📝خاطره از شهید گرانقدر محمد قائمی
❣محمد هر وقت میومد مرخصی
شبها برای خواب در اتاقی جدا و تنها میخوابید.یکبار که نیمه شب از خواب بیدار
شدم صدای گریه و ناله شدید از اتاق محمد شنیدم، با نگرانی به پدرش گفتم :
نمیدونم چه اتفاقی افتاده که محمد اینقدر بیقرار هست.
🕊بعدها فهمیدم که محمدم نماز شب و نماز امام زمان عج رو میخونده و از خداوند متعال طلب شهادت داشته.
✨راوی مادر شهید
🔹🔸🔹🔸🔹
محمد آقا خیلی به تیپ و لباسش اهمیت میداد و همیشه کار میکرد و با حقوقش حتما برای من هدیهای میخرید.
و خودش همیشه شیک پوش و مرتب بود.
✨راوی خواهر شهید
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
~🦋~🦋
بعد از گذشت چند سال از کوچ آسمانی ات
هنوز پرستوهای مریوان؛
پرواز ابدی تو را
در بارش برگ های بی قرار پاییز به خاطر دارند.
هنوز نگاه پر مهر تو همچون رنگین کمانی
بر سر طوفان باورهای من گسترده است
و من در زمستان اندیشه های پوچ به لطف و پناه تو دلگرمم.
#دلنوشته ❣️
#برادر_شهیدم
#شهید_محمد_قائمی ⚘️
8.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اگه ما مراقبت کرده بودیم شهید میشدیم !
#حاجحسینیکتا
6.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️شهید برونسی: هر وقت کارتون گیر میکنه امام زمان رو به فقط مادرش قسم بدید
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄
#سلام_بر_ابراهیم
نام مادر سادات را که به زبان می آورد، بلافاصله می گفت (سلام الله علیها) یادم هست یک بار در ایام فاطمیه در زورخانه، مرشد شروع به خواندن اشعاری در مصیبت حضرت زهرا (سلام الله علیها) نمود.
ابراهیم همین طور که شنا می رفت، با صدای بلند شروع به گریه کرد ، لحظاتی بعد صدای او بلند تر شد و به هق هق افتاد طوری که برای دقایقی ورزش مختل شد و مرشد شعرش را عوض کرد.
❁═══┅┄
🕊
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄
💌 #شھــیـــدانه
شهید محمد حسین مرادی🕊
به یادم دارم هروقت بیرون بودیم. اذان که می گفت، همانجا نزدیک ترین مسجد را پیدا می کرد و ما را می برد نماز. یک شب جایی بودیم و مسجد هم پیدا نکردیم. رفت در یک اتاقک در بیمارستان تقاضا کرد که اجازه بدهند دو تایی نماز بخوانیم. من هرموقع خسته بودم، می گفتم بروم نماز را بخوانم راحت بشوم. اما محمدحسین مواقع ی که به ندرت می شد که نتواند نماز اول وقت بخواند، می گفت: یک کم استراحت می کنم تا سر حال نمازم را بخوانم.
شاید بعضی ها این تصور را دارند که زندگی با کسی که دائما در معرض شهادت است و خودش هم تمنای شهادت را دارد خیلی سخت است. اما برعکس زندگی محمدحسین خیلی پرشور بود. با اینکه در هر سفرش احتمال داشت برنگردد اما برای زندگی اش برنامه داشت. حتی کارهای کارشناسی اش را داشت انجام می داد. خیلی به خانواده اش اهمیت می داد. کوچکترین فرصتی که گیر می آورد من را به گردش می برد. با اینکه ساکت بود به موقعش شوخی هم می کرد. با اینکه کار سنگین نظامی داشت همیشه با لبخند و گل می آمد. من نیز همه آن گل ها را خشک کردم و نگه داشتم. روزهای جمعه که می شد صبح زود پا می شد تند تند کارها را می کرد، صبحانه و نهار را آماده می کرد، لباس ها را می شست و… در همه این کارها می خواست محبتش را ثابت کند.
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄
#سلام_بر_ابراهیم
از وقتی رفت جبهه و برگشت، چون در مناطق غرب و کرد نشین بود، شلوار کردی پوش شد. چون این شلوارها بلند و گشاد و راحت بودند. چه زمانی که به منطقه میرفت و چه وقتی که در تهران بود، دائم کردی میپوشید. یک پیراهن بلند و گشاد هم تنش میکرد. خیلی از دوستانش هم به تبع او کرد پوش شده و شکل و شمایلشان را هم مثل او کرده بودند. یکی از دوستان ابراهیم به نام «مهدی حسین قمی» که خیلی به او ارادت داشت و دارد هنوز هم با شلوار کردی این ور و آن ور می رود
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄
💌 #شھــیـــدانه
شهید اسماعیل غلامی یار احمدی🕊
📲 دنیا بازیچه ای بیش نیست...
..............................
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄
💌 #شھــیـــدانه
فرازی از وصیت نامه شهید بابک نوری هریس:
📲 چطوری از ما خواهی بود...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄
💌 #شھــیـــدانه
شهید مدافع حرم عبدالرضا مجیری🕊
#سالروز_شهادت🥀
.............................