eitaa logo
به محفل شهدا خوش آمدید
124 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
2 فایل
شهادت یعنی ... متفاوت به آخر رسیدن وگرنه مرگ پایان همه قصه هاست 🌷 @Ekram_93 «اخْتِمْ لَنَا بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ فِی سَبِیلِک» ♡خدایا سرانجام ما را سعادت و شهادت در راه خودت قرار ده.‏♡
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 محمود هفته قبل از خواب امام زمان (عج) را می‌بیند و آقا ندای را به او می‌دهد. مدام می‌گفت: دوست دارم شوم. از آنجایی که در جبهه نشده بود، همیشه آرزوی بر دلش مانده بود. حال و هوای دیگری داشت و من نگرانش بودم و می‌گفتم به تنهایی چه‌طور بچه‌ها را بزرگ کنم؟ روی خانم‌ها خیلی حساس بود و گاهی برای این موضوع می‌ریخت که چرا جامعه اینگونه شده است. مدام توصیه می‌کرد که با مردم باشید. همیشه بعد از تروریستی که رخ می‌داد، خیلی ناراحت می‌شد و می‌گفت : دعا کنید که خون را بگیریم و دشمن را نابود کنیم. راوی : 🌹 🥀🕊
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 گفت را چگونه یاد گرفته ای؟ گفتم از آن گمنامی که معشوق را حتی به قیمتِ از دست دادن هویتش ، خریدار بود. خدایا بحق ما رو یک لحظه هم به حال خودمون توی این دنیا رها نکن. غرق دنیا شده را جام ندهند. 🕊 🕊🌹 🕊🌹🕊 🌹 🌴🥀
🥀🕊🌹🎋🌹🕊🥀 کوچه‌هایمان را به نامشان زدیم ... تا هرگاه که آدرس منزلمان را میدهیم ... یادمان نرود که از گذرگاه خون کدام ، با آرامش به مقصد می رسیم ... 🌹 🌹🕊 🌹🕊🌹 شادی روح و 🌷 🥀🌷
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 گفتم : ببینم توی دنیا چه آرزویی داری قدری فکر کرد و گفت : هیچی گفتم : یعنی چی؟ مثلاً دلت نمی‌خواد یک کاره‌ای بشی ، ادامه تحصیل بدی یا از این حرفها دیگه گفت : یک آرزو دارم ، از خدا خواستم تا سنم کمه و گناهم از این بیشتر نشده، بشم . شادی روح و 🌹 🥀🕊
زهرایی ها می شوند... این را من نمیگویم نگاه کن... ... هم عطر دارد... رمز پرواز یا ...
💐🍀🌺🌼🌺🍀💐 🌹 🌹 سلام من می دانم که جواب سلامم را می دهی... هوای تو کرده دلم ... لازم نیست حرفهایم را طولانی و بلند بنویسم تا تو بخوانی ... سکوت و چند کلمه کافیست برای دلتنگی ام ... تنها تو میدانی که در دل پر دردم چه می گذرد ... حرف هایم را با تو به هر شکلی که باشد می زنم ... گاهی آرام ... گاهی با چشمان ابری ام ... گاهی با درد دل بی قرارم ... و می دانی که چقدر دوستت دارم دلتنگی هایم برای تو را هم دوست دارم آن لحظه که به یاد تو هستم را نیز دوست دارم تمام این لحظات را دوست دارم چون می دانم که تمام وجودم به یاد توست همین... 💐 🌹 🌺 💐 💐 🍀🌺
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 بَرنده است بُرنده است ماندگار است ابدی است مقام دارد مقام می‌دهد روشن است راه را روشن می‌کند اثر می‌گیرد اثر می‌دهد شادی روح و 🥀 🕊🌹
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 این آنقدر تلاطم و سختی دارد که یک روزی آرزو می‌کنند زنده شوند و برای دفاع از این دوباره شوند . 🥀 🌹🕊
🕊🌷 هرموقع‌میخواست‌ازفضا‌ےِمجازۍ ‌استفاده‌کنہ،حتماًوضو‌میگرفت‌و ‌معتقدبود‌کہ‌این‌فضاآلوده‌است‌و‌ شیطان‌ما‌را‌وسوسہ‌میکند.!. |
🥀💐🕊🌸🕊💐🥀 یکی از دوران ، از میان همه ی تصویر های آن روزها ، یکی را که از همه ی آن ها در ذهنش پر رنگ تر است، اینچنین روایت می کند : یادم می آید یک روز که در بیمارستان بودیم، شدیدی صورت گرفته بود. به طوری که از بیمارستانهای صحرایی هم زیادی را به ما منتقل می کردند. اوضاع به شدت وخیم بود. در بین همه آنها، وضع یکیشان خیلی بدتر از بقیه بود. رگهایش پاره پاره شده بود و با این که سعی کرده بودند زخم هایش را ببندند، ولی شدیدی داشت. را یکی یکی به اتاق عمل می بردیم و منتظر می ماندیم تا عمل تمام شود و بعدی را داخل ببریم. وقتی که دکتر اتاق عمل این را دید، به من گفت که بیاورمش داخل اتاق عمل و برای آماده اش کنم. من آن زمان به سر داشتم . دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم را جابه جا کنم . همان موقع که داشتم از کنار او رد می شدم تا بروم توی اتاق و را دربیاورم ، که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه را گرفت و بریده بریده و سخت گفت: من دارم می روم که تو را در نیاوری. ما برای این داریم می رویم... در مشتش بود که شد. از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم را کنار نگذاشتم. شادی روح و 🌹 🕊💐
🌷🌴🥀🌹🥀🌴🌷 ، تنها برای نیست می تونی زنده باشی و سرباز باشی... اما یه شرط داره باید فقط برای کار کنی نه ... 🌹 🥀🕊
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 برادر و همرزم ، تعریف می کرد : به خاطر هوش بالایی که داشت ، شرکت نفت دنبالش فرستاده بودند برای استخدام . یه روز میاد خونه، همینطوری که وارد خونه می شه ، می بینه مادر داره آش می پزه و در عین حال با درد و دل می کنه و می گه که این بچه ام (امیرحسین) پاش قطع شده و من دیگه رزمنده ندارم برای راه تو، یا زهرا و گریه می کنه مادر ادامه میده که هم دنیا را برداشته و آخرتش رو فروخته . شب این و برام تعریف کرد و گفت: من پشت سر مادر بودم ولی مادر اینو نمی دونست ، وقتی تنهایی داشت آش پزی می کرد و با صحبت می کرد ، رفتم بوسیدمش و بهش گفتم : « ننه به خدا اینجوری نیست که تو ناراحتی ». همون روز کارت رسمی حفاری نفت را از شرکت گرفته بود . هم همون لحظه کارتش را به مادرم نشون میده و می گیره رو گاز و بهش میگه ببین ننه اینم دنیا ، سوزوندمش ، از فردا هم میرم عملیات و بعداز اون آمد جبهه . از سال ۵۹ تا ۶۳ همه عملیات ها را شرکت کرد و در عملیات بیت المقدس هم خیلی تاثیر گذار بود . متولد : 1337 : 1363/12/22 عملیات : منطقه : 🌹 🕊🥀