eitaa logo
【راه‌احمد‌‌ راه‌جهاد】
582 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
266 ویدیو
3 فایل
جان را می‌ستایی از ما. ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌ •|برای‌حرفاتون @lobnan_313
مشاهده در ایتا
دانلود
حالا دیگر از هم مدرسه ای تبدیل شده بودید به هم دانشگاهی. همان قدر دوست و همان قدر با مرام. خیلی از کار های صادق را خودت انجام می دادی. از ثبت نام و انتخاب واحد اینترنتی تا باز کردن گره کارهای آموزشی. آن هم نه مثل همه و از طریق راه عرفش. اخلاق و رفتار دبیرستانت را هنوز داشتی. میرفتی می نشستی توی دفتر آموزش مقابل معاون آموزشی. تسبیح سبزت را دست می گرفتی و توی دستت می چرخاندی: کار این بنده خدا رو راه بنداز. بعد دوباره تسبیحت را می چرخاندی. همان تسبیحی که سوئیچ موتورت رو به اون وصل کرده بودی. همان تسبیحی که بهنام بعد ها صاحبش شد. آن قدر تسبیح سبزت را می چرخاندی و اصرار میکردی که فقط به خاطر اینکه تو از اتاق بیرون بروی کار صادق را راه می انداختند😂 فقط برای اینکه تو را نبینند. همه ی این مرام و معرفت بازی هایت باعث شده بود که ارتباطتت با صادق بیشتر شود.بیشتر از قبل با هم بیرون می رفتید. مزار شهدای گمنام کلکچال،کهف الشهدای ولنجک،هیئت چیذر و پارک جنگلی. یا ساندویچی چمن، یا کافه ی قرار.پاتوق کم نداشتید. گاهی همسر صادق هم همراهتان می آمد و گاهی چادر سر نمی کرد. تو با صادق و همسرش حرف میزدی و او را به چادر سر کردن تشویق میکردی. - زن با چادر زیباتر میشه. باوقار تر میشه. به صادق هم گفته بودی : خیلی مواظب خانمت باش که جلوی چشم نامحرما نباشه و دوستات خیلی خانمت رو نشناسن. چقدر بزرگ تر از خودت فکر میکردی. چقدر غیرت و ناموس برایت مهم بود. چادر را دوست داشتی و از دست کسانی که پوشش مناسب نداشتند حرص می خوردی : پول ندارن لباس و روسری بلند تر بخرن؟ بیان چادر سر کردن رو از مادر و خواهر من یاد بگیرن. با صادق همراه و هم دل بودی تا بالاخره راه تو جدا شد و پر کشیدی...🕊 خاطرات برشی از : @shahiid_313