هدایت شده از شهید شو 🌷
💔
#دعایسلامتیامامزمان🌹
#قرارهرشب🧡
بسماللهالرحمنالرحیم....🌼
اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن
صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ
فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ
وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً، حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِيهَا طَوِيلا🤲🏻🌺
شهید شو 🌷
💔 #آرامش از وقتی تو دلمون اومد .. که نمک گیرِ #حسین شدیم ... #ارباب! آه از دوری ... #صلےاللهع
💔
- عَظُمَ البَلْا یعنی:
+ بین من و تو، خیلی فاصله افتاده "دردِت بجونم"...!
دریاب منو تصدقت شَم 🥺❤️
#ارباب! آه از دوری ...
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#ڪربلالازممدلمتنگاست
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#ما_ملت_امام_حسینیم
#آھ_ڪربلا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
با كه گويم كه مرا روز شبی نيست ز عشق
به تو گويم " أَرنی" ليل و نهارا باز آ
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 با كه گويم كه مرا روز شبی نيست ز عشق به تو گويم " أَرنی" ليل و نهارا باز آ #آھ_اے_شھادت... #نسئ
💔
سلام به سه شنبه
و عطرپیچیده در کوچه های انتظار
💔
#دم_اذانی
✖️شیعیانِ ما را به اوقات #نماز امتحان کنید که چگونه به آن اهمیت می دهند.
إِمْتَحِنُوا شِیعَتَنَا عِنْدَ مَوَاقِیتِ الصَّلاةِ کیفَ مُحَافَظَتُهُمْ عَلَیهَا
امام جعفر صادق علیه السلام
بحار الأنوار، ج ۶۵، ص ۱۴۹.
#نماز_اول_وقت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
همسرم ؛
بدان که من نسرین
کسی که تو را دوست دارد،
#شهادت را هم بسیار دوست میدارم،
چون خدای خود را در آن زمان پیدا میکنم
#شهیده_نسرین_افضل
شهادت : ۱۰ تیرماه ۱۳۶۱ مهاباد
ترور توسط منافقین کوردل
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
می گفت : اگر مـــا
محکم بہ #ولایت_فقیه بچسبیم
و در تمام ڪارهـایمان
#دین را شاخص قرار دهـیم
بقیہ مسائل حل شدنی است
#شهید_علی_صیادشیرازی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
مشکل تر اَز انقلابی بودن
و گرایشِ انقلابیداشتن،
#انقلابیماندن است.
#لبیک_یا_خامنه_ای ❤️
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل اول🔹🔹 ««قسمت هشتم»» مسیر آمبولانس
بسم الله الرحمن الرحیم
🔸🔸تقسیم🔸🔸
✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی
🔹🔹فصل اول🔹🔹
««قسمت نهم»»
آب خوردنش که تموم شد، لیوانش انداخت تو سطل و مثل یه مراجعه کننده معمولی، از بیمارستان خارج شد و رفت.
کاک رسول که از خستگی داشت چشماشو میمالید، به محض شنیدن صدای پیام به تلگرامش سر زد و آخرین چیزی که براش اومده بود باز کرد.
پیام: حالش خوبه. بفرستم تایید کنی؟
پاسخ کاک رسول: اینجوری بهتره.
تصویری براش اومد. بازش کرد و بدون اینکه در اون عکس دقت کنه، فورا ارسال کرد برای یه اکانت دیگه.
ازطرف دیگه، مرد محلی که برای شناسایی تصادفی ها رفته بود داخل، وقتی از بیمارستان خارج شد و در پارکینگ، به طرف ماشینش میرفت، گوشیش درآورد و شماره ای گرفت.
صدا: چرا الان زنگ زدی؟
مرد: یه عده نزدیک ما تصادف کرده بودند و آوردمیشون بیمارستان. چند تاشون مردند و بعضیاشون زنده هستند.
صدا: چه دخلی به ما داره؟
مرد محلی گفت: یه چیزی اذیتم میکنه!
صدا: خب؟
مرد: بینشون یه جوون ایرانی هم بود.
صدا: مطمئنی ایرانیه؟
مرد: فارسی هذیون میگفت.
صدا: بی هوشه؟
مرد: فعلا آره. فکر کنم.
صدا: میفرستم بررسی کنند. شاید پناهنده است. کدوم بیمارستان؟
مرد: نزدیک خودمون.
صدا: حالا چی میگفت؟ چی هذیون میکرد؟
مرد: یه اسم را مدام تکرار میکرد.
صدا: چه اسمی؟
مرد: جملاتش نامفهوم بود. منم خیلی دقت نکردم. ینی پرستار نذاشت. ولی مدام میگفت «محمد»
🔹
عده ای داشتن آماده میشدن برن وضو بگیرن برای نماز صبح. صدای اذان صبح در فضا پیچیده بود.
مجید: قربان پیام تصویری داریم. به اکانت اختصاصی خودتون اومده.
محمد: بفرست.
تصویر در مانیتور بزرگ وسط اتاق به نمایش گذاشته شد. عکس بابک بود که روی تخت دراز کشیده.
محمد گفت: ازشون تشکر کن و بگو «محمد» سلام رسوند.
بعدش هم لبخندی زد و در حالی که داشت آستین هاشو برای وضو بالا میزد، زیر لب گفت: به قول بچه ها؛ این تازه شروع ماجراست! «بسم الله الرحمن الرحیم»
🔸
ساعت 8 صبح- ایستگاه پرستاری
سه نفر با کت و شلوار و با رفتاری خیلی خشک و رسمی وارد بیمارستان شدند و مستقیم سراغ ایستگاه پرستاری رفتند.
مرد اول: خسته نباشید.
پرستار: میتونم کمکتون کنم؟
مرد اول: حادثه تصادف دیشب ... میخوام لیست اسامی و کسانی که زنده موندند را ببینم.
پرستار: جناب لطفا کارت شناسایی!
مرد اول: بله. حتما. (کارتش را از بغل کتش درآورد و نشان داد)
پرستار: ممنون. این از لیست (یک برگه اسامی را به اون مرد نشون داد.) با من بیایید.
پرستار به همراه سه مرد پشت درِ بخشی که حادثه دیده ها خوابیده بودند ایستادند. هر سه مرد با دقت به همه افراد نگاه کردند.
مرد دوم: شما با اینا هم صحبت شدید؟
پرستار: من تازه اومدم. شیفتم تازه شروع شده.
مرد دوم: ما دنبال یه ایرانی میگردیم.
پرستار: نمیدونم. ولی تا ده دقیقه دیگه که تست پزشک شیفت صبح تمام شد، میتونید برید داخل و چک کنید.
دکتر در حال تست تصادفی ها بود و پس از معاینه، مطالبی در خلاصه وضعیت هر یک از آنها مینوشت. وقتی به تخت آخری که تخت بابک بود رسید، چند لحظه ایستاد و به چهره بابک زل زد.
یکی از آن سه مرد از پشت درب شیشه ای، در حال دقت در احوالِ پزشک و نفرِ آخر بود. تا اینکه پزشک تصمیم گرفت پرده را بکشد و یکی از پرستارها با صدای بلند به یکی از همکارانش چیزی گفت و آن همکار با آمپولی به آن طرف پرده رفت.
مردی که از بیرون داشت میپایید، احساس کرد خیلی چیز خاصی نیست و به خاطر همین به بقیه بیماران توجه کرد و کلا حواسش پرت شد.
وقتی پزشک کارش تمام شد، به همراه پرستار از آن بخش خارج شدند و به سایر بخش ها سر زدند.
پرستاری که آن سه مرد را همراهی میکرد، در را باز کرد و آن سه مرد را به داخل بخش راهنمایی کرد. آنها مستقیم به سراغ تصادفی ها رفتند و نفر به نفر آنها را چک کردند.
ادامه دارد...
به قلم محمدرضا حدادپورجهرمی
@mohamadrezahadadpour
💕 @aah3noghte💕
هدایت شده از شهید شو 🌷
💔
#دعایسلامتیامامزمان🌹
#قرارهرشب🧡
بسماللهالرحمنالرحیم....🌼
اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن
صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ
فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ
وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً، حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِيهَا طَوِيلا🤲🏻🌺
شهید شو 🌷
💔 - عَظُمَ البَلْا یعنی: + بین من و تو، خیلی فاصله افتاده "دردِت بجونم"...! دریاب منو تصدقت شَم 🥺
💔
-دلبهدلدارسپردن
کارهردلدارنیست
منبهتوجانمیسپارم؛
دلکهقابلدارنیست . . !
#ارباب! آه از دوری ...
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#ڪربلالازممدلمتنگاست
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#ما_ملت_امام_حسینیم
#آھ_ڪربلا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#بسم_الله
واوستڪہ
میخندانـــدومیگــریانــد .. (:
سوره نجم، آیه ۴۳
#با_من_بخوان
#یک_حبه_نور✨
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#شهید_محمدابراهیم_همت:
کار خاصی نیاز نیست بکنیم!
کافیه کارای روزمره مون رو به خاطر #خدا انجام بدیم.
اگه توی این کار زرنگ باشی شک نکن;
#شهید_بعدی_تویی...
✍🏻این حرف اسطوره اخلاص را باید به گوش جان آویخت
همو که میگفت در زمان غیبت از #ولی_فقیه اطاعت محض داشته باشید☝️🏻
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
با نشر مطالب، #شهید شوید😇 که "زنده نگه داشتن #یاد_شهدا، کمتر از شهادت نیست"
💔
کسایـےکہمیجنگن،زخمےهممیشن...
دیروزباگلولہ،امروزباحرف💔!
شھداوقتےتیرمیخوردنمیگفتن
فداسـرمھدےفاطمھۜ :)'
اینتصوّرمنھ ...🚶♂
تویـےکہدارےبراےامامزمانتکارمیکنے
شبوروز..!
وقتےمردمباحرفاشونبھتزخمزدن،
تودلتباخودتبگو؛
[- فداسـرمھدےفاطمھۜ -]
آقاخودشبلدهزخمتودرمانکنھ🌿'.
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
⛔️⛔️پستِ ویژه⛔️⛔️
کشور روزهایی مثل این روزها کم به خودش ندیده، از همان روزها که مجاهدینی که به نام خَلق ، مبارزه کردند ولی چون مردم را همراه خود ندیدند همین مردمی را کشتند که از آنها دم میزدند.
#اغتشاشات ۸۸ را به یاد دارید⁉️
بسیجی را وسط خیابان های تهران لخت می کردند نمرودیانِ سبز پوش‼️و با بنزین درون باک موتور، غسل شهادت میدادند‼️
مادر و دختر محجّبه را با هم شهید کردند‼️
❌
❌شرمنده که نگذاشتیم کلاس های آموزش #بمب کنار جاده ایِ ریگی در خیابان کارگر شمالی برگذار شود‼️
❌شرمنده که نگذاشتیم مریم #رجوی و یاران;
از #منافقین به مجاهدین تغییر نام دهند و در تهران ترورِ کور کنند‼️
❌شرمنده که #ابو_وهب (حسین همدانی) فرمانده لشگر محمد رسول الله(ص) گوش به فرمان BBC نبود✌️
وقتی هم که در سوریه #شهید شد،
مارشِ پیروزی را اول همین BBC نواخت😏
چون او سرباز خوبِ خمینی و خامنه ای بود که #سرباز مانده بود و به خاطر صندلی، ترک پُست نکرده بود👌
❌شرمنده که شهید #مهدی_نوروزی،
قبل از اینکه در #سامرا بلای جانِ #داعش شود،
اول بساط فتنه گرانِ ساختمانِ #قیطریه را بر هم زد!
همانی که میگفتند رژیم برای سرکوبِ مردم، او را از لبنان آورده
❌ما چند کشته باید بدهیم⁉️
❌از سر چند زن چادر باید بکشید⁉️
❌چند عاشورا باید هلهله کنید⁉️
❌چند مسجد و حسینیه در آتش نفاق شما باید بسوزد⁉️ که بی حساب شویم‼️
❌پدر شهید #مدافع_حرم رسول خلیلی،
پیکر پسرش را از روی ضربات چاقویی که سالِ 88 خورده بود شناسایی کرد‼️
آفرین‼️
یکجا به درد خانواده شهدا خوردید❕
داعش جایی زخم زد که قبلاً شما زخم زده بودید⛔️
ای از داعش، #رذل تر ها❌
❌از جمجه ی شکافته شده شهید علی رضا ستّاری بگویم
یا آن بیست و سه #بسیجی دیگر که با کالیبرِ اسلحه ی غیر سازمانی #شهید شدند ❓❓
و قصور از ماست که نامی از ایشان نمیبریم📵
در فاو ، کم #شهید_گمنام نداده ایم،
که در تهران هم شهید گمنام بدهیم‼️
برای ما از داغ کهریزک نگویید🔆
که داغ و درد برای اهل غیرت است💯
❌از داغ فکّه و امُّ الرَّصاص و مجنون و طلائیه تا داغِ قُنیطره و خان طومان به سینه ماست‼️‼️
از داغ سر قطع شده ی #ابراهیم_همّت تا پیکر بازنگشته #مهدی_باکری در دفاع مقدس،
تا سر قطع شده شهیدِ مدافعِ حرم #عبدالله_اسکندری،
تا پیکر بازنگشته حاج #عباس_اللهی را تا آخر تاریخ به سینه میکشیم❎
ما نمرده ایم که انقلاب را با فتنه هایتان زمین گیر کنید✅
آیا آنان که میدانند، با آنان که نمیدانند، برابرند⁉️‼️
ما نخواهیم گذاشت جنایات شما از یادمان برود‼️‼️‼️
حالا هم هر چه توان دارید بر سر این مردمِ به ظاهر بی دفاع بتازید
ما #خدا را داریم
و کشتی ما #ناخدایی بصیر دارد
هر که چشم بر لب #امام_خامنه_ای بدوزد و آنچه گفت ، عمل کند، گمراه نخواهد شد ان شالله
✍🏻به قلمt.s.r بااندکی تغییر
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
با نشر مطالب، #شهید شوید😇 که "زنده نگه داشتن #یاد_شهدا، کمتر از شهادت نیست"
💔
نخبه یکی از مهمترین ثروتهای انسانی کشور است
جوانان نخبه، هر کجا که باشند، امید خلق میکنند
رهبر انقلاب، صبح امروز در دیدار جمعی از نخبگان و استعدادهای برتر علمی:
خدای متعال را جدّاً سپاسگزارم که بعد از سبک شدن این مشکل کرونا بار دیگر این جلسهی شاداب و زنده و امیدبخش تشکیل شد.
حقیقتاً حضور شما جوانها به خصوص شما جوانان نخبه، خلّاق امید است؛ یعنی حضور شما در هر جا که باشید امید را به وجود میآورد و خلق میکند.
برای همین هم هست که کسانی که با پیشرفت کشور موافق نیستند، با حضور شماها در آن جایی که باید حاضر باشید موافق نیستند.
نخبه یکی از مهمترین ثروتهای انسانی کشور است.
منابع طبیعی مهم است،
جایگاههای جغرافیایی مهم است،
شکل اقلیمی مهم است،
همهی اینها مهم است، اما....
یکی از مهمترین ثروتهای انسانی کشور وجود نخبه است.
#نخبه را ثروت عظیمی باید دانست. وقتی آن را ثروت عظیمی دانستیم، در تولیدش تلاش میکنیم.
۱۴۰۱/۷/۲۷
✍🏻قربان دل تنگ تان💔
#لبیک_یا_خامنه_ای
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 پرسیدم: مگه دفن غیر بومی تو این گلزار ممنوع نیست؟ گفتن: از بس به فرماندهش #مُحرم علاقه داشته وصی
💔
هرچیز دارد قیمتـ℘ـی
جان است نرخِ عـاشقے🥀..
دو شهید در یک قاب
#شهید_جاسم_حمید
#شهیدجوادمحمدی
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
با نشر مطالب، #شهید شوید😇 که "زنده نگه داشتن #یاد_شهدا، کمتر از شهادت نیست"
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل اول🔹🔹 ««قسمت نهم»» آب خوردنش که
بسم الله الرحمن الرحیم
🔸🔸تقسیم🔸🔸
✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی
🔹🔹فصل اول🔹🔹
««قسمت دهم»»
پرستاری که آن سه مرد را همراهی میکرد، در را باز کرد و آن سه مرد را به داخل بخش راهنمایی کرد. آنها مستقیم به سراغ تصادفی ها رفتند و نفر به نفر آنها را چک کردند.
وقتی مشغول بودند و آرام آرام جلو می آمدند، یکی از آنها متوجه خالی بودن تخت آخر شد. فورا گفت: تخت آخر مگه پر نبود؟
پرستار: بله. یه نفر روی این تخت خوابیده بود.
تا پرستار اینو گفت، هر سه نفرشون سراغ تخت رفتند و دیدند وقتی پرده کشیده شده بوده، کسی که روی تخت آخر خوابیده بوده از در کنار تخت به بیرون فرار کرده.
مرد اول با عصبانیت: شما دو نفر از همین مسیر برین دنبالش. منم از در اصلی میرم.
اینو گفت و هر سه نفرشون شروع به دویدن کردند.
بابک که همچنان از درد رنج میبرد، در حال تند راه رفتن و دور شدن از ساختمان اصلی بیمارستان بود. به طرف پارکینگ رفت. یکی دو تا در ماشین را امتحان کرد اما دید قفل هستند و سراغ یکی دو تای دیگه رفت.
کسی که پشت یکی از مانیتورهای اتاق کنترل بیمارستان بود، بیسیم را برداشت و از پشت بیسیم به مرد اول گفت: قربان تو محوطه نمیبینمش. شاید پارکینگ باشه.
مرد اول گفت: خب دوربین های پارکینگ رو چک کن.
اتاق کنترل جواب داد: متاسفانه دوربین طبقه منفی یک ندارم.
بابک در طبقه منفی یک، در حال تست همه ماشین ها بود. درِ هیچ کدومش باز نبود. تا اینکه بابک دید یک ماشین در حال روشن شدن هست و خانم جوانی پشت فرمون نشسته.
فورا به طرفش رفت و سلام و حال و احوال کرد و گفت: خانم حاضرید به کسی که پول خرج و مخارج بیمارستانشو نداره و داره فرار میکنه، کمک کنید؟ حاضرید به کسی که مادر مریض و خواهرش تو خونه منتظرش هستن و چشمشون به در دوختن که داداششون برگرده، کمک کنین؟
دختره که معلوم بود زبون بابک رو فهمیده و در عین حال شوکه شده، آب دهنش قورت داد و یه نگا به سر تا پای بابک کرد. بابک متوجه به هم ریختگی ظاهرش شد و گفت: خانم اگه خدایی نکرده من مجرم و یا متهم بودم، الان باید به دستم دستنبد باشه و به پاهام هم زنجیر بسته باشند. ببینید هیچ دستنبد و زنجیری از من آویزون نیست.
لحظات برای بابک به کندی میگذشت و سه نفری که دنبالش بودند در حال نزدیک شدن به درب اصلیِ پارکینک بودند. چون خیلی تند تند دویده بودند، نفس نفس میزدند و عصبانی به نظر میرسیدند.
بابک که دلهره گرفته بود و صداش داشت میلرزید به دختره التماس میکرد و میگفت: خانم شما عکس یه آقایی رو از آیینه ماشینتون آویزون کردین و معلومه که خیلی دوستش دارین. مثل خواهر من. خواهر منم عکس منو انداخته تو گردنیش و الان منتظرمه. ازتون خواهش میکنم به من اعتماد کنین و فقط تا اون طرف دیوار بیمارستان منو ببرید. همین.
دختره که واقعا آچمز شده بود و حرفش نمیومد، نگاهی به عکس مردی که عکسش آویزون کرده بود انداخت و یه نگا به بابک کرد و گفت: مگه خرجت چقدر میشه؟ کلّ خرج و مخارجت با من.
ماشینشو خاموش کرد وخواست که از ماشین پیاده بشه و بابک را ببره که ادای دین کنه که یهو بابک متوجه شد اون سه نفر که به پارکینگ و طبقه همکف رسیده بودند در حال بررسی همه کنج و گوشه های پارکینگ هستند و فاصله و صداشون به بابک در حال نزدیک تر شدنه و الانه که بیان طبقه منفی یک.
بابک با صدای آهسته و تهِ گلو، به التماس افتاد: خانم من از دستشون فرار کردم. حتی اگه شما مخارج منو بدید بازم اونا دست از سر من بر نمیدارن و تحویل پلیسم میدن. شما که دوس ندارین هم پول بهشون بدید و هم من گرفتارشون بشم.
اون سه نفر، مثل سگِ پاسوخته همه جای طبقه هم کف پارکینگو گشتند. اثری از بابک پیدا نکردند. رییسشون گفت: بریم منفی1 .
دختره که هم دلش سوخته بود و هم نمیتونست اعتماد کنه، دستی به موهاش کشید و دور و برشو نگاه انداخت و گفت: اول باید ببینم چیزی باهات نباشه. چاقو... تفنگ... پول زیاد ... چه میدونم ... از این چیزا دیگه...
بابک: خانم من مسلمونم ... اگه به قرآن اعتقاد داری، به قرآن چیزی همرام نیست. اصلا بیا ... بفرما منو بگرد ... هر چی پیدا کردی مال خودت ... تفنگم کو؟ چاقوم کجا بود؟ پول چیه؟
صدای پای دو سه نفر اومد که دارن تند تند پله ها را سپری میکنن و به طبقه پایین میان.
بابک که دیگه فقط گریه نمیکرد با حالت بیچارگی گفت: خانم اگه تو هم مسلمونی، به قرآن قسمت دادم. من اگه آزاری داشتم، الان بهترین موقعیت بود که به شما آسیب بزنم و بزنم به چاک. لطفا کمکم کنید. خدا شوهرتو که عکسش تو ماشینت هست برات نگه داره.
دختره که حسابی تحت تاثیر قرار گرفته بود قبول کرد و گفت: به شرطی که تا به خیابون اصلی رسیدم، بپری پایین و بری رد کارت. باشه؟
ادامه دارد...
به قلم محمدرضا حدادپورجهرمی
@mohamadrezahadadpour
💕 @aah3noghte💕
💔
وصیتنامه "شهید مدافع حرم امیر لطفی":
چند درخواست از جوانان هم وطنم دارم؛
✴️اول این که در هر صورت ممکن پشتیبان #ولی_فقیه باشند و بمانند چون مملکت اسلامی بدون ولی فقیه ارزشی ندارد.
✳️به دختران مسلمان عرض کنم که #حجاب حضرت زهرایی شما موجب حفظ نگاه برادران می شود.
❇️به پسران مسلمان عرض کنم بی اعتنایی شما و حفظ نگاه شما موجب حفظ حجاب خواهران خواهد شد.
✴️لطفا سوره آل عمران آیه 164 تا 170 را قرائت کنید (بامعنی)
#لبیک_یا_خامنه_ای
#حجاب
#شهید_امیر_لطفی
#شهید_مدافع_حرم
سالروز ولادت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
با نشر مطالب، #شهید شوید😇 که "زنده نگه داشتن #یاد_شهدا، کمتر از شهادت نیست"