شهدا میمیبنند
اللهم ارزقنی شهادت فی سبیلک
#شهدا
#شبتونغرقآرامششهدایی
هدایت شده از شهدای ایران
⭕️برخی عکسها خیلی خیلی دردناک هستند، خیلی. سه شهید در یک قاب. کی باورش میشد... این همه درد و رنج فقط برای ملتی است که خداوند دارد او را امتحان میکند. صبر در برابر اراده حضرت ایزد بزرگترین امتحان و ابتلا برای ما است. باید در برابر ارادهاش سر فرود آورد و به آیات قدسی تکیه کرد تا سرافراز و پیروز از این معرکه خارج شویم...
💢کانال خبری #شهدای_ایران
✅ @shohadayeiran57
هدایت شده از بسیجیان بصیرت (سپاه ناحیه ویژه تبریز)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانم فیروزه شجاعی را میشناسید؟!
او مادر شهید یوسف داورپناه است. منافقین سر یوسف را بریدند، شکمش را پاره کردند و جگر یوسف را بیرون کشیدند و بدنش را قطعه قطعه کردند و این مادر را همراه با پیکر شهیدش حبس کردند.
سلبریتی نیست، نخل طلایی و اسکار هم نگرفت ولی این زن قهرمان زندگی ماست...
#شهیدیوسف_داورپناه🕊🌹
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی
@asatid_enghelabi ایتا و سروش
هدایت شده از عفاف و حجاب
چهارمین سالگرد عروج بانوی صبر و مقاومت سرکار خانم عبدالعلیزاده همسر سردار شهید علی تجلایی گرامی باد🌹
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم🤲
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹
#کرامات
#شهدا_و_امام_حسین_ع
#شهید_والامقام
#عبدالرسول_زرین
#شهید عبدالرسول زرین تکتیرانداز لشکر امام حسین در جنگ تحمیلی بود که #شهید_خرازی به او لقب گردان تک نفره داده بود.یک نیروی نابغه عملیاتی و تکتیرانداز ویژه و استراتژیک محسوب میشد و بازوی عملیاتی #حاج_حسین_خرازی بود.
بهترین تکتیرانداز دفاع مقدس و جهان بود. سه هزار شلیک موفق داشت. #شهید_زرین ابتدا وضو میگرفت و بعد اسلحه را برمیداشت.
همیشه نشانهگیری و تیراندازیهایش را با توسل شروع میکرد و میگفت: خدایا من برای تو شلیک میکنم، نه برای نفسم و بعد دو آیه شریفه «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى» و «وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ» را تلاوت مینمود.
صدام برای شکارش یک تیم ۲۰ نفره تک تیرانداز بینالمللی از جمله تکتیراندازهای آمریکایی را اجیر کرده بود، اما موفق نشدند.
بارها زخمی شده بود و شصت درصد ازکارافتادگی داشت .
بعد از عملیات طریقالقدس یک تیر از بغل گوشش رد شد و لاله گوش راستش را سوراخ کرد ولی اصلاً خم به ابرو نیاورد و اصابت گلوله دشمن را با لبخند زیبایی پاسخ داد. گروهی از فیلمبرداران هم آنجا بودند که بلافاصله فیلم و عکساش را گرفتند. عکس معروفی از آن لحظه به یادگار مانده است.
مولایش #امام_حسین_ع، در مکاشفهای، او را سرباز واقعی خود خطاب نموده بودند. زمان و مکان #شهادتش را به دوستانش خبر داده بود. در عملیات خیبر بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر به #شهادت رسید.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#ما_ملت_امام_حسینیم
#محرم
#ماه_خون_و_قیام
🏴 🕊🌹
🥀🕊🏴🌹🏴🕊🥀
#شهدا
#امام_حسین_ع
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_سیدمنصور_بیاتیان
#شهیدی از خطـــــه سرزمیــــــن مجاهدتهــــــای خامـــــوش کردستان
اگر #کشته شدم مرا #غسل ندهید ، چون #ننـــگ است کسی که معلمش #امام_حسین_ع را #غسل ندادهاند ، خودش را #غسل دهند .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 🌴🥀
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#خاطرات_شهدا
#سردار_شهید
#علیرضا_موحد_دانش
مهمان بانوی دو عالم
چند روز قبل از #شهادت_علیرضا ، من كه در خارج از كشور به سر میبردم ، خواب عجیبی دیدم.
درخواب دیدم كه تمام كوچهمان را #چراغانی كرده و دیوارهایش را از #پرچم پوشاندهاند .
خانم #فاطمه_زهرا_س جلوی در خانه ایستادهاند و مردم بین خودشان نُقل پخش میكنند .
دریافتم كه شاید برای #علیرضا اتفاقی افتاده است و همینطور هم بود .
چند روز بعد #همسرم از ایران تماس گرفتند و خبر #شهادت او را به من رساند.
#سیزدهم_مرداد سال 1362 و عملیات والفجر 2 بود ، #علیرضا كه زخمی شده بود ، در آخرین لحظات به سختی ، خودش را به بیسیم عراقیها رسانده، #سیم آن را با #دندان جوید تا مانع ارتباط آنان با عقبه گردد . پس از قطع سیم كه دشمن متوجه این كار #علی شد ، او را به #رگبار بسته ، راهی دیار #بهشت گرداند . #پیكر_مطهرش #بهشت_زهرای_تهران به خاك سپرده شد.
راوی :
#مادر_شهید
🌹 #سالروز_شهادت🕊
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 🥀🕊
🌷🕊🌴🥀🌴🕊🌷
#در_محضر_شهدا
#شهیده_والامقام
#مریم_فرهانیان
#مريم همواره ميگفت :
برخي سكوتها و حرفهاي نابهجا ، #گناهان كوچكي هستند كه تكرار ميكنيم و برايمان عادت ميشود ، #گناهان بزرگ را اگر انسان خيلي آلوده نشده باشد متوجه ميشود ، اين #گناهان كوچك هستند كه متوجه نميشويد .
🌹 #سالروز_شهادت🕊
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌷 🌹🕊
🔷 امام خمینی حکم حمله به اسرائیل را صادر کرد!
♦️امام خمینی (ره): «بر شماست که برای خونخواهی و زدودن لکه ننگ به خط آتش روی آورید و به یاری خداوند به پیروزی درخشانی که در انتظار شما است دست یابید و به مومنان آزاده بشارت دهید که خداوند پشتیبان هر اراده مردانه و حقطلبانه است.»
🔸منبع: کتاب «صحیفه نور، جلد دوم، صفحه ۱۹۹»
مداحی آنلاین - نماهنگ نحن مقاومون - ابوذر روحی.mp3
6.75M
🔷 نماهنگ انتقام از حرامیان اسرائیل هم ساخته شد.
🔸بسیار زیباست. دست ابوذر روحی درد نکند. منتشر کنیم. لبیک یا زینب
سیدaviny_49.mp3
178.1K
🔷 برشی صوتی از مستند «روایت فتح» با صدای آسمانی شهید آوینی
🔸هجرت کنیم، هجرت از سرزمین تاریکِ شیطان به سمت سرزمین نور و خداوند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 برشی از مستند «روایت فتح» با صدای آسمانی شهید آوینی
🔸متاهلین دارای فرزند به خصوص پدران ببینند!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لبیک یا خامنه ای عزیز💚
#رهبرم
28.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر خون فرماندهای روی زمین جاری بشه
نقشه عملیات بعدی رو ترسیم میکنه
هرجا خون فرماندهای ریخته بشه
اون نقطه میشه مرکز فرماندهی
تهران میدون جنگ نیست؛
تهران مرکز فرماندهیه
و اونجایی که میدون جنگه،
وسطِ تلاویوه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔰 حاج حسین یکتا
هدایت شده از کوچه شهدا✔️
سردار حاجی زاده:
ما معنی عزیز از دست دادن در غربت را میدانیم.😭💔
#حاج_قاسم
#شهید_اسماعیل_هنیه
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
هدایت شده از کوچه شهدا✔️
🌷 #هر_روز_با_شهدا
#شهيد_كربلايى_بدنش_را_برهنه_كرد ....
🌷پدر شهید غلامرضا زمانیان نقل می کرد که: قبل از عملیات بدر غلامرضا جلو من و مادرش بدنش را برهنه کرد و گفت: نگاه کنید! دیگر این جسم را نخواهید دید. همان طور شد و در عمليات بدر مفقود گردید. پدر شهید اضافه کرد: دوازده سال در انتظار بودم و با هر زنگ درب منزل می دویدم تا اگر او برگشته باشد اولین کسی باشم که او را می بینم. تا اينكه یک روز خبر بازگشت او را دادند ....
🌷فقط یک جمجمه از شهید برگشته بود كه مادرش از طریق دندان فرزند را شناخت. در نزد ما رسم است بعد از دفن، سه روز قبر به صورت خاکی باشد مردم در تشیع جنازه او با شكوه شرکت کردند.
🌷شبی در خواب دیدم که چند اسب سوار آمدند و شروع به حفر قبر کردند.
گفتم: چه کار می کنید؟
گفتند: مأمور هستیم او را به کربلا ببریم.
گفتم: من دوازده سال منتظر بودم چرا او را آوردید؟
گفتند: مأموريت داریم و يك فرد نورانی را نشان من دادند. عرض کردم: آقا! این فرزند من است.
فرمود: باید به کربلا برود. او را آوردیم تا تو آرام بگیری و بعد او را ببریم.
🌷پدر شهید از خواب بیدار می شود با هماهنگى و اجازه، نبش قبر صورت می گیرد می بينند، خبری از جمجمه شهید نیست و شهيد به کربلا منتقل شده است!!!
راوی: پدر شهید غلامرضا زمانیان
📚 به نقل از سایت افلاکیان
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
هزینه ی سفر حج
#قسمت_صد_و_یازده
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
بعد از سه روز ،گوسفندها را هم کشتند خرج دادند و همه را دعوت کردند.
تو این مدت جالب تر از همه این بود که هر کس می آمد خانه مان، تازه می فهمید حاج آقا رفتند مدینه و مکه.
صادق جلالی
رفته بود مکه وقتی برگشت با همسرم رفتیم .دیدنش خانه شان آن ،موقع در کوی طلاب بود. قبل از این که وارد بشویم توی راهرو چشمم افتاد به یک تلویزیون رنگی،با کارتن و بند و بساط دیگرش
بعد از احوالپرسی و چاق سلامتی، صحبت کشید به سفر حج او و اینکه
چه کارهایی کرده و چه آورده و چه
نیاورده می خواستم از تلویزیون رنگی سؤال کنم اتفاقاً خودش گفت:« از وسایلی که حق خریدنش رو داشتم فقط
یک تلویزیون رنگی آوردم»
گفتم :«ان شاء الله که مبارک باشه و سالهای سال براتون عمر کنه.»
خنده ی معنی داری کرد و گفت:«اون رو برای استفاده ی شخصی نیاوردم»
«پس برای چی آوردین؟»
«آوردم که بفروشم و فکر می کنم شما هم مشتری خوبی باشی آقا صادق»
«چرا بفروشین حاج آقا؟»
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
هدیه های شخصی
#قسمت_صد_و_دوازده
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
گفت: «راستش من برای این زیارت حجی که رفتم یک حساب دقیقی کردم، دیدم کل خرجی که سپاه برای من کرده شانزده هزار تومان شده»
مکث کرد. ادامه داد:«حالا هم می خوام این تلویزیون رو به همون قیمت بفروشم که پولش رو بدم تا خدای نکرده مدیون بیت المال نباشم»
ساکت شد. انگار به چیزی فکر کرد که باز خودش به حرف آمد و گفت:« از تو بازار هم خبر ندارم که قیمت اینا چند هست.»
مانده بودم چه بگویم بعد از کمی بالا و پایین کردن ،مطلب ،گفتم :«امتحانش کردین حاج آقا؟»
«صحیح و سالمه.»
گفتم:« من تلویزیون رو میخوام ولی تو بازار اگر قیمتش بیشتر باشه چی؟»
گفت: «اگر بیشتر بود که نوش جان تو اگر هم کمتر بود که دیگه از ما راضی باش.»....
تلویزیون را با هم معامله کردیم به همان قیمت شانزده هزار تومان، پولش را هم دو دستی تقدیم کردم به سپاه
،بابت خرج و مخارج سفر حجش.
الان سال ها از آن جریان می گذرد هنوز که هنوز است گاهی،همسرم از آ
ن خاطره یاد میکند و از حساسیت زیاد
شهید برونسی نسبت به بیت المال.
سید کاظم حسینی
یکی بار با هم آمدیم مرخصی، او رفت دنبال کارش و من هم رفتم خانه، به قول معروف خستگی راه هنوز تو تنم بود
که آمد سروقتم،گفت« استراحت دیگه بسه.»
گفتم:« خیره ان شاء الله جایی می خوایم بریم؟»
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
هدایت شده از کوچه شهدا✔️
•
۶روز بعداز شروع جنـگ بشهادت رسید.
خوابـشو دیـدم،
بغلـش کـردم و
_گفـتـم:
«ســراغ مـا رو نمی گیـری؟!»
چیـزی نگفـت.
_گفتم:
«تا نگی اون دنیا چه خبره رهات نمی کنم!»
_گفت:
« فقـط یـه مطلـب میگـم:
ما شهـدا شبـهای جمـعه،
همـگی میریم خـدمت
آقـا سیـدالشـهـدا (ع) »
#شهیدمحمدرضافراهانی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
هدایت شده از کوچه شهدا✔️
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
هدیه های شخصی
#قسمت_صد_و_سیزده
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
لبخندی زد و گفت :«آره اومدم که هم خودت رو ببرم هم ماشین رو»
منتظر جواب نماند زد پشت شانه ام و گفت :«زود حاضر شوکه بریم»
دیدم کم کم قضیه دارد جدی میشود. پرسیدم: «کجا؟»
«همین قدر بدون که چند ساعتی کار داریم.»
به شوخی گفتم:« بابا ما همه اش چهار روز مرخصی داریم همینم به مون نمی بینی که یک استراحتی بکنیم؟»
بلند شد. دست مرا هم گرفت و بلند کرد با خنده گفت:« این حرف ها رو بگذار کنار زود باش که دیر میشه.»
سریع حاضر شدم و با هم راه افتادیم
بین راه از چند تا فروشگاه سر زدیم چیزهای زیادی خرید همه راهم می داد کادو می کردند بار آخر که سوارماشین شدیم و راه افتادیم «بالاخره می گی کجا می خوایم بریم حاجی یا نه؟»
لبخندی زد و گفت: «می ریم دیدن شهدا.»
«دیدن شهدا؟!»
«در اصل می ریم دیدن خانواده های شهدا، به هر حال اونا هم بوی شهدا رو میدن می دونی که روح شهید متوجه ی خانواده اش هست در حقیقت ما به دیدن خود شهدا می ریم».....
گردان ما چند تا شهید داده بود. آن روز به خانواده ی تک تکشان سر زدیم. تو هر خانه
هم می رفتیم عبدالحسین به یکی از بستگان نزدیک شهید، یکی از آن هدیه ها را می داد.
کارمان تا غروب طول کشید و هنوز هم تمام نشده بود اذان مغرب را که گفتند تو یکی از محله های جنوب شهر مشهد بودیم رفتیم مسجد همان محل نماز را به جماعت خواندیم بعد از نماز و مختصری تعقیبات داشتم آماده ی رفتن می شدم که یکدفعه عبدالحسین گفت: «الهی به امیدتو!»
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
هدایت شده از کوچه شهدا✔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپی بسیار زیبا و تکان دهنده از شهدا😢💔
عاشقای شهدا#حتماببینیدونشردهید
شهیدان زنده اند✨
اللهم ارزقنا توفیق الشهادت🤲
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
هدایت شده از کوچه شهدا✔️
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
هدیه های شخصی
#قسمت_صد_و_چهارده
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
گفت و بلند شد یکراست رفت پهلوی پیش نماز چند لحظه ای کنارش نشست نمی دانم به هم چه گفتند و چه شنیدند ولی دیدم یکهو بلند شدند آن روحانی ،عبدالحسین را گرم تحویل گرفته بود و احترامش را خیلی داشت با
هم رفتند پای تریبون
آقای روحانی رو کرد به جمعیت و بعد از گفتن مقدماتی ادامه داد: امشب افتخار این رو داریم که خدمت یکی از فرماندهان عزیز جبهه و جنگ هستیم؛ حاج آقا برونسی که حتماً از دلاور مردی های ایشان شنیده اید.»
همهمه ای از بین جمعیت بلند شد و بعد هم صلوات فرستادند.
عبدالحسین،خونسرد و آرام ایستاده بود.
«این افتخار دیگه رو هم داریم که از صحبت های این رزمنده ی عزیز استفاده کنیم و ان شاءالله همه مون بهره
ببریم.»
جمعیت دوباره صلوات فرستادند عبدالحسین رفت پشت تریبون بعد از مقدماتی بنا گذاشت به صحبت از جبهه و جنگ گفت و از این که نباید جبهه ها را خالی گذاشت، خیلی پر شور حرف می زدو مسلط.. بی اختیار یاد لحظه
های قبل از عملیات افتاده بودم و یاد حال وهوای ،عبدالحسین وقتی که تو نقطه رهایی " ۱ " سخنرانی می
کرد برای بچه ها. واقعاً نقطه ی رهایی، نقطه ی رهایی می شد از دنیا و از تمام تعلقات دنیایی؛ اثر صحبت او.
تو آن لحظه ها وقتی به خودم آمدم دیدم عبدالحسین رفته تو فاز معنویات و دیدم مسجد
یکپارچه شور و هیجان شده. تأثیر صحبتش، تو چهره ی خیلی ها واضح و آشکار بود.
خوب یادم هست بعد از سخنرانی خیلی ها مخصوصاً جوان ها بلند شدند همان جا ثبت نام کردند برای رفتن به جبهه ها بعضی ها شان حتی بعداً جذب سپاه شدند.
آخر شب وقتی برمی گشتیم خانه، به اش گفتم:« حاج آقا شما چرا درخواست ماشین نمی کنید برای این جور
کارها؟»
خندید و گفت:« می خوام اجری هم به شما برسه.»
گفتم: «لااقل هدیه هایی رو که به خانواده شهدا می دین پولش رو که میشه از سپاه گرفت.»
پاورقی
۱- آخرین محلی که رزمندگان اسلام در آن مستقر می شدند و از آن جا به مواضع دشمن یورش می بردند.
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
هدایت شده از کوچه شهدا✔️
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
هدیه های شخصی
#قسمت_صد_و_پانزده
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
ارزش این کارها به همینه که آدم از جیب خودش مایه بگذاره
وقتی این حرف را می زد به حقوق کم او فکر می کردم و به افراد تحت تكلفش " 1 ".
پاورقی
۱- بعدها که بیشتر توفیق همراهی اش را داشتم حتی به شهرستان های دور و نزدیک هم می رفتیم و از خانواده ی شهدا و مفقودین و از مجروحان خبر می گرفتیم بعضی وقت ها اگر ماشین من خراب می شد یکی دیگر از رفقا را پیدا می کرد و با وسیله ی شخصی و هدایای ،شخصی به وظیفه اش، به قول خودش، عمل می کرد.
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
هدایت شده از کوچه شهدا✔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مداحی_ذاکر_دلسوخته_و_عاشورایی
#شهید_مسعود_ملا🕊
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
هدایت شده از کوچه شهدا✔️
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#رو_در_روى_شيطان_با_بوى_خوش!
🌷من و بچهها با ولع بو میکشيديم و آب دهانمان را فرو میداديم و دنبال سنگرى میگشتيم که از آن بوى شکلات بلند شده بود. همينطور که همه بو میکشيديم و میگشتيم، پرويز رسيد و فرياد زد: شيميايى زدهاند.... زود ماسک بزنيد.
🌷ما چنان بو میکشيديم که دلمان نمیآمد ماسک بزنيم. اولين بارى بود که شيميايى چنين بوى خوشى میداد. قبل از آن، همه شيميايیهايى که عراقیها میزدند، بوى سير يا سبزى مانده میداد و ما از استشمام همين بو میفهميديم که عراقیها شيميايى زدهاند.
🌷....البته آن روز شيميايى را در فاصله خيلـى دورى زده بودند؛ براى همين اثر زيادى بر ما نکرد؛ البته در دويست - سيصد مترى ما، بچهها بدجورى شيميايى شده بودند و تلفاتى نيز به بار آمد. يکى از بچهها که شيميايى شده بود، بعدها به من گفت: هر وقت بوى شکلات به دماغم میخورَد فکر میکنم شيميايى زدهاند.
#راوی: رزمنده دلاور عبدالکريم مظفرى
📚 کتاب "رو در روى شيطان"
منبع: وبسايت موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
هدایت شده از کوچه شهدا✔️
می گفت می خواهم جوری شهید شوم که نیاز به کفن نداشته باشم.. ! عاشق روضه حضرت عباس (ع) بود.. می گفت: آدم توی خانه اش روضه بگیرد؛ روضه حضرت عباس (ع) حتی اگر فقط پنج نفر شرکت کنند.. روضه حضرت عباس (ع) دیوانه اش می کرد.. جوری التماس کرد که ماه محرم بعد از انفجار ماشینش در حلب سوریه بی دست، اربا اربا به شهادت رسید...
#شهید_روح_الله_قربانی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯