eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 دل تنگ و ناشکیب ، در اضطراب و اندوه به تو پناه میبرم .. «۱۶۴۰» السلام .. ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت117 تنها چیز
💔

  
📕 رمان امنیتی  ⛔️

✍️ به قلم:  



در همهمه‌ای که میان نیروها افتاده، یک جمله توجهم را جلب می‌کند. چند نفر می‌گویند:
-  شهید شد!  شهید شد!

پس او هم این‌جا بوده؛ اما حتماً چون به چهره نمی‌شناختمش، متوجه بودنش نشده‌ام.

رد صدا را می‌گیرم و می‌رسم به یکی از بچه‌های فاطمیون که دارد چندنفر را سوار ماشین می‌کند تا عقب بروند. 

شانه‌اش را می‌گیرم و تکان می‌دهم:
- جابر کجاست؟

- شهید شد. بردنش عقب.

خودم هم نمی‌دانم فهمیدن سرنوشت جابر چرا انقدر برایم مهم شده است؛ کسی که فقط صدایش را پشت بی‌سیم شنیده‌ام.

دلم برای لهجه نجف‌آبادی جابر تنگ شده؛ هرچند یک حسی می‌گوید خبر شهادتش را باور نکن...

یک نفر از کنارم رد می‌شود و تنه می‌زند؛ همزمان می‌گوید: 
- بیا بریم عقب سید! حسین قمی گفت همه رو بیارین عقب، پشت خاکریز اول درگیر بشیم.

برمی‌گردم تا سیاوش را پیدا کنم؛ باید با هم برویم عقب. میان چادرها می‌دوم و سیاوش را صدا می‌زنم؛ نیست. 

صحرا شده است صحرای محشر. حسین قمی میان نیروها می‌دود و هدایتشان می‌کند برای عقب‌نشینی.

در این باران گلوله، تنها کسی که راست ایستاده و دنبال جان‌پناه نمی‌گردد، خود حسین قمی ست.

حالا همه نیروها رفته‌اند پشت خاکریز اول و خودشان را برای ادامه درگیری پیدا کرده‌اند.

اسلحه‌ام را برمی‌دارم و پشت یکی از خاکریزها، تیربارچی یکی از ماشین‌ها را هدف می‌گیرم.

حرف حاج حسین می‌آید توی ذهنم:
- با دستات شلیک نکن، با چشمات هم نشونه‌گیری نکن. بذار صاحبش نشونه بگیره.

زیر لب ذکر همیشگی‌ام را می‌گویم:
- یا مولاتی فاطمه اغیثینی...

انگشتم روی ماشه می‌لغزد. از دوربین کلاشینکف، تیربارچی را می‌بینم که پرت می‌شود به عقب.

صدای تکبیر بلند می‌شود. حسین قمی هم راننده یکی از ماشین‌ها را می‌زند؛ این تنها راه جلوگیری از پیشروی نیروهای  است.

هنوز دلهره آن انتحاری را دارم؛ هنوز صدای انفجارش را نشنیده‌ام. صدای آشنایی به گوشم می‌خورد؛ صدای سیاوش است انگار که داد می‌زند:
- اومد! فرار کنید!

ناگاه کسی بازویم را می‌گیرد و به سمت خودش می‌کشد. صدای فریادش را گنگ می‌شنوم.

دستی نامرئی هُلم می‌دهد و به عقب پرت می‌شوم؛ همراهش موجی از گرما از روی سر و صورتم عبور می‌کند. 

یک دستم را بالا می‌گیرم تا آن را سپر صورتم کنم. زمین می‌لرزد و همه‌جا پر از خاک می‌شود.

هیچ چیز نمی‌بینم و فقط گرما را حس می‌کنم. صدای فریاد مبهمی در گوشم می‌پیچد و بعد، صداها قطع می‌شوند. 

می‌خواهم از روی زمین بلند شوم، اما نمی‌توانم. انگار دوخته شده‌ام به زمین.

بدنم داغ شده است؛ انقدر داغ که حس می‌کنم دارم می‌سوزم و ناخودآگاه داد می‌زنم:
- یا حسین...

از شدت گرما به نفس زدن افتاده‌ام؛ انگار از درون آتش گرفته‌ام.

تقلا می‌کنم خودم را از زمین جدا کنم؛ نمی‌دانم چرا انقدر بدنم سنگین شده؟

به سختی شانه‌هایم را از زمین جدا می‌کنم و دوباره از درد داد می‌زنم:
- یا حسین!

زمین زیر بدنم می‌لرزد. نفسم به سختی می‌رود و می‌آید. کمیل کنارم می‌نشیند و موهایم را نوازش می‌کند. 

می‌خواهم به کمیل بگویم پس سوختن این شکلی ست؟ اما کمیل انگشتش را روی لبانم می‌گذارد:
- هیس! بگو یا حسین!

- یا حسین... س...سیاوش...

- نگران نباش، حالش خوبه.

با تکیه به آرنج‌هایم، کمی از زمین جدا می‌شوم. درد وحشتناکی در سینه‌ام حس می‌کنم، اما لبم را گاز می‌گیرم که صدایم در نیاید.

من الان نباید بیفتم. باید سر پا باشم. داعش دارد پیشروی می‌کند، الان وقت افتادن نیست. به اسلحه‌ام تکیه می‌کنم تا بتوانم بلند شوم.


...
...



💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 یاد تو حس قشنگی‌ست که در دل دارم #تو چه باشی چه نباشی نگهش میدارم امروز روز تکریم مادران و همس
💔 هم رفاقتای قدیم... نه❌❌❌ هر زمانی که باشد، چه الان چه قدیم... رفاقت داریم تا رفاقت این رفاقتی که آدمو ببره تا بهشت کجا و رفاقتی که آدمو زمین بزنه کجا خدا نصیبمان کند رفاقتی که بوی بدهد🥀 رفاقتی که عاقبتی داشته باشد سالروز ... 💞 @aah3noghte💞
سلام همسنگری ها فردا شب حوالی همین ساعت منتظر پست آموزش کلیپ باشید چون اولین کار هست حتما حتما بازخورد بدین برای آموزش های بعدی
💔 وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعْلِنُونَ و خدا آنچه را كه پنهان مى داريد و آنچه را كه آشكار مى‏ سازيد مى‏ داند سوره نحل، آیه ۱۹ ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 خیلی کارها هست که باید انجام بگیرد جز با روحیه‌ی بسیجی امکان‌پذیر نیست #فداےسیدعلےجانم❤️ #آھ_اے
💔 ‏کاربر عربستانی خطاب به آیت الله خامنه‌ای : «دمپاییِ کهنه‌ی شما به پادشاهی آل سعود و‌ تاج و تخت و تمام قصرهایش می‌ارزد.» ❤️ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 گفت؛ عاشقی را چگونه یاد گرفته ای؟! گفتم؛ از آن شهید گمنامی که معشوق را حتی به قیمتِ از دست دادن هویتش ، خریدار بود. پ.ن؛ یک وقت های دیگر دل به هیچی بند نیست.. همه چیز و همه شخص در مقابل چشمانت به یک شکل رژه می روند ، طوری شبیه آیه کل من علیها فان.. چقدر خوبه که آدم ، دل بسته نباشد.. کاش واقعا ، دل بسته نباشیم.. کاش نَفس آدم ، قطعه ای بود در بدن ، تا جدایش کنیم و بیاندازیم در گوشه ی برای خود خاک بخورد ، نه اینکه در وجود مان ، روح مان را لِه کند.. الهی قدرت مبارزه با خودمان را بده. ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_آل‌عمران آيه 166 وَمَآ أَصَبَكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ فَبِإِذْ
✨﷽✨ آيه 168 الَّذِينَ قَالُواْ لإِخْوَنِهِمْ وَقَعَدُواْ لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُواْ قُلْ فَادْرَءُواْ عَنْ أَنْفُسِكُمُ الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَدِقِينَ ‏ ترجمه🔻 ↩️منافقان كسانى هستند كه (بعد از پایان جنگ اُحد، دست به تبلیغات یأس آور زده و در حالى كه خود از جنگ سر باز زده و در خانه ‏هاى) خود نشسته ‏اند و در حقّ برادران خود گفتند: اگر از ما پیروى مى ‏كردند كشته نمى ‏شدند. 🚩🍃 به آنان بگو: اگر راست مى‏ گویید، مرگ را از خودتان باز دارید. ┅════🌦✼🌸✼🌦════┅ پيام ها ⚡️📨 🚩🍃1- منافقان به هنگام حركت مردم به جبهه ‏ها، در خانه ‏ها مى ‏نشینند. «و قعدوا» 🚩🍃2- منافقان، روحیه‏ ى خانواده ‏هاى شهدا را تضعیف مى‏ كنند. «لو اطاعونا ما قتلوا» 🚩🍃3- منافقان، خود را رهبر فكرى دیگران مى‏ دانند. «لو اطاعونا» 🚩🍃4- در جهان‏بینى منافقان، اصالت با زندگى مادّى و رفاه است. «و قعدوا لو اطاعونا ما قتلوا» 🚩🍃5 - ایمان به مقدّر بودن مرگ، سبب شجاعت و پذیرش رفتن به جبهه است و در بینش منافقان، شهادت و سعادت اُخروى جایگاه ندارد. «لو اطاعونا ما قتلوا» 🚩🍃6- باید با تبلیغات سوء منافقان برخورد كرد. «قل فادرؤا عن انفسكم الموت» 🚩🍃7- انسان نمى ‏تواند مرگ را از خود دفع كند. «فادرؤا عن انفسكم الموت» 🚩🍃8 - مرگ به دست خداست، جبهه یا خانه در مرگ نقش اصلى را ندارند. «فادرؤا عن انفسكم الموت و ان كنتم صادقین» 🍃اللهم صل علی محمد و ال محمد وعجل فرجهم🍃 🌷🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ ‌... 💕 @aah3noghte💕 وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!
💔 برایِ‌شادی‌روح‌شهدا‌صلوات✨ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 🤲🏻 همین طور که تلاش می کنی به نداشته هایت برسی به داشته هایت هم فکر کن و از این بابت خدا را شکر کن ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت118 در همهمه
💔

  
📕 رمان امنیتی  ⛔️

✍️ به قلم:  



با تکیه به آرنج‌هایم، کمی از زمین جدا می‌شوم. درد وحشتناکی در سینه‌ام حس می‌کنم، اما لبم را گاز می‌گیرم که صدایم در نیاید.

من الان نباید بیفتم. باید سر پا باشم. داعش دارد پیشروی می‌کند، الان وقت افتادن نیست. به اسلحه‌ام تکیه می‌کنم تا بتوانم بلند شوم.

دنیا دور سرم می‌چرخد و درد در بدنم دور می‌زند. روی زانوهایم می‌نشینم. چیزی نمانده.

می‌نالم:
- آخ... یا قمر بنی‌هاشم...

رطوبت خون را روی بدنم حس می‌کنم؛ اما نمی‌خواهم به زخمم نگاه کنم. من باید بایستم. باید سر پا شوم.

اسلحه را عصا می‌کنم و نیم‌خیز می‌شوم؛ اما رمق از پاهایم می‌رود. نفسم بالا نمی‌آید و سرفه‌های پشت سر هم، باعث می‌شوند با زانو بیفتم روی زمین.

دستم را ستون می‌کنم که صورتم زمین نخورد و دست دیگرم را می‌گذارم پایین سینه‌ام.

انگشتانم بجای لباس، گوشت بدنم را لمس می‌کنند. پایین ریه‌ام می‌سوزد و دستم هم طاقت نمی‌آورند؛ دوباره می‌افتم.

دونفر داد می‌زنند:
- سیدحیدر افتاد! سیدحیدر!

بدنم سنگین و کرخت شده و تنفسم دشوار. انگار آتشی که درونم روشن شده، لحظه به لحظه شعله‌ورتر می‌شود.

پایم را روی زمین می‌سایم و به خودم می‌پیچم. نمی‌توانم بیدار بمانم.

کسانی که بالای سرم آمده‌اند را تار می‌بینم. یک نفرشان چندبار به صورتم می‌زند:
- سیدحیدر! صدامو می‌شنوی؟

پلک‌هایم را برهم فشار می‌دهم. می‌گوید:
- بهوشه. بذارش روی برانکارد ببریمش.


یعنی واقعاً مجروح شده‌ام؟

درد بدی در تمام بدنم می‌پیچد. یک نفرشان زیر کتف‌هایم را می‌گیرد و دیگری پاهایم را.

از زمین که جدا می‌شوم، ناله‌ام به آسمان می‌رود.

سینه‌ام تیر می‌کشد و می‌خواهم سرم را بالا بگیرم تا بفهمم چه بلایی سرم آمده است؛ اما کمیل سرم را میان دستانش می‌گیرد و می‌گوید:
- چیزی نیست. آروم باش.

مطمئن می‌شوم اوضاع خیلی خراب است که کمیل اجازه نمی‌دهد نگاه کنم.

برانکارد که از زمین جدا می‌شود، درد من هم شدت می‌گیرد و با هر تکان، جانم به لبم می‌رسد.

دستانم را مشت می‌کنم، پیراهنم را چنگ می‌زنم و لبم را گاز می‌گیرم. انقدر با دندان‌هایم روی لبم فشار می‌آورم که طعم خون می‌رود زیر زبانم.

جانم دارد از درد بالا می‌آید. از زیر انگشتانم، گرمای خون را حس می‌کنم که روی بدنم می‌خزد.

نمی‌دانم تیر خورده‌ام یا ترکش؛ اما حس می‌کنم تمام بدنم پر از خون شده است. سینه‌ام سنگین شده و می‌سوزد.

دلم می‌خواهد بخوابم؛ اما تکان‌های برانکارد نمی‌گذارد.

کمیل که دنبال برانکارد می‌دود، سرش را می‌آورد نزدیک گوشم و می‌گوید:
- بچه‌های عراقی و افغانستانی اگه ببینن زخمی شدی روحیه‌شونو می‌بازن. صورتت رو بپوشون.

راست می‌گوید. رزمندگان کشورهای دیگر، امیدشان به بچه‌های ایرانی ست. شهادت یا مجروحیت ایرانی‌ها روحیه بقیه نیروها را ضعیف می‌کند.

دستم را به سختی بالا می‌آورم و نقاب صورتم می‌کنم تا شناخته نشوم.

صدای درگیری به اوجش رسیده است و از این که الان مجروح شده‌ام حرص می‌خورم.

داعشی‌ها دارند جلو می‌آیند... من نباید از پا بیفتم.

نگاه تار و بی‌رمقم را در پایگاه چهارم می‌چرخانم. چندتا از چادرها در آتش می‌سوزند.🔥 هوا دارد روشن می‌شود. زمین و آسمان تار و دلگیر است.

 است یا پایگاه چهارم؟

کمیل دستم را می‌گیرد و شروع می‌کند به روضه خواندن: 
- دارند یک به یک وَ جدا می‌برندمان/ شکر خدا به کرب و بلا می‌برندمان...

لبخند می‌زنم و همراهش زمزمه می‌کنم:
- ما نذر کرده‌ایم که قربانی‌ات شویم/ دارند یک به یک به منا می‌برندمان...

برانکارد تکانی می‌خورد و داخل آمبولانس می‌گذارندم. کمیل همچنان می‌خواند:
- اول میان عرش خدا سینه می‌زنیم/ بعداً به هیئت الشهدا می‌برندمان...

پلک‌هایم می‌افتند روی هم...


***
صدای لرزش شیشه و جیرجیر میله‌های فلزی را می‌شنوم. گلویم خشک است.

زمین می‌لزرد. احساس می‌کنم در هوا معلقم. انگار بدن ندارم. صداهای مبهم و گنگی در سرم می‌پیچد.

جایی را نمی‌بینم. مُرده‌ام؟
کسی دستم را نوازش می‌کند. چشمانم را باز می‌کنم و چندبار پلک می‌زنم تا تصویرِ تارِ کسی که دستم را نوازش می‌کند را واضح ببینم.

مطهره است که انگشتان ظریفش را روی دستم حرکت می‌دهد و لبخند می‌زند. پس حتماً  شده‌ام؛ اما چرا انقدر تشنه‌ام؟ چرا نمی‌توانم تکان بخورم؟

مطهره حرفی نمی‌زند و نگاهم می‌کند فقط. به سختی زبان می‌چرخانم و صدای خش خورده‌ای از گلویم خارج می‌شود: 
- من... شهید شدم؟

صدای خنده مردانه‌ای را از سوی دیگر تخت می‌شنوم. برمی‌گردم به سمت صدا.

کمیل است که می‌گوید:
- آقا رو! فکر کردی به این راحتیا قراره شهید بشی؟

...
...



💞 @aah3noghte💞
💔 وصیتنامه شهید: باور داشته باشید که جواب سیلی دشمن، سرب داغ است نه لبخند ذلیلانه، باور کنید که دشمن ما ضعیف است و این وعده خداست که اگر در مقابل کفر استقامت کنید پیروزی از آن شماست شک به خودتان راه ندهید و پیرو باشید و لاغیر؛ پیرو باشید نه کسان دیگر. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ... دوست شهید میدونے یعنےچے؟؟ یعنے:...↷°" •| وقتے گناه درِ قلبت را مےزند •| یاد نگاهش بیوفتـــے.... •| و در و باز نڪنے...‹‹‹🍃 •| یعنے محرم اسرار قلبت •| آن اسرارےڪه هیچڪس نمےداند... •| بین خودت و... •| خــدا و... •| دوست شهیدتـــ •| باشد...‹‹‹ *امتحان ڪن...🌹🌿* *زندگےات زیباترمےشود ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
31.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 ساخت کلیپ با عکس در برنامه اینشاوت منتظر بازخورد شما برای ساخت آموزش های بعدی هستم همچنین می تونین کلیپ هاتونو بفرستین👇👇👇 @emadodin123 ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 ما را کبوترانه وفادار کرده است آزاد کرده است و گرفتار کرده است بامت بلند باد که دلتنگی ات مرا از
💔 صبح محشر هر كسی دنبال ياری می‌دود يار ما باشد اگر شاه خراسان، بهتر است " أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰا" ... 💞 @aah3noghte💞
💔 وَأَحْسِنُوا ۛ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِين نیکی کنید که خداوند نیکوکاران را دوست می دارد سوره بقره ، آیه ۱۹۵ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 من از آسمان دل کندم وقتی زمین معراج بود معراج، گاهی با عطر شهیـد .. ... 💞 @aah3noghte💞