هدایت شده از صبحانه ای با شهدا
📌روایتی از ایمان و ایستادگی؛ عاشقی که تا آخرین نفس ماند
🔸تو بحبوحهی جنگ ۳۳ روزه، معصومه کرباسی یه درس بزرگ داد: عشق و معرفت مرز نداره.
🔹سال ۱۳۸۵ بود که جنگ شروع شد. معصومه تازه یک سال بود ازدواج کرده و به لبنان رفته بود.
▪️خیلیها بهش گفتن برگرد ایران، اما جوابش قاطع بود:«نمیتونم مردم لبنان رو ول کنم… دلم نمیاد تنهاشون بذارم.»
▫️شهادت همیشه ته دلش بود؛ یه آرزوی شیرین که گهگاهی از دهنش درمیاومد.
□همون سال، وقتی همه اصرار میکردن به ایران برگرده، گفت:«من همینجا میمونم، کنار مردم لبنان میجنگم… اگه خدا بخواد، شهید میشم.»
●و واقعاً سر حرفش موند. تا پایان جنگ توی لبنان موند، آوارگی و سختیها رو تحمل کرد، اما مردمش رو تنها نگذاشت.
○نه تنها خودش و همسرش، بلکه با ایمان کامل میگفت:«اگه لازم باشه، پنج تا بچههامم فدای این راه میکنم… بچههام فدای رهبر.»
🔻او زنی بود با معرفت، باایمان و عاشق ولایت؛ یک عاشق واقعی که عشقش رو در عمل ثابت کرد.
راوی: دوست شهیده،خانم عباسآبادی
#شهیدهمعصومهکرباسی
#حزب_الله
#مقاومت
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید:
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671