eitaa logo
شهید شو 🌷
4.6هزار دنبال‌کننده
20.6هزار عکس
4.1هزار ویدیو
72 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ پست های برجسته به قلم ادمینِ اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: 📱@Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
33.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد.... دعای فرج با صدای علی فانی ... 💞 @aah3noghte💞
💔 شهدا پای پیمان رفاقتشان می مانند نشان به آن نشان که این دو رفیق هر دو ملازم حرم سیده زینب بودند که در یک روز گرم هنگام افطار به دست تکفیری ها به شهادت رسیدند هر دو چند صباحی میهمان ویژه حضرت مادر بودند هر دو را تفحص کردند و هر دو در ۱۳ تیرماه ۹۶ تشییع و به خاک سپردند تا مدفنشان، دارالشفای دلسوختگان شود... و عاقبت هر دو در بهشت برین عند ملیک مقتدر... ثواب اعمال امروزمان تقدیم به شهید جوان خنده روی اردبیلی که دو ویژگی خاص داشت... یکی چهره متبسمش که کمتر عکسی از او یافت میشود که لبخند به لب نداشته باشد دیگر اینکه بسیار گمنام و ناشناخته است... (علی بلاغی) همرزم 💔 ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #دلشڪستھ... متولد سال ۷۱ بود و متولد مشهد. پدرش متولد مشهد بود اما اصالتا افغانی ولی مادرش اص
💔 شدت محبتش به او را از ناسزاگفتن به مولا برحذر میداشت... و همین جُرم او را بس بود که تکفیری ها در حال ، گفتن، سر از تنش جدا کنند... حالا مادری مانده است که دوست داشت برای بار آخر، صورت پسر را ببوسد و او را روانه خانه آخرت کند اما به بوسه بر پای پسری که سر در بدن نداشت، راضی شد... و حالا تنها آرزویش دیدار ست آن هم برای کشیده شدن دست پدرگونه بر سر فرزندِ رضا که بعد از شهادت پدر به دنیا آمد و پدر ندیده... 💔 ...(٣نقطه) ... 💞 @aah3noghte💞
1.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 ‌‌حاج قاسم فدات بشه آقاجان 🔹مجموعه کلیپ برش‌هایی پرجاذبه و زیبا از زندگانی ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمان الرحیم 🌹 #فدائی_رهبر 🌹 #قسمت_35 در ICU فقط مادر اجازه داشت بالای سر علی بماند. -
بسم الله الرحمان الرحیم 🌹 🌹 زبانش بند آمده بود، دو تا کف دستش را بالا اورد و سرش را تکان می داد و سعی داشت به دکتر بگوید که آماده شنیدن است،😔😞 دکتر سرش را پایین انداخت😔 -‌سکته مغزی، فلج سمت راست فک و دهان ، فلج حنجره و ...!😔 -قطع شدن صدا و باز هم سکوت ! انگار دیگر حرفی برای گفتن نمانده بود و مادر هم دیگر یارای شنیدن نداشت😭😞 -صبور باشید، همه چیز دست خداوند است ما فقط وسیله ایم. صدای بسته شدن در او را به خودش آورد سر را روی زمین گذاشت، بلند بلند خدا رو شکر می کرد و اشک می ریخت😭😭😭 -همه عمر ازش مواظبت می کنم ، کنیزیشو میکنم😍😭😭 انگار همین که علی زنده بود برای او کافی بود😍😍 ادامه دارد... روز سوم بود. -مبینا !دخترم!😥😱 با عجله چادرش را برداشت و روی سرش انداخت، در حالیکه یک طرفش از طرف دیگر بلند تر بود و روی زمین کشیده می شد به طرف ایستگاه پرستاری دوید، نفس نفس می زد😲😮😲😯😣 -مبینا! -مبینا کیه؟😟😳 -دخترم؛ هفت سالشه! سه شبه ازش بی خبرم! همینجوری گذاشتمش تو خونه و اومدم.😣😖😓😞 پرستار چشمانش گرد شده بود،😳 حرفی برای گفتن نداشت رویش نشد بپرسد: مگر می شود؟!😞 تلفن را آرام به طرف او هل داد؛☎ دست های مادر می لرزید -میخواین من براتون بگیرم؟☺ -لطفا.😞 اما هیچ خبری از مبینا نبود، نگرانی مادر هر لحظه بیشتر می شود😣😣😔 -خانم خلیلی !جایی هست که دخترتون اونجا رفته باشه؟😕 -مادر بزرگش، شاید خونه مادرم باشه.😥 -شمارشو بگین تا براتون بگیرم.☺ ادامه دارد... 📚 نویسنده:هانیه ناصری ناشر:انتشارات تقدیر1395 ... 💞 @aah3noghte💞
1.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 ویدئویی از رجزخوانی شهید مدافع حرم علی سیفی در میدان رزم ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 خدایا ببخش که یک عمر هایم را خرج این و آن کردم و به تو فقط یک مشت و و تحویل دادم ! خدایِ من میشود مرا برایِ یک نمازِ مودبانه و عاشقانه بپذیری؟!!!
💔 سلام رفیق شهید من یا بهتر بگم رفیق آسمانی من 🌹شهید جواد محمدی🌹است با ایشون اوایل شهادتشون آشنا شدم آن زمان که شهدای گمنام رو آوردند نجف آباد یعنی ماشین حامل شهدا اون صوت شهید رو پخش میکرد که میگفتند "من اون دنیا یقه بی حجابا و اونایی که ترویج بی حجابی میکنند رو میگیرم".....چون خودم برام مساله حجاب خیلی مهمه پیگیر شدم بفهمم شهید جواد محمدی کی هست؟ با گشتن تو اینترنت و فضای مجازی باهاشون آشنا شدم و چون شوخ طبع و خنده رو و کاری و....بودند به دلم نشست و شد رفیقم و خیلی خوشحال شدم که مزار ایشون نزدیک شهرمون هست دل تو دلم نبود برای زیارت تا اینکه دوسال پیش با یکی از بچه ها رفتیم تخت فولاد موقع برگشت بهشون گفتم میشه برا برگشت بریم درچه و زیارت مزار شهید ؟ ...ایشون هم قبول کردند حس و حالم قابل بیان نیست ....اول به اشتباه رفتیم گلزار شهدای درچه و هرچه گشتم مزارشون رو پیدا نکردم آقایی که اونجا کار میکرد گفت مزار شهید در امامزاده درچه است .... بالاخره وارد حیاط امام زاده شدم انگار کسی مرا میکشید به سمت مزارش انگار پرواز میکردم همه هم حالم رو فهمیده بودند تا رسیدم سر مزارشون ...زیارت و... همه اون لحظات که کنار مزارشون بودم وجودشون رو احساس میکردم میدونستم ایشون هم اونجاست... این برام وقتی قطعی شد که همون شب خوابشون رو دیدم....رفته بودم خونه شهید اومد کنارم نشست و حرف زد و خندید و بعدشم برام از تو یه جعبه شیرینی تعدادی شیرینی گذاشت گفتم بسه گفت نه بردار... جالب بود برای من شیرینی های درسته گذاشت و برای دو تا همراهم شیرینی های ته ظرف که تکه تکه بودن... حالا هم چند ماه یکبار به زیارت مزارشون میام خصوصا برای انرژی گرفتن حتی خانواده ام هم بهش وابسته شدند.... شهید محمدی از وقتی باهاش رفیق شدم هوامو داره حضورش تو زندگی جدای از شهدای دیگه ست چله هایی که به نامشون هست خودم مبینم گناهی نمیکنم.... خدا رو شکر که لایق شدم رفیق ام بشه فقط دوست دارم اون دنیا شرمنده شون نشم و شفیعم بشه رفاقت تا شهادت ... 💞 @aah3noghte💞 منتظر نوشته هاتون هستم @Salar31
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا