33.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
بخوان دعای فرج را
دعا اثر دارد....
دعای فرج با صدای علی فانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
دوست دارم که فقط
غرق غمت باشم و بس
یک بارِ دگر
در حرَمت باشم و بس
#اللهمارزقنازیارتالحسینعلیهالسلام
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#آھ_ڪربلا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @aah3noghte💞
💔
وقتی می گویم #شهید_مهدی_اسحاقیان
#اخلاص،
#بی_ادعایی،
#خضوع و #تواضع را لباسی کنید که اندازه بر قامت اوست...
جوانِ مخلصِ نخبه دهه شصتی که در سومین روز ماه مبارک رمضان برابر با ۲۰ خرداد ۱۳۹۵ در سوریه به شهادت رسید...
ثواب اعمال امروزمان را تقدیم میکنیم به روح مطهرش و جرعه ای از اخلاص او را طلب میکنیم...
#شهید_مهدی_اسحاقیان
#دلشڪستھ_ادمین 💔
#شهید_مدافع_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#انتشارحتماباذکرلینک
💔
فَإِنْ أَبْطَأَ عَنِّي عَتَبْتُ بِجَهْلِي عَلَيْكَ وَ لَعَلَّ الَّذِي أَبْطَأَ عَنِّي هُوَ خَيْرٌ لِي لِعِلْمِكَ بِعَاقِبَهِ الأُْمُورِ
اگر برآورده شدن حاجتم تأخير افتاد، از روي ناداني بر تو عتاب ورزيدم، با آنكه شايد به تأخير افتادن روا شدن حاجتم برايم بهتر باشد، چه تو به سرانجام امور آگاهي..
💕💕💕
خدایا..
گاهی حاجتم را که محضرت عرضه میدارم
با خودم میگویم
"اگر خدا حاجتم را داد
باز هم بندگی اش را میکنم؟.."
باز هم به درگاهش به خاک می افتم؟
از همین جاست که پشیمان میشوم..
خدایا نگرانم..💔
وقتی حاجتم را سریع روا میکنی
نگران میشوم که نکند دیگر نمیخواهی مرا ببینی
و صدایم را بشنوی و میخواهی مرا دک کنی..!
خدایا
حالا که اینگونه است
حاجتم را اصلاح میکنم
من از تو خودت را می خواهم
می خواهم من مال تو باشم
و تو همه ام باشی..😊
#مناجات
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @aah3noghte 💞
4_134438278865618050.mp3
زمان:
حجم:
5.12M
💔
📢 نواهنگ شنیدنی "به گوشی"
با صدای کربلایی #سید_رضا_نریمانی و #حاج_محمد_یزدخواستی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
وقتی مهدی شهید شد و منتظر اومدن پیکر مطهرش بودیم، جواد زد روی شونه م و گفت: آمبولانس مهدی و جابه جاییش با خودم، تمام!
وقتی جواد میگفت "تمام" یعنی اینکه هر چی هم بحث کنی فایده نداره!
شب وداع تمام شد، با هم تو آمبولانس بودیم گفت: "بذار مهدی را یکبار دیگه ببریم گلستان و سر علی شاهسنایی"
بعد از گلستان، قرار بود بریم برای پخش زنده سحر، تو راه گفت: "بذار مهدی را یه تابِش بدیم"
ساعت ۲ نصف شب گشت تا یه بستنی فروش باز بود
جواد ۲ تا بستنی قیفی خرید و اومد تو آمبولانس (درب تابوت را تو آمبولانس باز میگذاشت و کفن روی صورت را هم بر میداشت و مدام باهاش حرف میزد)
گفت: آقا مهدی از سر شب تا حالا هی ما را غصه میدی، حالا نوبت منه🙃
شروع کرد بخنده و بستنی بخوره
منم خنده ام گرفت که یکدفعه زد پشت گردنم
گفتم: چرا میزنی؟
گفت: حواستا جمع کن، منا نیاری بستنی بخوری و بخندی، اینا حالا زدم که یادت باشه، البته به بچایی که دنبالتم بستنی بده!
رفتیم طرف صدا و سیما
تا رسیدیم، جواد به حمید راستی (مجری برنامه) که خیلی هم باهم رفیق بودند ،گفت: "حمید! میدونی چرا تو این همه شهید، مهدی باید بیاد پخش زنده و برنامه سحر که همه تو بهترین زمان ببینندش؟
به خاطر اینکه همیشه پشت صحنه و بی ریا برای خدا کار میکرد؛ خدا هم گفته:حالا میخام نشونت بدم"
#ادامه_در_پست_بعد
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 وقتی مهدی شهید شد و منتظر اومدن پیکر مطهرش بودیم، جواد زد روی شونه م و گفت: آمبولانس مهدی و جاب
.
ادامه پست قبل
به قول آقا حمید راستی: اون سحر به یاد ماندنی ۶۰ هزار پیام به برنامه داده شد و چند میلیون صلوات برای مهدی فرستادند.
برنامه تموم شد...
تهیه کننده و بقیه عوامل تشکر کردند و اومدیم که بریم،
جواد گفت: نمیخواهید شهید را ببینید؟
همه گفتند: میشه؟
یادم هست بچه یکی از عوامل برنامه اونجا بود، باباش گفت: پسرم برو کنار بایست، نترسی!
تا تابوت را باز کردیم، پسرش را صدا کرد
وگفت: بیا پسرم ببین، چه قشنگ خوابیده
و یادم هست حمید راستی یه روضه ای خوند و گفت کلی آدم اومده دم درب صدا و سیما شهید را زیارت کنند ، کنارشون وایسادیم و..
گذشت...
جواد شهید شد...
جواد را بردیم سر مزار علی شاهسنایی و تو راه برگشت دنبال مغازه بستنی فروشی بودم که به حرف جواد عمل کرده باشم.
آخر شب بود و به مکافت یه مغازه پیدا کردم و چندتایی بستنی کیم گرفتم و جواد را بردیم سر مزار مهدی.
چندتایی بچه های دیگه اونجا بودند، همه داشتند گریه میکردند که بستنی ها را ریختم روی تابوت جواد و گفتم: بفرمایید بستنی بخورید
یکی از بچه ها گفت: حالا که کسی نمیخوره
گفتم: جواد گفته براتون بخرم
با تعجب یکی از بچه ها گفت جواد؟!
نمیتونستم جلوی اشکم را بگیرم، به زور جریان را گفتم
😭
#شهید_جواد_محمدی
#شهید_مهدی_اسحاقیان
راوی: مسلم نبی دوست شهید
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
اقامه نماز و دعا مدافعان سلامت با لباس رزم خود در بیمارستان فارابی کرمانشاه
#مدافعان_سلامت
#کرونا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
در غرب، بابت دستمال توالت به جان هم افتادهاند و این جا دختر تازه عروس ایرانی #داوطلبانه اجساد کرونایی غسل میدهد.
او گفت جرأتم را از #حاج_قاسم گرفتم که میگفت: "اصغر آقا منو میترسونی از دوتا گلوله"💪
👈تفاوت ملتی که قهرمانانشان واقعیاند با آنان که اسپایدر من دارند این جا روشن میشود
#کرونا
#کرونا_را_شکست_میدهیم به یاری خدا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
666.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
پارتی بازی به سبک سردار...
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
سید پا برهنه...
"شهیدسیدحمیدمیرافضلی"
"ﺑﻴﺎﺩﻫﻤﻪ ﻟﻮﻃﻲ ﻫﺎي ﺑﺎﻣﺮاﻡ"
آقـا حمیـد قصه ی مـا ، جوون بـود و بـا کله ای پـر از بـاد ،
لات هـای محله هم کلی ازش حساب می بردنـد ،
خلاصه بزن بهادری بود بـرای خودش !
یـه روز مادر ایـن آقـا حمید ، ایـشون رو از خونه بیرون انـداخـت و گـفت :
بـرو دیگـه پـسر ِمـن نیستـی ، خستـه شـدم از بـس جـواب ِکـاراتـو دادم ...
همه ی همسایه هـا هـم از دستش کلافـه شـده بودنـد ...
روزی از روزهـا یـک راننـده ی کـامیون کـه از قـضـا ، دوست حمید بـود جلوی پـای حمید ترمز می زنـه ، ازش میخوادبیـاد باهـاش بـره ،
بهش می گه حمیـد تـو نمی خـوای آدم شی ؟؟!
بیـا بـا من بریم جبهه ، حمیـد میگه اونجـا من رو راه نمیدن با این سابقه ، راننده به حمید می گه تو بیا و ناراحت نباش..
راه می افتند به طرف جبهه ؛ بین راه توجه حمیـد بـه یک وانت جلب می شه ، پشت وانت , زنی نشسته بود که یک نوزاد بغلش بود ؛ حمید تـا بـه خودش می یـاد می بینه زن ، نوزاد رو از پشت وانـت پرتاب می کنه بیـرون!!!
حمیـد ؛ غیرتش بـه جوش می یـاد . شروع می کنه به دویـدن دنبـال وانـت ، همین کـه می رسه بـه مـاشین ، می پره بـالا ؛ می پـرسه :
چی کار کردی با بچه ت زن؟؟!!!
زن سرش رو می اندازه پایین و مثـل ابـر بهار گریه می کنه و به حمید می گه ، من نزدیک یـازده ماه اسیر عراقی ها بودم!!!
این بچه مال عراقی هاست ، حمیـد می افته روی زانوهـاش ، با دست می کوبـه به سرش !!
هی مـدام گریه می کنـه ، بـا اشک و ناله به راننده ی کامیون می گه من باید بـرگردم رفسنجـان ؛ یک کـار کوچیکی دارم ...
سید حمید مـا بر میگرده رفسنجـان ، اولین جـا هم میره پیش دوستـاش کـه سر کوچه بودن !!
می گه بچه هـا من دارم میرم جبهه!!!
شماها هم بیائیـد!!
می گه بچـه هـا خاک بر سر من و شماهـا ؛ پاشیم بریم ناموسمـون در خطـره...!
اومد خونـه از مادر حلالیـت طلبیـد و خداحافظی کرد و رفـت ...
بـه جبهـه کـه رسید کفشاشـو داد به یکی ، و دیگـه تو جبهه کسی اونـو با کفش نـدیـد ، می گفت :
اینجا جایی که خون شهدامـون ریخته شده ؛ حرمت داره ...
و معروف شــد به
(سید پا برهنه)!!!!
اونقدر مونـد تـا آخـر با شهید همت دو تایی سـوار موتـور ،هدف گلوله آر پی جی قرار گرفتن و رفتن پیش سید الشهداء(علیه السلام).
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
روز پنجم آمد و روز کریم بن کریم
#روزه امروز ما
احلی عسل گردیده است
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞