eitaa logo
به محفل شهدا خوش آمدید
124 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
2 فایل
شهادت یعنی ... متفاوت به آخر رسیدن وگرنه مرگ پایان همه قصه هاست 🌷 @Ekram_93 «اخْتِمْ لَنَا بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ فِی سَبِیلِک» ♡خدایا سرانجام ما را سعادت و شهادت در راه خودت قرار ده.‏♡
مشاهده در ایتا
دانلود
🩸عکس دو شهید: سلیمانی و دو سرباز شهدایی که برای آزادی قدس شمشیر می‌زدند...
هدایت شده از بهشت ایران
واکنش همسر شهید عماد مغنیه به شهادت همسرش، به روایت دختر شهید عماد مغنیه: وقتی خبر شهادت بابا رسید، مادرم رفت دو رکعت نماز خواند. همه ما را مادرمان آرام کرد. بدون اینکه حرفی مستقیم به ما بزند. وقتی دید در مواجه با پیکر بابا بی‌تاب شده‌ایم خطاب به بابا گفت: الحمدالله که وقتی شهید شدی، کسی خانواده‌ات را به اسارت نگرفت و به ما جسارت نکردند. همین یک جمله ما را آن قدر خجالت داد که آرام شدیم ... بعد خودش رفت و وقتی مراسم تشییع برگزار می‌شد، یک ساعت در قبری که برای بابا آماده کرده بودند ماند و قرآن و زیارت عاشورا خواند. شهید بهشت ایران🌷 https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
هدایت شده از بهشت ایران
رابطه شهید عماد مغنیه با امام خمینی(ره) به روایت دختر شهید: اما رابطه او با امام خمینی(ره) از همان نخستین دیدار پس از پیروزی انقلاب اسلامی شکل گرفت. مادربزرگم در این‌باره گفت که پدرم اولین بار فقط ده دقیقه با رهبر ایران ملاقات کرد و دومین بار نیز دیدار نیم‌ساعته با ایشان داشت و روزی که پس از این دیدار به لبنان آمد سراسر شور و اشتیاق بود و برای مقابله با دشمن صهیونیستی لحظه‌شماری می‌کرد. پدرم آن روز در حالی که حزب‌الله به‌طور رسمی وجود نداشت، به مادرش گفت که  امام خمینی(ره) به گروهی که آن را حزب‌الله می‌نامند، اطمینان دارد. مادربزرگم همچنین گفت که شهید مغنیه از آن لحظه به بعد دیگر آرام و قرار نداشت و بیتابی او از ترسیم تصاویر امام خمینی(ره) بر دیوارها آغاز شده و تا  فرماندهی عملیات شهادت‌طلبانه احمد قصیر پیش رفت و از همین‌جا می‌توان به رابطه او با ایران و رهبری آن که حامل شعار کمک به مستضعفان جهان است، پی برد. شهید بهشت ایران🌷 https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
هدایت شده از بهشت ایران
گفته بودند شب با حاج رضوان جلسه داریم‌. اسمش را شنیده بودیم؛ اما هیچ‌یک از ما تا آن موقع ندیده بودیمش. شام را که خوردیم دیدیم یک نفر از رزمنده‌ها جلوی ظرفشویی ایستاده و در حال شسشتشوی ظرف خودش است. ما هم از موقعیت سواستفاده کردیم و همه ظرفهایمان را گذاشتیم جلویش و رفتیم پی کارمان. لبخندی زد و شروع کرد به شستن. دانه دانه‌شان را شست. جلسه که شروع شد، فهمیدیم ظرف‌های آن شب را حاج رضوان شسته. کارمان را به روی هیچکداممان نیاورد؛ هیچ‌وقت. روایتی درباره شهید برشی از کتاب "یادگاران" بهشت ایران🌷 https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca