برای همین خیلی از بخت های جوانان را باز کرده
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم شه‍یدمصطفےچمران: به‌شوخے‌به‌یڪے‌از‌دوسٺانم‌گفٺم من‌۲۲‌ساعت‌مٺوالے‌خوابیده‌ام! گفٺ:بدون‌غذا؟ همین‌سخن‌را‌به‌دوسٺدیگرم‌گفٺم: گفٺ:بدون‌نما‌ز؟ و‌این‌گونہ‌خدا‌ێ‌هرکس‌را‌شناخٺم! شهید تورجی زاده🥰 @shahidtorji
🌹|شهید محمدرضا عقیقی ✍️ مادر حلالم کن ▫️در آشپزخونه غرق حال و هوای خودم مشغول کار بودم کــه محمدرضا بــا صدای بلند گفـت: مـادر! نگاه کردم و دیدم دم درب ورودی ایسـتاده اومـد تـوی آشـپزخونه و شـروع کـرد بـه چرخیدن دور مـن و می‌گفـت: مادر حلالم کـن... مـادر حلالم کن. گفتم: آخه چیکار کردی که حلالت کنم؟ گفت: وقتی اومدم صداتون کـردم متوجـه نشـدید. بعـد بـا صدای بلند صداتون کـردم. حلالم کنید اگه صدایم رو روی شما بلنـد کـردم... شهید تورجی زاده🥰 @shahidtorji
••📚🔗 [ ] قسمت ششم 🌾 از خونه تا مدرسه، قلبــم تند مــی‌زد؛اما از حیاط تادفتر، سرعتش خیلی بیشتر شده بود.❤️‍🩹 باتوضیحات امیدوار کنندۀ مدیــر(😒) احســاس کردم قلبــم می‌خواد از ســینه‌م بیــرون بزنه و از مدرسه فرار کنه. انگار بازبون بی‌زبونی داشت بهم می‌گفت: 《حاج آقــا! اگه می‌خوای بــری، برو؛ ولی خودت تنها برو.من نیســتم!》🤕 قلــب بی‌زبــون، انــگار‌ دیگه کــم آورده بود.آخــه اولین بارش نبود این همه اضطراب رو تحمل میکرد. هرجوری بود، قلبم رو راضی کــردم باهــام بیــاد.👣 اونم مردونگی کــرد و تنهام نذاشــت؛ ولی کاش یــه خــورده آروم‌تــرمــی‌زد. با ایــنجــور تپیدنش می‌ترســیدم همه اضطرابم رو بفهمن و آبروم کم و زیاد بشه.😬 شهید تورجی زاده🥰 @shahidtorji
🍃 پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله: بعد از ایمان به خدا، نعمتی بالاتر از همسر موافق و سازگار نیست. شهید تورجی زاده🥰 @shahidtorji
🥀 ✍️ بوسیدن دست پدر و مادر ▫️برای دیدن پدر و مادر می‌رفتم؛ بین راه نیت کردم برای خشنودی قلب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دست پدر و مادرم را ببوسم. تپش قلب گرفتم، رسیدم و خم شدم و دست مادرم را بوسیدم. دست پدر را هم بوسیدم... چقدر گستاخانه منتظر پاداش الهی بودم. شب در عالم خواب رویایی دیدم... آنچه در ذهنم ماند پیراهن مشکی نوکری‌ام بود که مادرم در عالم خواب به من گفت: ان شاءالله شهید شدی این پیراهن را برایم می‌آورند. من هم گفتم ان شاءالله. 📚 دست نوشته شهید محسن حججی در صفحه ۶ الی ۱۹ دی یادگار ۱۳۹۵ شهید تورجی زاده🥰 @shahidtorji
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 🎤مهدی دانشمند 🙏ای خداتوکجایی... 📙بر گرفته ازیک رمان 🎥اگرحس میکنی خدافراموشت کرده حتمااین کلیپوببین شهید تورجی زاده🥰 @shahidtorji
استاد فاطمی نیا ‏اگر لباسی از امام سجاد پیدا شود، هرکس بتواند می‌رود تا ببیند اما کتابی از ایشان موجود است و استفاده نمی‌کنیم. صحیفه سجادیه دریای معارف است. اگر آدمی این کتاب را نبیند در فهم معارف اسلام ناقص است. خواهید گفت مگر قرآن بس نیست؟ نه؛ بس نیست! بله؛ همه چیز در قرآن هست اما قرآن شارح می‌خواهد. شهید تورجی زاده🥰 @shahidtorji
خوش به حال اونایی که، تو این بمیر بمیر شهید میشن... شهید احمد مشلب🌷 شهید تورجی زاده🥰 @shahidtorji
6.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 «عاقبت خوردن مال حرام» 👤 استاد 🔥 روایت عجیب امام زمان در مورد کسی که حتی یک درهم از اموالش را بخورد... شهید تورجی زاده🥰 @shahidtorji
5.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم ☘سبک زندگیت نشون میده که توآمادگی پذیرش امام زمانتو نداری!... شهید تورجی زاده🥰 @shahidtorji
🔴 وجود یاران واقعی شرط قیام 🔵 شخصی بنام «سهل بن حسن خراسانی» خدمت امام صادق ـ علیه السّلام ـ رسید، سلام کرده و نشست. عرض کرد یابن رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ شما رئوف و مهربان هستید، چرا از حق خود دفاع نمی‌کنید؟ چه چیزی مانع این امر است؟ در صورتی‌که بیش از صدهزار شیعه شمشیرزن دارید! حضرت فرمودند: ای مرد خراسانی بنشین، سپس حضرت امرکردند، تا تنور را روشن کنند، وقتی تنور برافروخته شد، حضرت رو به مرد خراسانی نموده و فرمود: بلند شو و داخل تنور شو، در این هنگام مرد خراسانی ترسید و عرض کرد: یابن رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ مرا با آتش سوزان، از من درگذر، ... حضرت فرمودند: تو را بخشیدم، 🔺 در این هنگام یکی از اصحاب امام صادق ـ علیه السّلام ـ بنام «هارون مکی» وارد شد در حالی‌که یک کفش خود را با انگشت گرفته بود. خدمت آن‌حضرت رسید و سلام کرد. امام ـ علیه السّلام ـ جواب سلام او را داد و فرمود: نعلین را از دست خود بینداز و برو داخل تنور ... هارون مکی، نعلین را انداخت و داخل تنور شد. 🔹 امام ـ علیه السّلام ـ شروع کرد با مرد خراسانی صحبت کردن و از اوضاع خرسان از او پرسیدن و ... سپس گفت ای خراسانی برو و داخل تنور را نگاه کن. مرد خراسانی بطرف تنور رفت و دید که «هارون مکی» چهار زانو در تنور نشسته است. امام ـ علیه السّلام ـ از مرد خراسانی سئوال کرد: «از این‌ها در خراسان چند نفر پیدا می‌شود؟ مرد خراسانی عرض کرد: بخدا قسم یک‌ نفر هم نیست. 🔶 امام ـ علیه السّلام ـ فرمودند: ما در زمانی که پنج نفر یاور اینچنین نداشته باشیم قیام نخواهیم کرد. ما خودمان موقعیت مناسب را بهتر می‌دانیم. 📚 بحارالانوار، جلد ۴۷، صفحه ۱۲۳ شهید تورجی زاده🥰 @shahidtorji