eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 وَ مَن‌ سالهاست‌ بھ سَمتِ‌ تو فرار ميڪُنَم مَگَر ڪدام‌ پَناهگاھ از آغـوشِ‌ حرم اَمن ‌تَر است..؟! 💔 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ایشون سیّد نبودند آیت الله نبودند دکتر نبودند مهندس نبودند کلا هم توی عمرش دو تا پست بیشتر نداشتند یعنی توی رزومه‌ی مسئولیتـ شون هم عناوین متعددی نبود. اما فقط یه چیز داشتند: ! و فقط با همون اخلاص قلب میلیون‌ها نفر رو تسخیر کرد. ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
#رمان_فنجانی_چای_با_خدا☕️ #قسمت_9 حسابی گیج و کلافه بودم. اصلا نمی فهمیدم چه اتفاقی افتاده. من و دا
☕️ مرد از بهشت می گفت... از وعده هایِ خدایی که قبولش نداشتم.. از مبارزه ایی که جز رستگاری در آن نبود.. از مزایای دنیوی و اخروی که اصلا نمیخواستم شان.. راستی هانیه و دانیال گول کدام وعده دروغین را خورده بودند؟؟😏 سخنرانی تمام شد. برشورها پخش شدند و همه رفتند جز من که یخ زده تکیه به دیوار روی زمین نشسته بودم و عثمانی که با چهره ایی نگران مقابلم روی دو زانو خم شده بود و با تکان، اسمم را صدا میزد. (سارا.. سارا.. خوبی..؟؟ ) و من با سر، خوب بودن دروغینم را تایید کردم. بیچاره عثمان که این روزها باید نگران من هم میشد.. بازویم را گرفت و بلندم کردم (این حرفها.. این سخنرانی برام آشنا بود..) و من یخ زده با صدایی از ته چاه گفتم: (چقدر اسلام بده.. ) سکوت عجیبی  در آن خیابان سرما خورده حاکم بود و فقط صدای قدمهای من و عثمان سکوت را می شکست. (اسلام بد نیست.. فقط..) و من منفجر شدم (فقط چی؟؟ خداتون بده؟؟ یا داداش بدبخت من؟؟ حرفای امروزه اون مرد را نشنیدی؟؟ داشت با پنبه سر میبرد.. در واقع داشت واسه جنگش یار جمع میکرد.. مثه بابام که مسلمون بود و یه عمر واسه سازمانش یار جمع کرد.. شما مسلمونا و خداتون چی میخواین از ماا.. هان؟؟ اگه تو الان اینجا وایستادی فقط یه دلیل داره، مثه مامانم ترسویی.. همین! دانیال نترسید و شد یه مسلمون وحشی.. یه نگاه به دنیا بنداز، هر گوشه اش که جنگه یه اسمی از شما و اسلامتون هست.. میبینی همه تون عوضی هستین..) و بی تفاوت به شرم نگاه و سرِ به زیر انداخته اش، قدم تند کردم و رفتم. و او ماند حیران، در خیابانی تنها. چند روزی گذشت. هیچ خبری از عثمان نبود. نه تماسی، نه پیامکی.. چند روزی که در خانه حبس بودم، نه به اجبار پدر یا غضب مادر.. فقط به دل خودم. شبهایی با زمزمه ی ناله های مادر روی سجاده و مست گویی های پدر روی کاناپه.. و من با افکاری که آرامشم را میدزدید و مجبورم میکرد تا نقشه پروری کنم محضه یافتن دانیال.. در اولین شکست حصر، به سراغ عثمان رفتم. همان رستورانِ بی کیفیتی که در آنجا ظرف میشست و نان عایشه وسلما را میداد. آمد… همان پسر سبزه و قد بلند.. اما اینبار شرم نگاهش کمی عصبی بود. به سردی جواب سلامم را داد و من با عذر خواهی کوچک و بی مقدمه، اصل مطلب را هدف گرفتم. (بابت حرفهای اون روزم عذر میخوام. میدونی که دانیال واسم مهمه.. میدونم که هانیه رو خیلی دوس داری.. پس نشستن هیچ دردی را دوا نمیکنه.. من مطمئنم هر دوشون گول خوردن.. حداقل برادر من. حالام اومدم اینجا تا بهت بگم یه نقشه ای دارم.. بیای، همراهمی.. نیای، خودم میرم..) و او با دقت فقط گوش میداد و گاهی عصبی تر از قبل چشمهایش قرمز میشد.😡 📌ادامه دارد ... ✍نویسنده:زهرا اسعدبلند دوست ⛔️ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 : امروز اگه به من بگید بزرگترین امتحانی که داریم میشیم چیه؟ من میگم بچه‌ها یه امتحان بیشتر نمیشیم! و اون یه امتحان چیه؟ از آقا. شهدا تمرین کردن ولایت پذیری امام مهدی(ع) رو در آقا روح‌الله(ره)، ما باید تمرین کنیم ولایت پذیری امام مهدی(ع) رو در حضرت آقا.☝️ این دفعه دیگه با چون و چرا سوراخ میشه! که چرا آقا نمیگه؟ چرا آقا یه کاری نمیکنه؟ اگه آقا یه کاری میکرد. از همینجا لایه‌ی اوزونِ ولایتیِ ما سوراخ میشه! از چراها سوراخ میشه. ❤️ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 [ هر وقت دیدی خیلی دلت میخواد روضه گوش بدی بدون، اربابت خیلی دلش میخواد صداتو بشنوه.. یه روضه بذار یه اشکی بریز.. محبت اربابتو بی جواب نذار رفیق..! ] ... 💞 @aah3noghte 💞
💔 🌿🥀فقط چیزی از نماز برامون ثبت میشه که!!! 《حضور قلب داشتیم. 》😔 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 میگفت: "عرفان است که شهادت را مقدس جلوه می دهد، عرفان است که پرستش خدا را نیاز درونی و انسان را از بیهودگی باز می دارد." بود و در بالاترین پله های عرفان، به سر مےبُرد... نه! مرد جنگ بود... نمےدانم چگونه او را معرفی کنم که نه عرفان بلدم نه رزم بگذار بگویم... مرد جنگ بود اما تا بخواهی دلش کم طاقت بود مثلا نمےتوانست قبول کند با مدرک دکترای پلاسمایش، در ینگه دنیا خوش بگذراند و بچه شیعه های لبنانی زجر بکشند و شهید یا یتیم شوند ... به لبنان رفت و شد همپای یتیمان... ایران هم که آمد... وزارت نفت، دست و پایش را به دنیا نبست باز هم دلِ کم طاقتش نمی توانست قبول کند کوموله ها در کردستان و غرب کشور، بچه ها را یتیم کنند و یا بعثی ها در جنوب... مردم را آواره کنند... اصلا بهتر است بگویم: چمران مصداق "رُحماء بینهم" و "اشداءُ علی الکفار" بود نه... باز هم جفا کردم به او... بهتر است یک کلام بگویم شیعه واقعی بود زندگی میکرد هم مُرد... امام خمینی برای همین فرمودند: "مثل چمران بمیرید" راستی... ما اگر مثل چمران زندگی نکرده باشیم، میتوانیم چون او بمیریم؟؟؟ 💔 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 همه چیز از فتنه سبز آغاز شد☝️ جایی که در آستانه پذیرش ایران هسته ای توسط امریکا بودیم اما مزدوران دشمن در داخل ، فضا را عوض کردند و تحریم پشت تحریم وضع شد😒 همان مزدوران، چهار سال بعد دولت را تحویل گرفتند😏 و حالا بعد از همه اینها برمیگردیم به هشت سال پیش و بلکه بدتر و با دست خالی تر. 🔗 جاویدوفسکی ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #معرفی_کتاب کتاب «پیشوای صادق»، تألیف حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: 🔰نمودارهای برجسته در زندگی امام
💔 📚 را خواندم و اشک‌ ریختم بر چمران شهید با صفحه صفحه این کتاب لبخند زدم و گریستم و چیزی درونم متولد شد... به یاد مرد بزرگی که خمینی کبیر در مورد او‌فرموده بود: "مثل چمران بمیرید..." به نظرم سید مهدی شجاعی به خوبی حق مطلب را در این کتاب ادا کرده... عاشقانه نوشته و‌مجاهدانه به تصویر کشیده است.... چیزی را که حتی نسل من که در بحبوبه جنگ زیسته ولو در دوران کودکی چیزی از آن نمی‌داند سید مهدی شجاعی، شجاعت به خرج داده برای به تصویر کشیدن تمام این صحنه ها... برای واکاویدن روح مرد به ظاهر آرامی که دنیایی از هیجان و شور و نشاط و خستگی ناپذیری بود... دکترای فیزیک هسته ای از آمریکا... کسی که به معنی واقعی کلمه وجود خودش را وقف کرد... وقف راهی که انتخاب کرده بود ... همسر دوم شهید چمران، بانو غاده‌ ی عزیز را تا حدودی میشناختم و‌ تعریف های کم‌نظیر او را از همسرش شنیده بودم... اما همیشه برایم سوال بود که چرا و‌ چطور شهید چمران و همسر اولش پروانه با وجود داشتن ۴ بچه از هم دور شدند... با صفحه جدایی‌شان و نامه پروانه، اشک ریختم... سید مهدی شجاعی به زیبایی و‌ با توانایی خاصی زخمهای شیعه را در لبنان را هم به تصویر کشیده... و‌ چقدر شرمنده شدم که چرا تا به حال چیزی در این مورد نمی‌دانستم... از زحمات امام موسی صدر ... از جانفشانی های شیعه در لبنان ... از وحشگیری های بی پایان گروههای ضد شیعی در لبنان ... از مظلومیتی به بلندای تاریخ... چشم براه روزی هستم که این فیلمنامه درخشان مصور شود به قلم همسر یک طلبه ... 💞 @aah3noghte💞
💔 امـشـب دل هر کدام ما یک جاست اما همه با هم یک داریم آن هم است ... بــعضی هایمان دلتنـگ کــربلاییم و بعضی ها دلتنگِ امام رضا و عـده ای هم دلمان لک زده برای یک زانو بغل کردن در مقتل شهدایِ شــلمچه و یــــک دلِ سیر گریه کردن ! اما امید داریم که خدا میشنود صدایِ دل های شکسته را ... ‎ ... 💕 @aah3noghte💕
هدایت شده از پویش مردمی قرائت دعاهای سفارش شده توسط آقا
💔 همه با هم میخوانیم فرازی از دعای سفارش شده توسط : اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ صُنْ وَجْهِی بِالْیَسَارِ بار خدایا، درود بفرست بر محمد و خاندانش و آبرویم به توانگرى مصون دار وَ لاَ تَبْتَذِلْ جَاهِی بِالاِقْتَارِ فَأَسْتَرْزِقَ أَهْلَ رِزْقِکَ وَ أَسْتَعْطِیَ شِرَارَ خَلْقِکَ فَأَفْتَتِنَ بِحَمْدِ مَنْ أَعْطَانِی‏ و جاه و منزلتم را به بینوایى مکاه، آن سان که از دیگر روزى خوارانت روزى بطلبم و دست پیش بندگان شریر تو دراز کنم، آنگاه به ستایش کسى که به من بخشیده است فریفته شوم‏ و أُبْتَلَى بِذَمِّ مَنْ مَنَعَنِی وَ أَنْتَ مِنْ دُونِهِمْ وَلِیُّ الْإِعْطَاءِ وَ الْمَنْعِ‏ و به نکوهش کسى که دست منع فرا روى من داشته مبتلى گردم، و حال آنکه کسى که توان بخشیدن و منعش هست تنها تویى و بس نشر دهید👌
💔 تا نفس باقےست یادِ تو اینجاست ای ماندگار‌ترین سفر کرده ... ! ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی شش ماه از شهادت همسرم میگذشت ولی وسایل برجامانده ی او به دستمان نرسیده بود. قبل
💔 _کجا میری؟!! + بگم.... جیغ و داد راه نمیندازی؟ _بگو آقا مصطفی قلبم اومد تو دهنم. +عراق! _میری عراق؟! به اجازه کی؟! که بعد بری سوریه؟! + رشته ای بر گردنم افکنده دوست! _زدم زیر گریه... +کاش الان اونجا بودم عزیز. _که چی بشه! +آخه وقتی گریه میکنی خیلی خوشگل میشی! _لذت میبری زجر بکشم؟! +بس کن سمیه!چرا فکر میکنی من دل ندارم؟!خیال میکنی خوشم میاد از تو و فاطمه دل بکنم؟ خدا حافظ سمیه، مواظب خودت و فاطمه باش! گوشی را قطع کردی. چندبار شماره ات را گرفتم، اما گوشی ات خاموش بود. سرم را به شیشه پنجره تکیه دادم، درحالی که اشک هایم می آمدند. کجا میرفتی آقا مصطفی؟ میرفتی تا ماه شوی؟🌙 به روایت همسر 📚کتاب اسم تو مصطفاست‌ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 💞 ✨🥀 عزیزم❤️ از دشمنی که گمراهم می‌کند و از شیطانی که به بی‌راهه‌ام می‌برد😈 به تو شکایت می‌کنم😭 شیطانی که سینه‌ام را از وسوسه انباشته👹 و زمزمه‌های خطرناکش قلبم را فرا گرفته است💔 شیطانی که با هوا و هوس برایم کمک می‌کند و عشق به دنیا را در دیدگانم زیور می‌بخشد و بین من و بندگی و مقام قرب پرده می‌افکند😔 ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 رویم نمی‌شود در تشییع آنها (شهدا) شرکت کنم. ده روز قبل، بهترین آنها را از دست دادم، اما خودم نمی‌روم و نمی‌میرم؛ در حالی که در آرزوی وصل یکی از آنها له‌له می‌زنم و به درد «چه کنم» دچار شده‌ام. این درد همه وجودم را فراگرفته...» ... 💞 @aah3noghte💞
💔 امروزیکشنبه99/4/1خورشیدگرفتگی رخ میدهد 🌻ساعت شروع8/53دقیقه 🌻ساعت بازشدن10/6دقیقه ⛔ساعت قضاشدن11/30 🌹نمازآیات واجب است ☘به دیگران اطلاع دهید 🌻التماس دعا ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 و گفت: با بیا ... انتخابت کرد... آخر سفارش کرد: آنچه دستت داده‌ام ؛ نامش است❤️... مبادا... مبادا... مبادا با گناه، کاری کنی رشته گسسته شود؟!☝️ و کاش نماز آیات داشت ... آن وقت مجبور بودی هر گاه دلم را شکستی... نمازی بخوانی برای وصله کردنِ این شڪستھ💔 💔 ... 💞 @aah3noghte💞 پ.ن: این را قبلا در کانال دیگری منتشر کردم
💔 گاهی خدا همه پنجره ها را می‌بندد و همه درها را به رویت قفل می‌کند؛ مطمئن باش که آن بیرون هوا طوفانی است و خدا درحال مراقبت از توست؛ 🔸 وَ عَسىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اَللّٰهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ؛ 🔹 و بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بدتر است، و خدا می داند و شما نمی دانید. 📍 آیه ۲۱۶ سوره مبارکه بقره ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
#رمان_فنجانی_چای_با_خدا☕️ #قسمت_10 مرد از بهشت می گفت... از وعده هایِ خدایی که قبولش نداشتم.. از مب
☕️ و من گفتم... از تصمیمم برای وصل شدن به مسلمانهای جنگجو، از تسلیم تمام هستی ام برای داشتن برادر و مبارزه ای که برای رسیدن به دانیال؛ حاضر به قبولش بودم اما با پرواز هر جمله از دهانم، رنگ چشمان عثمان قرمز و قرمزتر میشد. و در آخر، فقط در سکوت نگاهم کرد. بی هیچ کلامی..😶 من عادت داشتم به چشمانِ پرحرف و زبان لال.. پس منتظر نشستم. تماشای باران از پشت شیشه چقدر دلچسب بود. یادم باشد وقتی دانیال را پیدا کردم، حتما او را در یک روز بارانی به اینجا بیاورم. قطرات باران مثل کودکی هام رویِ شیشه لیز میخورد و به سرعت سقوط میکردم.. چقدر بچه گی باید میکردم و نشد😔 جیغ دلخراشِ، پایه صندلی روی زمین و سپس کشیده شدن سریع و نامهربان بازویم توسط عثمان. عثمان مگر عصبانی هم میشد؟؟ کاپشن و کلاهم را به سمتم گرفت، پیش بندش را با عصبانیت روی میز پرت کرد و با اشاره به همکارش چیزی را فهماند (سارا بپوش بریم..) و من گیج (چی شده؟؟ کجا میخوای منو ببری؟؟)😰😨 بی هیچ حرفی با کلاه و شال، سرو گردنم را پوشاند و کشان کشان به بیرون برد. کمی ترسیدم پس تقلا جایز بود اما فایده ایی نداشت، دستان عثمان مانند فولاد دور بازوم گره شده بود. و من مانند جوجه اردکی کوچک در کنارگامهای بلندش میدویدم. بعد از مقداری پیاده روی، سوار تاکسی شدیم و من با ترس پرسیدم از جایی که میرویم و عثمان در سکوت فقط به رو به رویش خیره شد. بعد از مدتی در مقابل ساختمانی زشت و مهاجرنشین ایستادیم و من برای اولین بار به اندازه تمامِ نداشته هایم ترسیدم.. راستی من چقدر نداشته در کنارِ معدود داشته هایم، داشتم. از ترس، تمام بدنم میلرزید. عثمان بازویم را گرفت و با پوزخندی عصبی زیر گوشم زمزمه کرد: (نیم ساعت پیش یه سوپرمن رو به روم نشسته بود.. حالا چی شده؟؟😏 همینجوری میخوای تو مبارزشون شرکت کنی دختره ی احمق؟؟😒 کم کم عادت میکنی.. این تازه اولشه.. یادت رفته، منم یه مسلمونم😏..) راست میگفت و من ترسیدم.. دلم میخواست در دلم خدا را صدا بزنم ولی نه.. خدا، خدای همین مسلمانهاست.. پس تقلا کردم اما بی فایده بود و او کشان کشان مرا با خود همراه میکرد. اگر فریاد هم میزدم کسی به دادم نمیرسید.. آنجا دلها یخ زده بود.😔 از بین دندانهای قفل شده ام غریدم (شما مسلمونا همتون کثیفین؟؟ ازتون بدم میاد..) و او در سکوت مرا از پله های ساختمان نیمه مسکونی بالا میبرد. چرا فکر میکردم عثمان مهربان و ترسوست؟؟ نه نبود.. بعد از یک طبقه و گذشتن از راهرویی تهوع آور در مقابل دری ایستاد. محکمتر از قبل بازوم را فشرد و شمرده و آرام کلمات را کنار هم چید (یادمه نیم ساعته پیش تو حرفات میخواستی تمام هستی تو واسه داشتن دانیال بدی.. پس مثه دخترای خوب میری داخل و دهنتو میبندی.. میخوام مبارزه رو نشونت بدم☝️) و بی توجه به حالم چند ضربه به در زد. 📌ادامه دارد.. ✍نویسنده:زهرا اسعد بلند دوست ⛔️ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 🌿🥀یه روزی هم میاد که میفهمیم، دلیل این همه حواس پرتی سرِ نماز، از کمی معرفت و شناخت ما به خداست.😔 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 نمایندگان مجلس پس از گزارش وزیر ارتباطات چه گفتند؟ 🔻نماینده ساری: برای مدیریت فضای مجازی برنامه راهبردی ارائه نشده است. tn.ai/2290220 🔻نماینده قزوین: بیش از ۵۰ درصد ترافیک داده‌ها به اینستاگرام تعلق دارد/اسلحه و سلاح‌ سرد در بستر فضای مجازی فروش می‌رود. tn.ai/2290246 🔻نماینده بندرعباس: فضای مجازی از کنترل دولت خارج شده است. tn.ai/2290270 🔻نماینده زنجان: سهامداری اسنپ و دیجی کالا در دست کشورهای خارجی است که در صورت صحت آن، شاهد مشکلات امنیتی خواهیم بود. tn.ai/2290231 🔺نماینده بم: امروز اینستاگرام قتلگاه اعتقادات جوانان شده، چقدر از خانواده‌ها که به خاطر وجود این فضا متلاشی نشدند. tn.ai/2290239 ... 💞 @aah3noghte💞