eitaa logo
به محفل شهدا خوش آمدید
128 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
4.4هزار ویدیو
2 فایل
شهادت یعنی ... متفاوت به آخر رسیدن وگرنه مرگ پایان همه قصه هاست 🌷 @Ekram_93 «اخْتِمْ لَنَا بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ فِی سَبِیلِک» ♡خدایا سرانجام ما را سعادت و شهادت در راه خودت قرار ده.‏♡
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از بهشت ایران
🌷 هردوتایمان اهل سادگی بودیم و از تجملات بیزار. اول زندگی‌مان بود و این خصلت، خوش می‌درخشید. دو تا اتاق از خانه‌ی پدری‌اش مانده بود که فرش کردیم‌. جهیزیه‌ام را هم با مهدی بردیم و چیدیم. آن‌قدر کم بود که پشت یک پیکان استیشن جا بشود. فقط وسایل ضروری زندگی را داشتیم و به همین سادگی زندگی‌مان شروع شد. به نقل از همسر شهید بهشت ایران🌷 https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
هدایت شده از بهشت ایران
خیلی اصرار کردم تا بگوید .. گفت: باشه وقتی رفتیم بیرون. گفتم امکان نداره. باید همین‌جا توی حموم به من بگی. قسمم داد و گفت : تا من زنده‌ام نباید واسه‌ی کسی تعریف کنی‌ها .. زخم طناب بود روی هر دو شانه‌اش .. از بس جنازه‌ی شهدا را آورده بود عقب! شهید از کتاب "یادگاران" بهشت ایران🌷 https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
هدایت شده از شهدای ایران
🌹نامه شهید باکری در سال ۶۲ به فرماندهان گردانش؛ درباره‌ی رفتار صحیح و مساوات با بسیجیان بسمه تعالی قابل توجه کلیه فرماندهان و مسئولین واحدها؛ سلام علیکم، گرچه خودتان آشنا به موارد ذیل هستید، ولی چون اکثراً در نامه‌های برادران بسیجی نوشته می‌شود لازم دانستم مجددا متذکر شوم. ۱. بعد از همه نیروها غذا بگیرید، کمتر و دقیقاً هم‌نوع آن‌ها باشد. ۲. در داشتن وسایل چادر و پتو و غیره فرقی با بقیه نداشته باشید. ۳. در داشتن مواد غذایی، کمپوت و میوه و چای و غیره، همانند، بلکه کمتر از بقیه باشید. ۴. در گرفتن لباس و پوشاک و کفش کمتر از بقیه داشته باشید. ۵. اولین کسی باشید که در اول‌وقت در صف مقدم نماز و دعاها می‌باشد. ۶. مراسم بزرگداشت و ترحیم و ..برای شخصیت‌ها و شهدا و .. بگیرید و فعالانه شرکت کنید. ۷. در توجیه مسائل به نیروها جهت روشن شدن نسبت به مسائل کوتاهی نکنید که عدم توجیه موجب به‌وجود آمدن خیلی از ابهامات و مشکلات است./بهشت ایران شهید 💢کانال خبری @shohadayeiran57
یکی از بچه‌های رزمنده می‌گفت هر وقت احساس کنم که می‌خواهم بروم طرف گناه، یواشکی می‌روم از گوشه‌ی چادر یک نگاه به آقا مهدی می‌اندازم، یا به بهانه‌ای می‌روم باش حرف می‌زنم، تا از فکر این چیزها بیایم بیرون و به خودم برسم. شهید از کتاب "به مجنون گفتم زنده بمان"
هدایت شده از هر روز با شهدا
🌷 🌷 بعد از شهادت حمید باکری در عملیات خیبر، به علت روابط نزدیکی که بچه‌های اطلاعات با فرماندهی لشکر داشتند، تصمیم گرفته بودیم در حضور آقا مهدی از به کار بردن اسم حمید خودداری کنیم و برای صدا کردن برادرانی که اسم‌شان حمید بود، از کلماتی چون اخوی، برادر، یا از نام خانوادگی‌شان استفاده می‌کردیم. آن روز، یکی از تیم‌های واحد برای ماموریتی حساس به جلو رفته و هنوز برنگشته بود. حمید قلعه‌ای و حمید الله‌یاری هم جزء این تیم بودند. هر وقت تیم‌های شناسایی دیر می‌کردند، جلوتر از همه، آقا مهدی می‌رفت و کنار پد بالای سنگر می‌ایستاد و منتظر می‌شد. از دور که نگاه می‌کردی، مدام لب‌هایش تکان می‌خورد، و نزدیک که می‌شدی، می‌توانستی ذکری را که زیر لب زمزمه می‌کرد، بشنوی: _لا حول و لا قوة الا بالله... این بار هم آقا مهدی و بعضی از بچه‌های واحد در کناره‌ی پد به انتظار ایستاده بودند. آفتاب در دوردست هور در حال غروب بود که بلم‌های گم‌شده از دور پیدا شدند. به محض دیدن آن‌ها، از شادی فریاد زدم "حمید..حمید...." و به طرفشان دویدم. هنوز حال‌وهوای استقبال بچه‌ها فروکش نکرده بود که متوجه آقا مهدی شدم؛ به دوردست جزیره‌ی جنوبی که جنازه‌ی حمید آقا را به امانت داشت، خیره شده بود. همه‌ی توجه بچه‌ها، به آقا مهدی بود. بعضی هم با عصبانیت نگاهم می‌کردند. دوباره یاد حمید در ذهن برادرش جان گرفته بود. نگاه منتظری که به فراسوی افق خیره مانده بود، از روابط معنوی دو برادر حکایت می‌کرد. جنازه‌ی برادر به خاک افتاده بود و برادری که می‌توانست دستور دهد تا جنازه را به عقب منتقل کنند، تنها گفته بود: _اول، جنازه‌ی بقیه‌ی شهدا؛ بعد، جنازه‌ی حمید! چند لحظه‌ای بیشتر طول نکشید، و دوباره اوضاع به حال عادی بازگشت؛ ولی چیزی مثل خوره مرا از درون می‌خورد. این من بودم که عهد جمعی را شکسته و موجب ملال خاطر عزیزی شده بودم که هر روز گامی بلند رو به وصال حق برمی‌داشت. تصمیم گرفتم پیش آقا مهدی بروم و عذرخواهی کنم: _ آقا مهدی، می‌دانید... یعنی، ما عشق شما را به حمید آقا می‌دانیم... راضی نمی‌شدیم شما ناراحت شوید... به خدا... تبسم لطیفی، چهره‌ی گرفته‌اش را روشن کرد؛ تبسمی که بعد از عملیات خیبر و شهادت عده‌ای از سرداران لشکر کمتر دیده شده بود. در حالی که دست بر شانه‌ام می‌نهاد، گفت: الله بنده‌سی، مدتی‌ست متوجه شده‌ام شما رعایت حال مرا می‌کنید؛ ولی شماها هر یک برای من مانند حمید هستید و بوی او را می‌دهید... حمید، سربازی بیش برای اسلام و امام نبود... دعا کنید همه‌ی ما پیرو راهی باشیم که حمید برای آن و حفظ ارزش‌های آن شهید شد. به نقل از کتاب 🌷@shahedan_aref
! 🔺شهادت : 2اسفند 🔺شهادت : 6اسفند 🔺شهادت : 8 اسفند 🔺شهادت : 9 اسفند 🔺شهادت : 10اسفند 🔺شهادت : 17 اسفند 🔺شهادت :18اسفند 🔺شهادت : 23 اسفند 🔺شهادت : 24 اسفند 🔺شهادت : 25اسفند 🔺شهادت "26اسفند 🍃سالگرد شهادت همه شهدای عزیز بالاخص شهدای اسفندماه را گرامی میداریم. 🍃اسفندماه هفته و هم هست که این موضوع به قابلیت این ماه افزوده است... ✾✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐✾‌✾
هدایت شده از هر روز با شهدا
بعضی‌ها را نمی‌توان دوست نداشت بعضی‌ها را نمی‌توان فراموش کرد آقا مهدی یکی از آنهاست... سردار مجنون شهید 🌷 🌷@shahedan_aref