💔
#دماذانی
شما نمازهایتان را در اول وقت و حتیالمقدور با جماعت بخوانید مطمئن باشید به مقامات عالی معنوی میرسید دنبال ورد و ذکر خاصی نباشید. نماز انسان را به بهترین درجات معنویت میرساند.
آیت الله سید علی قاضی🪴
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #شیطان_میگه: هر جور شده نمیذارم حتی یه صلوات برای ظهور امامتون بفرستین، دعا که ...😏 #تصویربازش
💔
#شیطان_میگه:
قسم به آرامش روحی که از طریق چشمهاش اسیر من شده😏
امیرالمومنین : #قلب محل آرشیو #چشم است...
#تصویربازشود
#توییت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_آلعمران (۱۱۸) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِ
✨﷽✨
#تفسیر_کوتاه_آیات
#سوره_آلعمران
(۱۱۹) ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا يُحِبُّونَكُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْكِتابِ كُلِّهِ وَ إِذا لَقُوكُمْ قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَيْكُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَيْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ
هان! (اى مسلمانان!) اين شماييد كه آنان را دوست مىداريد، ولى آنها شما را دوست نمىدارند، در حالى كه شما به همهى كتابها (ى آسمانى) ايمان داريد (ولى آنها به كتاب شما ايمان نمىآورند.) و هرگاه با شما ديدار كنند (منافقانه) مىگويند: ما ايمان آورديم و چون (با هم) خلوت كنند، از شدّت خشم بر شما، سر انگشتان خود را مىگزند. بگو: به خشمتان بميريد، همانا خداوند به درون سينهها آگاه است.
🔊 پیام ها
- تشخيص روحيات دشمن و انگيزههاى حقيقى خود، بسيار دقيق است، به همين جهت در صدر آيه، كلمهى «ها» هشدار و تنبيه آمده است.
- دوستى بايد دو جانبه باشد وگرنه مايهى ذلّت و خودباختگى و احساس حقارت است. «تُحِبُّونَهُمْ وَ لا يُحِبُّونَكُمْ»
- مسلمان به تمام كتابهاى آسمانى پيشين ايمان دارد، گرچه ديگران به قرآن ايمان نياورند. «تُؤْمِنُونَ بِالْكِتابِ كُلِّهِ»
- به هر اظهار ايمانى اطمينان نكنيد. «قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا ...»
- گمان نكنيد كه محبّت شما، دشمنان كينهتوز را نسبت به شما مهربان مىكند.
«تُحِبُّونَهُمْ ... عَضُّوا عَلَيْكُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَيْظِ»
- انگيزههاى درونى، بازتاب بيرونى دارد. در آيهى قبل: «قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ» در اين آيه «عَضُّوا عَلَيْكُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَيْظِ»
- دشمن نسبت به شما خشم و غضب ندارد، بلكه غيظ دارد. غيظ در مواردى بكار مىرود كه ظرف انسان از غضب پر شده باشد. «مِنَ الْغَيْظِ»
- از امدادهاى الهى، افشاى روحيههاى دشمن براى مسلمانان است، تا اغفال نشوند وهوشيار باشند. «وَ ما تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ ... وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَيْكُمُ الْأَنامِلَ ...»
- دشمنان كينهتوز خود را تحقير كنيد. «مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ»
- برخورد اسلام با منافقانِ موذى، شديدتر از كافران است. «إِذا لَقُوكُمْ قالُوا آمَنَّا ... مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ»
- گاهى اعلان نفرت و نفرين لازم است. كافران كينهتوز و منافقان حيلهگر شايستهى نابودى هستند. «مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ»
- به بهانهى جذب كفّار، به آنها محبّت نكنيد، زيرا گاهى انگيزهى واقعى محبّت، طمع يا ترس و يا خودباختگى است. «إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ»
- خداوند به اسرار دلها آگاه است. «عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ»
اگر باور كنيم كه خداوند همه چيز را مىداند، كمتر دست به حيله و فريب مىزنيم. منافقان توطئهگر نيز بدانند كه خداوند عملكرد آنان را مىداند و به موقع پاسخ خواهد داد.
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا
ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!
شهید شو 🌷
💔 از : ستاد فرماندهی به : تمامی محصلین، دانشجویان و طلاب "درس بخوانید و خود را بســازید" #اما
💔
قُلْ يَا أَيُّهَـا الْكَافِـرُونَ؛
مـٰا تَرَكْتُكَ #آسیدعلی 💚...
تمام✋🏻
#امام_خامنه_ای
#حضرتآقا
#فداےسیدعلےجانم❤️
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت71 جلو می
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت72 وقتی پیرمرد از آغوش حامد جدا میشود، حامد تازه یادش میافتد باید ما را به هم معرفی کند: - ایشون مش باقر هستن، بزرگ ما و بچههای فاطمیون. مش باقر، این برادرا هم با منند. انشاءالله امشب بخوابند، فردا تکلیفشون روشن میشه. مش باقر لبخند میزند: - خوش آمدید باباجان. مهمون آقا حامد جاش رو چشمای مایه. و راهنماییمان میکند به سمت یک اتاق خالی. قرار میشود سیاوش و پوریا در یک اتاق بخوابند و من و حامد در یک اتاق. من همان اول، سرم به بالش رسیده و نرسیده چشمانم بسته میشوند. *** با دست باندپیچی شده در بیمارستان قدم میزدم که چشمم به پزشکِ جلال افتاد. جلو رفتم. احتمال میدادم کسی را گذاشته باشند که سر و گوشی آب بدهد و بفهمد حال جلال چطور است؛ برای همین دکتر را که از بچههای خودمان بود، کناری کشیدم و پرسیدم: - حالش چطوره؟ - خوبه. خوشبختانه آسیب جدی ندیده. یکم سرش دچار ضربه شده که نگران کننده نیست؛ اما باید تحت نظر باشه. ته دلم خدا را شکر کردم. سرم را کمی جلو بردم و نزدیک گوش دکتر گفتم: - بهتره فعلاً توی کما باشه. متوجهید که؟ چند ثانیه با حالتی گنگ نگاهم کرد و بعد ابروهایش بالا رفت: - آهان...باشه. خوشم میآمد خوب میگرفت منظورم را. میخواستم فعلا به همه از جمله خانواده جلال بگویند توی کماست که خطر حذفش منتفی شود. از بیمارستان زدم بیرون و به یکی از بچهها سپردم نامحسوس مواظبش باشند. خودم را رساندم به اداره. امید و میلاد طبق معمول پشت سیستم بودند؛ اما با چهرههای نگران. از میلاد پرسیدم: - هنوز نتونستی بفهمی این ناعمه کیه؟ سرش را تکان داد: - توی هیچکدوم از بانکهای داده، چنین اسم و عکسی وجود نداره. بچههای برونمرزی هم گفتند نمیشناسن. اصلا انگار یه شبه پای بته سبز شده! این که نمیدانستم ناعمه دقیقاً جاسوس کدام سرویس است و اهل کجاست، اذیتم میکرد. اگر میدانستم، بهتر میتوانستم حرکت بعدیاش را پیشبینی کنم. به امید گفتم: - چیه؟ چرا نگرانید شماها؟ - سمیر و ناعمه میخوان از ایران برن. برق از کلهام پرید: - چی؟ کجا؟ - برای فرداشب بلیت هواپیما دارند به مقصد ترکیه. شقیقههایم را با دو انگشتم گرفتم. سرم نبض میزد. رفتن سمیر و ناعمه به این معنا بود که داشت زمان عملیاتهای تروریستی میرسید. از اتاق بیرون زدم تا خودم را برسانم به دفتر حاج رسول. باید زودتر هماهنگیهایش را انجام میدادم برای عملیات دستگیری. طوری هروله میکردم که هرکس من را میدید، تعجب میکرد و میگفت: - کجا با این عجله؟ وقت نداشتم جوابشان را بدهم. حاج رسول را بیرون از دفترش دیدم. داشت میرفت خانه. به سختی سرعتم را کم کردم که روی سرامیکهای راهرو لیز نخورم و پخش زمین نشوم. دست به دیوار گرفتم. حاج رسول با همان حالت عاقل اندر سفیهش نگاهم میکرد و منتظر بود نفسم جا بیاید تا حرف بزنم. صاف ایستادم و دستی به سر و روی بهم ریختهام کشیدم. میدانستم حسابی خاک و خلی و درب و داغانم و احتمالاً بوی دود و خون میدهم. حاج رسول با چشمانش اشاره کرد به دست باندپیچی شدهام: - دستت چی شده؟ انگار خودم هم تازه فهمیده باشم، دستم را بالا گرفتم و نگاه کردم: - هیچی قربان، یه سوختگی کوچیکه. سرش را تکان داد و راه افتاد به سمت آسانسور: - خب، کارِت رو بگو. زود باید برم. - ناعمه و سمیر دارن از ایران میرن. احتمالاً عملیاتشون نزدیکه. دکمه احضار آسانسور را فشار داد: - خب، قرار بر این بود که بعد از تجهیز ششم همهشون برن زیر ضربه. هماهنگ میکنم برای عملیات. برنامهت برای سمیر و ناعمه چیه؟ سوالش مثل پتک خورد توی سرم. باید چکار میکردم؟ #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞 کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی #کانال_آه...
💔
#قرار_عاشقی
شمع وقتی داستانم را شنید، آتش گرفت!
شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتی :)
بابا رضای خوبم ...♥️
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸پیام حاج حسین یکتا در پی حادثه ناگوار برای اعضای جمعیت امام رضایی ها
شهید شو 🌷
💔 خدایا! این چه سرّی است میان شهدا؟ چه شهدای انقلاب، چه شهدای جنگ تحمیلی و چه شهدای مدافع حرم... ز
💔
#شهادت آن ها که با هم #رفیق بوده اند
به ما می گوید
رفیق می تواند رفیقش را #بهشتی یا #جهنمی کند! پس در انتخاب دوست، دقت کن
اما اگر برای دوستی، دست رفاقت با کسی دادی
مثل #شهدا پای رفاقت جان بده...
#رفیق خوبه #جواد باشه
#شهید_جواد_محمدی
#شهید_حسن_عبدالله_زاده
دو #رفیق دو #شهید
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #مومن کَتوم است و این کتمان، فقط به اَسرار مگو نیست، که کتمان #درد و #رنج هم هست. تو چه حقی داری
💔
بـــــــصـــــیـــــرتِ اعــــتــــقــــادی
بعضی از پسرها به بلوغ که میرسند بلوغ چشم چرانی است و بعضی دختران بلوغشان ، بلوغِ آرایش و خود نمایی و دیده شدن است
بعضی ها هم بلوغشان این است که فقط خــــــــــدا آنها راببیند . چون آنها خــــــــــدا را دیده اند . چون جلوی سیل بلوغ سد ساخته بودند و این میل را به نور تبدیل کرده اند و با آن خـــــــــــدا را میدیدند . آنگونه که ژنراتور در سد نیروی سیلاب را به نور مبدل میکند ولی در غرب، سیل رهای بلوغ به خشونت و جنون جنسی مبدل میشود و به کوتاهی از کار می افتد و خانواده و عشق را نابود می کند.
#ارسالی
#حاج_قاسم
#مرد_میدان
#استوری #پروفایل😍
#قاسم_سلیمانی
#سردار_دلها
#دلتنگ_تو_ایم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#سردار_سلیمانی
#قاسم_هنوز_زنده_ست
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #آھ... بچه ها..! یه جوری تویِ جامعه راه برید..؛ که همه بگن این بویِ "امام زمان(ارواحنافداه)"
💔
#آھ...
مسافرم؛
از مبدأ خودم به مقصد تو
مرا به خودت برسان « #حسین»
#راهیان_کربلا
#کاش_ماهم_زائر_شویم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 مستحقیم و ز دریای پر از لطف شما یک وجب جا فقط از کنج حرم میخواهیم #صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
💔
واجب شده صبحها کمی دربزنم
قدری به هوای حرمت پر بزنم ؛
لازم شده در فراق ششگوشهتان
دیوانهشوم به سیمآخر بزنم !
#عالیه_رجبی
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#ڪربلالازممدلمتنگاست
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#ما_ملت_امام_حسینیم
#آھ_ڪربلا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#بسم_الله
#یک_حبه_نور
_یاایها الذین آمنوا
+جانم
- اتَّقُوا اللَّهَ وَقولوا قَولًا سَديدًا
#با_من_بخوان.
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#شکرگزارباشیم 🤲🏻
خدایا بدون ذکر جزئیات
شُکر . . .❣
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#امام_خامنه_ای:
ما در دوران مبارزه ی خود، هر وقت نام #میرزا_کوچک_خان را به یاد می آوردیم و شرح حال او را می خواندیم، نیرو می گرفتیم.
او از #همت و #اراده و #شخصیت و #هویت خود خرج کرد
برای اینکه به یک #نسل، هویت و شخصیت و نیرو و اراده ببخشد.
این بسیار ارزش دارد..
سالروزشهادت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#دماذانی
یک نفر خدمت آقای بهجت «ره»
عرض مۍ کند؛
میخواهیم که گناه نکنیم،اما نمۍ شود
ایشان در پاسخ میفرمایند؛
‹روغن چراغ کم است›
روغن چراغ یعنی چه؟!
یعنی معرفت ما به خدا کم است.
چگونه باید معرفت به خدا پیدا کنیم؟!
باید در قدرت و عظمت خدا فکر کنیم.
چگونه فکر کنیم؟!
خدا را همیشه حی و حاضر و ناظر ببینم.
بعد آن چه مۍ شود؟!
کم کم بساطِ گناه جمع می شود و به خدا معرفت پیدا خواهیم کرد و آنگاه ، گشایش هایی رخ میدهد که فقط هر نفسِ پاکی آن را مۍ بیند..
#فکر_کنیم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
دست من رو می گرفت می نشاند روی صندلی میگفت : یا با هم ظرف ها را بشوییم یا شما بنشین من میشورم .
شما دست من امانتی دوست ندارم به خاطر شستن ظرف، دستهای تو خراب بشه.
#شهید_حمید_سیاهکالی
📚 کتاب: یادت باشد
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت72 وقتی پیر
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت73 دکمه احضار آسانسور را فشار داد: - خب، قرار بر این بود که بعد از تجهیز ششم همهشون برن زیر ضربه. هماهنگ میکنم برای عملیات. برنامهت برای سمیر و ناعمه چیه؟ سوالش مثل پتک خورد توی سرم. باید چکار میکردم؟ گیج و منگِ حادثه بودم و این بدترین حالت برای یک مامور امنیتی ست. لبم را بردم زیر فشار دندانم تا فکرم جمع شود. گفتم: - خودم دنبالشون میرم. راستش آن لحظه نمیدانستم دقیقاً قرار است تا کجا همراهشان بروم. حاج رسول فهمیده بود الان کمی در هم ریختهام که سعی کرد کمکم کند: - دستگیرشون میکنی؟ موتور مغزم داشت گرم میشد: - آره، چون اگر دستگیری رو شروع کنیم و اونام متوجهش بشن، دیگه خارج از ایران دستمون بهشون نمیرسه. حاج رسول سرش را تکان داد. آسانسور رسید. همراهش سوار آسانسور شدم. سوالی نگاهم کرد: - کجا میای؟ - خونه. - اینطوری نرو خونه. یکم استراحت کن، اگه خواستی فردا صبح برو. خونوادهت زابهراه میشن. راست میگفت. بیچاره مادر چه گناهی کرده بود؟ کلا حالم خوش نبود. پیشانیام را ماساژ دادم: - چشم حاجی. باز هم با همان نگاه سنگینش سر تا پایم را آنالیز کرد: - حتماً یکی دو ساعت بخواب، یکم ریکاوری بشی. حالت خوش نیست، اینطوری نمیتونی ادامه بدی. در آسانسور باز شد. حاج رسول جلوتر رفت: - منم برم یه خاکی به سرم بریزم... و برگشت سمت من: - مغازهای نمیشناسی الان باز باشه؟ به ساعت راهرو نگاه کردم. یک و نیم شب بود. سر تکان دادم: - نه چطور؟ - هیچی...بدبخت شدم. خانمم گفته بود خرید کنم برای فردا، مهمون داریم. یادم رفت. الان برم خونه معلوم نیست زنده برگردم اداره. دوست داشتم کمی سربهسرش بگذارم و بگویم: - حاجی شما هم بعله؟ اما نگفتم. نه من حوصله شوخی داشتم نه او. حاج رسول رفت به سمت در خروجی و من با امید ارتباط گرفتم: - پروازشون چه ساعتیه؟ - فردا ساعت نُه شب، فرودگاه شهید بهشتی. - ت.مشون کیه؟ - مرصاد. قدم تند کردم به سمت نمازخانه. نیاز داشتم به خواب. به امید گفتم: - حتماً برای نماز بیدارم کن. وارد نمازخانه شدم. یکی دو نفر از بچهها کنار نمازخانه خوابیده بودند. یک نفر هم یک گوشه نشسته بود و نماز میخواند و چیزی زمزمه میکرد. در فضای نیمهتاریک نمازخانه نشناختمش؛ عمداً در سایه نشسته بود. گریه میکرد و توی حال خودش بود. به حالش غبطه خوردم؛ اما این غبطه زیاد طول نکشید. یک گوشه برای خودم پیدا کردم و آرنجم را به حالت تا شده گذاشتم زیر سرم و دیگر نفهمیدم چه شد. *** صدای اذان میآید. صدای حامد را میشنوم: - عباس! عباس جان! نمازه ها! سریع مینشینم سر جایم. حامد چراغ اتاق را روشن میکند و نور چشمانم را میزند. چشمانم را ماساژ میدهم و خمیازه میکشم. بدنم از خوابیدن روی تخت فنری درد گرفته است. به حامد نگاه میکنم؛ قیافهاش شبیه آدمهایی که تازه موقع اذان بیدار شدهاند نیست. معلوم است که از قبلش بیدار بوده. از اتاق بیرون میزنم تا وضو بگیرم و بروم نمازخانه. در راهرو، سیاوش و پوریا را میبینم که خوابآلود راه میروند. پوریا سعی دارد موهایش را با کشیدن دست مرتب کند. چشمان سیاوش هنوز درست باز نشده و نزدیک است که زمین بخورد. #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞 کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی #کانال_آه...
شهید شو 🌷
💔 بزار سایَهت همیشه رو سرم باشه قرار ما شب جمعه حرم باشه.. #شب_جمعه #شب_جمعه_ست_هوایت_نکنم_میمیر
💔
- سینه ام
- سرشار دردُ
- کربلایت مرهم است؛
کاش درمانم دهی و کربلا خاکم کنی!
#شب_جمعه
#شب_جمعه_ست_هوایت_نکنم_میمیرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #شهادت آن ها که با هم #رفیق بوده اند به ما می گوید رفیق می تواند رفیقش را #بهشتی یا #جهنمی کند
💔
چون به سر
شوق بهشت ابدی راه بیافت
دل گمگشته بسوی حرم شاه شتافت
#شهید_جواد_محمدی
#فدای_عمه_سادات
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 بـــــــصـــــیـــــرتِ اعــــتــــقــــادی بعضی از پسرها به بلوغ که میرسند بلوغ چشم چرانی است
💔
#آھ...
هیچ چیزی درد #فراق و نبودن تو را برای این قافله #عاشق شهادت کم نمیکند.
نمیدانی چه لذتی میداشت اگر فرمان شروع حمله به #صهیون را #تو از پشت بیسیم
با رمز #یا_زهرا فریاد میزدی...
#شب_جمعه
ساعت ۱:۲۰ به وقت عاشقی
به وقت #حاج_قاسم
#مرد_میدان
#استوری #پروفایل😍
#قاسم_سلیمانی
#سردار_دلها
#دلتنگ_تو_ایم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#سردار_سلیمانی
#قاسم_هنوز_زنده_ست
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞