eitaa logo
شَـهٖیدٓآنِـهٖ...
581 دنبال‌کننده
934 عکس
186 ویدیو
122 فایل
شهادٺ یعنی... ݥٺفآوٺ بہ آڂـر برݭیم وڳر نه ∞ ݦرڳ ݒایان همہ قصہ هاسٺ... (: @shahiidaaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
♡|به ڪانال : ڪٰافِہ شُـہَدٰا♡ بپیوندید❤️ •┈┈••✾❀♡❀✾••┈┈• @kafeh_shohada •┈┈••✾❀♡❀✾••┈┈•
••{🌙🌼• با دلخورے به خدا گفتم...🌸✨" درب آرزوهايم را قفل کردي؛ کليد را هم پيش خودت نگه داشتے🗝💜" لبخندي زد و جواب داد: همه عشقم اين است که به هواي اين کليد هم شده🙂🥀" گاهے به من سر مي زنـے...
غروب های جمعه درست مثل چای سردشده است…. ازدهن افتاده وتلخ…
اول صبحش گرم است ودلچسب… غروب جمعه دلگیر که میشود
ساعت کند میشود دل پرمیشود
درون سرهایمان ترافیک میشود…
جمعه ها باید همیشه صبح بماند..
غرول جمعه آدم را زنده به گور میکند…
امام زمانم.... دیگه چند هفته باید از نبودتون زنده به گور بشیم...😔
آخرهفته دلم تنگ تر از هر روز است جمعه هاپای دلم لَنگ تر از هر روز است ابر چشمم پُرِازبغض و دلم بارانی است سوز این حنجره خوش رنگ تر از هر روز است ((:
تنگ غروب ها دلم میگیره بخدا میخوام برم کرببلا ولی نمیشه ...
رفقا دعا کنین خیلی بی انصافیه نتونیم بریم کربلا از اون بدتر زیارت امام رضا دعا کنین تموم شه این حسرت ((:
ـــرم گــرم ڳــناه است... ـــرم دآد بزن...
فــریآد بـــزن.... ((:
این جمعه هم گذشت، تو اما نیامدی پایانِ سبز قصه دنیا، نیامدی مانده ست دل اسیر هزاران سؤال تلخ ای پاسخ هر آنچه معمّا، نیامدی کِز کرده اند پنجره ها در غبار خویش ای آفتاب روشنِ فردا، نیامدی افسرده دل به دامن تفتیده کویر ای روح آسمانی دریا، نیامدی ای حسّ پاکِ گم شده روح روزگار زیباترین بهانه دنیا نیامدی ای از تبار آینه ها، ای حضورسبز ای آخرین ذخیره طاها نیامدی این جمعه هم گذشت و غزل ناتمام ماند این است قسمتِ دلِ من، تا نیامدی (:
یه لحظه تنم لرزید وقتی عنوان «حضرتعالی» را دیدم.چرا؟
معمولا برای درد دل ما شخصی را که از جنس خودمون است پیدا می کنیم. یه لحظه دلم لرزید!
من اول اجازه می گیرم،یه اذن دخول که یه جسارتی در «محضر امام زمان (عج)» بکنم. معذرت می خوام که ابراز وجود کردم ببخشید:
شَـهٖیدٓآنِـهٖ...
من اول اجازه می گیرم،یه اذن دخول که یه جسارتی در «محضر امام زمان (عج)» بکنم. معذرت می خوام که ابراز
دلم گرفته است،دلم به اندازه ی غروب،به اندازه ی تک درختی در کویر گرفته است ... دلم به اندازه ی بغض پرنده ای که می پرد و در ملکوت دور افق گم می شود ... به اندازه ی جامی سرشار از سرخی و سیاهی مرگ ...
نمی دانم بوی شوقی که از نفس های غمناک این شب به جان می رسد از کرانه های وصال توست یا از نرگس های مستی که بر کنار جاده انتظار روییده اند؟ دلم به اندازه ی بغض پرنده ای که می پرد و در ملکوت دور افق گم می شود ... به اندازه ی جامی سرشار از سرخی و سیاهی مرگ ...
کی رفته ای زدل که تمنا کنم تو را؟! کی بوده ای نهفته، که پیدا کنم تو را؟! دیده به راهم... می دانم که می آیی... ((:
براي آمدنت يک کار کرديم ( دعا ) و براي نيامدن هزار کار ( گناه ) . .
دل زده ام از تمام شهر بي تو دلم گرفته از اين ازدحام شهر
آقا اجازه ؟!
شَـهٖیدٓآنِـهٖ...
آقا اجازه ؟!
دست خودم نيست خسته ام در درس عشق ، من صف آخر نشسته ام در اين کلاس ، عاطفه معنا نمي دهد اينجا کسي براي تو برپا نمي دهد