┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄
#سلام_بر_ابراهیم
☘ شهید_هادی حواسش بود تا خودش را درگیر ظاهر نکند. میدانست اگر مویش بلند شود به صورتش جلوه میدهد. ابراهیم از این ظواهر دنیوی فراری بود. نمیخواست ظاهرش در چشم دیگران باشد.
🔹ابراهیم در فعالیتهای اجتماعی، کمک به دیگران و دستگیری جوانان خیلی فعال بود. جاذبههای ابراهیم همه را جذب میکرد. از هر مدلی دوست و رفیق داشت طوری که برخی به او ایراد میگرفتند و میگفتند تو چرا با این آدمها رفت و آمد میکنی؟ خیلیها اهل هیچ چیزی نبودند و به مرور با رفتارهای ابراهیم جذب شدند.
🍏 ابراهیم نظریهای داشت و میگفت این بچهها را وارد هیئت و دستگاه امام حسین (ع) کنید، آقا خودش دستشان را میگیرد. بسیاری از مواقع کسانی را برای دوستی انتخاب میکرد که دوستان زیادی نداشتند. دوستی با آنها را آغاز میکرد و موجب تحول در وجودشان میشد.
🌷ابراهیم نگاهی ژرف به همه داشت. نمیخواست کسی در انزوا بماند و دوست داشت عاملی جهت آشنایی آن فرد با مسائل دینی و معنوی باشد. بسیاری از افراد پس از آشنایی با او، احساس دوستی و مودت نسبت به او پیدا میکرد
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄
#سلام_بر_ابراهیم
🔻من در عملیات والفجر مقدماتی مسئولیت داشتم و قرار بود سه تا یگان، یعنی تیپ سیدالشهداء (ع) لشکر۲۷ و لشکر نصر از یک جناح به دشمن حمله کنند و به علت تنگی مکان منطقه خیلی شلوغ شده بود.
🌴 قرار بود ما هم از جناح راست عملیات با تعداد زیادی دستگاه مهندسی خاکریزی رو بعداز رفتن گردانها شروع کنیم. وقت رفتن رزمندهها دیدم شهید آقا ابراهیم هادی هم همراهشون هست، با دیدن ایشان خوشحال شدم؛ گفتم: آقا ابراهیم بیا امشب با ما همراهشو و به ما کمک کن. گفت: حاج حسین من با تو بیام نمیگذاری من توی عملیات جلو برم. هرچه اصرار کردم، نپذیرفت.
💥 در آخرین دیدار ساعتش رو که شاید آخرین تعلق دنیاییاش بود، از دستش باز کرد و به من داد و گفت: «حاج حسین، خیلی دوست دارم شهید بشم و یا اگر شهادت قسمتم نشد لااقل اسیر بشم و در اسارت ذرهای از آن چه حضرت (زینب سلام الله علیها) کشید من هم احساس کنم.»
🪴 ابراهیم این رو گفت رفت و دیگه برنگشت. ابراهیم هادی آسمانی بود و در روز زمین جایی نداشت. او بینام رفت و گمنام شهید شد، اما امروز نام شهید ابراهیم هادی شهره در همه جاست.
🔹راوی: حاج حسین اللهکرم
#جان_فدا
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
9.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"مهربانی ابراهیم با اسرای عراقی زبانزد بود"
ابراهیم هربار که زخمی میشود مجبوراست برگردد به خانه و مدتی خانهنشین شود اما هربار قبل از بهبودی کامل دوباره بیهوا میرود. خواهر ابراهیم می گوید این علاقه از قبل انقلاب زیرسازی شده بود و در زمان جنگ بروز می کرد:«یکبار مجروح شده بود و پایش خیلی درد میکرد و همیشه یک عصای چوبی همراهش بود. پایش طوری بود که نمیتوانست کفش بپوشد، خواست باهمان وضعیت برود ما گفتیم نرو وقتی خیلی اصرار کردیم گفت من حرفی ندارم اما اگر سرپل صراط حضرت زهرا جلوی شما را بگیرد و بگوید چرا نگذاشتی؟ شما جواب میدهی؟ مادرم گفت:«نه» شنیدهام در همان زمان ها در فکه باهمان دمپایی حرکت میکرده و دوستانش گفته بودند ابراهیم اینطوری خیلی سخت است و او گفته است که نه سخت نیست. یکبار دیدم در خانه دولادولا راه میرود. گفتم چی شده؟ گفت کمرم درد میکند. ساکش را که باز کردم دیدم یه عکس در بیمارستان انداختهاست. گفتم بیمارستان بودی؟ گفت عکس را دیدی؟ گفتم خب چشمم خورد. بعد کاشف به عمل آمد یکی از اسرای زخمی سنگین وزن عراقی را روی دوشش از تپه پایین میآورد و چون سنگین بوده آپاندیسش میترکد. همیشه رفتارش با اسرا اینقدر مهربانانه بود که برخی را عصبانی میکرد. طوری که زبانزد شده بود.»
#رفیق_شهیدم
#سلام_بر_ابراهیم
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
18.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍ چه عاجزانه مینگارم از کسی که امام زمانش او را دوست خود می نامد . . .
سـلام بـر یـار امـام زمـان
#سلام_بر_ابراهیم
🎙 نریتور: حسین کریمی پناه
🔊شما رسانه شهدا باشید
🔰علمدار کمیل
شهید ابراهیم هادی
https://eitaa.com/joinchat/3800957151C0409be257d
🌷🕊
ابراهیم روحیات جالب و عجیبی داشت. بارها دیده بودم که در مسابقات، اجازه می داد که حریف او را خاک کند!
به او اعتراض می کردم که چرا فلان فن را نزدی؟ می گفت: "خب این بنده "خدا" هم تمرین کرده و سختی کشیده. او هم آرزو داره که حریفش را خاک کند."
من واقعا نمی فهمیدم که ابراهیم چی میگه؟! مگه میشه آدم این همه تمرین کنه و توی مسابقه برای حریفش دلسوزی کنه؟!
#سلام_بر_ابراهیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄
#سلام_بر_ابراهیم
«همراه با آقا ابراهیم»
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄
#سلام_بر_ابراهیم
نام مادر سادات را که به زبان می آورد، بلافاصله می گفت (سلام الله علیها) یادم هست یک بار در ایام فاطمیه در زورخانه، مرشد شروع به خواندن اشعاری در مصیبت حضرت زهرا (سلام الله علیها) نمود.
ابراهیم همین طور که شنا می رفت، با صدای بلند شروع به گریه کرد ، لحظاتی بعد صدای او بلند تر شد و به هق هق افتاد طوری که برای دقایقی ورزش مختل شد و مرشد شعرش را عوض کرد.
❁═══┅┄
🕊
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄
#سلام_بر_ابراهیم
از وقتی رفت جبهه و برگشت، چون در مناطق غرب و کرد نشین بود، شلوار کردی پوش شد. چون این شلوارها بلند و گشاد و راحت بودند. چه زمانی که به منطقه میرفت و چه وقتی که در تهران بود، دائم کردی میپوشید. یک پیراهن بلند و گشاد هم تنش میکرد. خیلی از دوستانش هم به تبع او کرد پوش شده و شکل و شمایلشان را هم مثل او کرده بودند. یکی از دوستان ابراهیم به نام «مهدی حسین قمی» که خیلی به او ارادت داشت و دارد هنوز هم با شلوار کردی این ور و آن ور می رود
#سلام_بر_ابراهیم
در شوخیها، مراقب بود به کسی بیاحترامی نکند. تمام افراد نیز احترام او را داشتند.
ابراهیم همیشه در مقابل بدی دیگران گذشت داشت. بارها به من میگفت: «طوری زندگی و رفاقت کن که احترامت را داشته باشند. بیدلیل از کسی چیزی نخواه. عزت نفس داشته باش.» میگفت: «این دعواها و مشکلات خانوادگی را ببین. بیشتر به خاطر اینه که کسی گذشت نداره. بابا دنیا ارزش این همه اهمیت دادن نداره. آدم اگه بتونه توی این دنیا برای خدا کاری کنه ارزش داره.»
وقتی ازدواج کردم، غیر مستقیم مرا نصیحت میکرد. مثل آدمهای دنیا دیده میگفت: «توی زندگی، اگر برخی مسائل پیش آمد که برایت تلخ بود، توی خودت بریز و اجازه نده که این مسائل، باعث کدورت و دلگیری شود. از خدا بخواه، خدا به بهترین حالت، مشکلات را برطرف میکند.»
.