هدایت شده از |شهید مدافع حرم جواد محمدی|
بچه سید نیستیم
اما داغ پهلو و بازوی نیلی
داغ آن دست های بسته
از هُرم آن آتش، بیشتر می سوزاندمان
بچه سید نیستیم اما
از آن بانوی فهیمه آموختیم
پای ولایت، تا پای جان
باید بایستیم
بچه سید نیستیم
اما در روضههای انسیه الحوراء
برای حضرت مادر
میسوزیم...
✍🏻سین.ر
#فاطمیه
#ایام_فاطمیه
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
شهید شو 🌷
💔 حالا فهمیدین چرا از حاج قاسم کینه دارن؟! یه علت مهمش همینه ؛ تبدیل سنگ به موشک :) #شهید_قاسم_س
💔
شهید حاج قاسم سلیمانی:
اگر این جمله معروف پیامبر (ص) را مبنا قرار بدهیم، میتوانیم این نتیجه را بگیریم که هر کس به فاطمه زهرا(س) سیلی زد، به پیامبر(ص) سیلی زده است.
🏴 به مناسبت ایام شهادت #حضرت_زهرا سلام الله علیها و #فاطمیه
#شهید_قاسم_سلیمانی
💞 @shahiidsho💞
6.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
معجزه توسل شهید برونسی به حضرت زهرا سلام الله علیها
📽 حجتالاسلام والمسلمین عالی
#شهید_عبدالحسین_برونسی
#فاطمیه
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 روزمونو متبرک کنیم با صلواتی به نیابت از شهیدانی که دلسوخته غم حضرت زهرا بودند 🌸الّلهُمَّصَلِّع
💔
روزمونو متبرک کنیم با صلواتی به نیابت از شهیدی که حضرت زهرا سلاماللهعلیها در خواب به او فرمودند:
« ما تو رو دوست داریم..»
🌸الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم🌸
از وقتی فهمیدم حضرت زهرا(س) به
شهید ابراهیم هادی اومده بودن
و به شهید گفته بودن:
« ما تو رو دوست داریم..»
با خودم میگم ای کاش همه ما
یک شهید ابراهیم هادی بودیم..
تا میرفتیم تو لیستِ
مورد علاقه های حضرت زهرا (س)
#شهید_ابراهیم_هادی
#فاطمیه
یاران #امام_زمان
💞 @shahiidsho💞
کپی بدون تغییر در عکس
شهید شو 🌷
💔 شهیدی که پدر و مادرش را از حادثه منا نجات داد....❗️ روحانی کاروان با کلی پرس و جو من رو پیدا کرد
💔
ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﻫﺎﯼ ﺳﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻓﻦ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺷﻬﺮ ﻣﯿﺒﺮﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺣﯿﺎﻁ ﯾﮏ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ میسپارﻧﺪ .
ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻫﻤﺴﺎﯾﮕﯽ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻓﻠﺠﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﺷﮑﻮﻩ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺤﻠﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﮐﺮﺩﯾﺪ ﺑﻪ ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍ ﻗﯿﻤﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯿﺂﯾﺪ ﻭ...
ﺷﺐ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﺪ ﻣﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﻣﯿﺂﯾﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ : ﻣﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺳﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﻫﺴﺘﻢ، ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﻃﻮﺭﯼ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺭﺳﻢ ﻫﻤﺴﺎﯾﮕﯽ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺒﺮﺍﻥ، ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻓﺮﺯﻧﺪﺕ ﺭﺍ ﭘﯿﺶ ﺧﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﺧﺪﺍ ﺍﻭ ﺷﻔﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﯾﺎﻓﺖ . ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ ﻭ ﺑﺎﯾﺴﺖ ﻭ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﺑﻔﺮﺳﺖ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺕ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﺧﺪﺍ ﺷﻔﺎ ﯾﺎﺑﺪ .
ﻭﻗﺘﯽ ﻓﺮﺯﻧﺪﺕ ﺷﻔﺎ ﯾﺎﻓﺖ ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﻣﻦ ﻓﻼﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﻭﺳﻄﯽ ﺁﺭﻣﯿﺪﻩ ﺍﻡ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﺩﺭ ﮐﺎﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻣﺤﻠﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﺎﻡ ﭘﺪﺭﻡ ﻓﻼﻥ ﺍﺳﺖ ﺧﺒﺮ ﻣﺤﻞ ﺩﻓﻨﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺮﺳﺎﻥ.
ﺯﻥ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﺷﻔﺎﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ ﻭ ﯾﻘﯿﻦ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺁﺩﺭﺱ ﻣﯿﮕﺮﺩﻧﺪ.
ﺑﻪ ﮐﺎﺷﺎﻥ ﻣﯿﺮﻭﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭘﺪﺭ ﺷﻬﯿﺪ ﻣﯿﮕﺮﺩﻧﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮕﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍﯼ ﺟﺎﺩﻩ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﮐﻪ ﻓﻼﻥ ﮐﺲ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﯽ؟
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﺴﺘﻢ، ﺁﻧﻬﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﮐﻪ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﯼ؟
ﻣﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺗﻮ ﮔﺸﺘﯿﻢ، ﻣﺮﺩ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﺸﺐ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺴﺮﻡ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ ﭘﺪﺭ ﺟﺎﻥ ﻓﺮﺩﺍ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﺒﺮﯼ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ . ﻣﻦ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺁﻣﺪﻡ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺧﺒﺮ ﺑﻮﺩﻡ.
وآن کسی نیست جز #شهید_سیدمیرحسین_امیره_خواه
#شهید_تفحص
#کرامات_شهدا
💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 شهید حاج قاسم سلیمانی: اگر این جمله معروف پیامبر (ص) را مبنا قرار بدهیم، میتوانیم این نتیجه ر
💔
زندگی حاج قاسم بدجوری به روضه اهلبیت علیهمالسلام گره خورده بود. خیلی پیش می آمد دلش بهانه روضه میکرد. زنگ میزد به مداح و میگفت فلان نوحه را بخوان.
گاهی وقتها خودش میخواند. با سوز و آه.
خیلی وقت ها فاصله ۲۰۰ کیلومتری کرمان تا روستا را مهمان روضه تلفنی بودیم.
سوریه که بودیم، بیشتر پیش هم بودیم. توی جلسه یا خلوت فرقی نمیکرد. میگفت: «موعظه مون کن تا غافل نشیم. روضه بخون سبک بشیم و شسته بشیم».
یه روزی بهم گفت: روضه بخوان.
گفتم: روضه هیئتی بلد نیستم. روضه های من روایتیه.
گفت: بخوان.
شروع کردم به داستان شهادت یکی از شهدای مدافع حرم به نقل از فرماندهاش:
«رزمندهای داشتیم با نام جهادی ابراهیم. وسط عملیات بهم بی سیم زد که برام روضه مادر بخوان. صدایش به سختی می آمد. فهمیدم از پهلو تیر خورده است.»
تا این را گفتم حاجی زد زیر گریه.
«دستور دادم هر طور شده به عقب منتقلش کنند. برده بودنش بیمارستان الحاضر. رفتم بالای سرش. به ظاهرحال خوشی نداشت. دهانش پرخون شده بود. لختههای خون را از دهانش کنار میزدم. دیدم با چشمهایش انگار دارد دنبال کسی میگردد.
گفتم: «ابراهیم! تو را به خدا اگر این لحظههای آخر مادر سادات را دیدی بگو یا زهرا سلاماللهعلیها ».
گریه حاج قاسم بلندتر شده بود.
«ابراهیم لب باز کرد که بگوید یا زهرا اما کلامش ناقص ماند: یا ز… و شهید شد».
گفتم: حاجی مادرمون حضرت زهرا توی این جبهه هاست. داد حاج قاسم بلند شد. خیلی طول کشید تا آرام شود.
📚سلیمانی عزیز
#شهید_قاسم_سلیمانی
سردار کشور #امام_زمان
#فاطمیه
💞 @shahiidsho💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
وقتی شهید مهدوی گفت: امام را نمیشود تنها گذاشت
نادر تازه از عملیات برگشته بود و در جمع رفقا گفت: داریم بزرگترین کاروان دریایی را از بندر امام تا فاو میبریم. آمدهام تا چند قبضه ضدهوایی بگیرم تا روی یدککشهایمان بگذاریم.
هواپیماهای دشمن دائم در حال شکار کاروانهای دریایی ما هستند. سیصد بار تاکنون به کاروان ما حمله کردهاند.
تا امروز سه تا از هواپیماهای عراقی را که قصد یورش به کاروان ما را داشتهاند، انداختهایم.
نادر میگفت که هواپیماهای دشمن برخی از کاروانها را در راه و در همان دریا، بمباران و نابود میکنند. آرام و قرار نداشت.
نادر تا تابستان سال ۶۵ در خط فاو ماند و مشغول تدارکات بود. چندی بعد برای مرخصی به خانه برگشت.
آنقدر در آفتاب کار کرده بود که پوست شانهاش رفته بود. روی کمرش نمیتوانست بخوابد.
سرخی گوشت کمرش را هرگز از یاد نمیبرم. از دیدن حال و روزش گریهام گرفت.
گفتم: چرا اینهمه روی خودت فشار میآوری؟
نگاه معصومانهای به من کرد و گفت: تکلیف است. امام را نمیشود تنها گذاشت.
📚 بار دیگر، نادر
راوی: برادر #شهید_نادر_مهدوی
سرباز مخلص #امام_زمان
💞 @shahiidsho💞
14.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
طلبهای که یکی از بزرگترین آرزوهای امام را عملی کرد!
۲۷ آذر سالروز شهادت آیتالله دکتر مفتح گرامی
#شهید_محمد_مفتح
سالروز شهادت
یار مخلص #امام_زمان
#شهید_طلبه
💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 شہدا . . . با هر دردے جا نمیزدن میگفتن فدا سرحضرت زهــرا(سلاماللهعلیها) شهید زندگے ڪردن
💔
اگر نشان عاشقی از شما پرسیدند
شهدا را نشان دهید
بگویید عدهای
ندیده عاشق شدند
بر سیاهی روی سپیدی (روایات معصومین)
ایمان آوردند
و قرص و محکم پای اعتقادشان ماندند
#شهید_جواد_محمدی
#فاطمیه
فدایی عمه جان #امام_زمان
💞 @shahiidsho💞
کپی بدون تغییر در عکس
شهید شو 🌷
💔 روزمونو متبرک کنیم با صلواتی به نیابت از شهیدی که حضرت زهرا سلاماللهعلیها در خواب به او فرمودند
💔
روزمونو متبرک کنیم با صلواتی به نیابت از برادران دوقلوی غریبی که کسی زائر مزارشان نیست
🌸الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم🌸
سال ۶۱ بود و اوج جنگ ایران و عراق
ثابت و ثاقب شهابی نشاط، دو برادری که به عنوان امدادگر در منطقه خدمت میکردند
جالب اینکه وقتی پستچی نامه ها را به خط مقدم می آورد معمولاً ثابت و ثاقب غیب شان می زد
یک بار یکی از رزمندگان متوجه شده بود که وقتی همه سرگرم نامه خواندن هستند و خبر سلامتی خانواده و عکس های شان را با خوشحالی نگاه می کنند این برادران دوقلو دست در گردن هم در کنج سنگر، های های گریه می کنند
بعدها متوجه می شوند که آن ها بی سرپرست هستند و در پرورشگاه بزرگ شده اند، هر بار دل شان می شکند که کسی آن سوی جبهه چشم انتظارشان نیست.
عکس های کودکی و زنبیل قرمزی که در آن سر راه گذاشته شده اند، را بغل کرده، گریه می کنند.
جنگ، بی رحم است، این دو برادر حتی مرخصی هم نمی رفتند، چون کسی پشت جبهه چشم به راه شان نبود
پس از مدتی تلاش و فداکاری ثاقب برادری که فقط چند ثانیه از ثابت بزرگ تر بود، بهشدت مجروح و در نهایت شهید شد و بردارش را تنها گذاشت!
اما مگر ممکن است کسی که در این دنیا تنها یار و غم خوار و مونس تنهایی اش برادرش بوده، او را تنها بگذارد و این چنین شد تا ثابت دوری برادر را تاب نیاورد و تنها به فاصله ی چند ساعت طوری که هنوز جنازه ی برادر را به پشت جبهه منتقل نکرده بودند، او نیز بر اثر استنشاق گاز های شیمیایی شهید شود
#شهید_ثاقب_شهابی
#شهید_ثابت_شهابی
یاران خالص #امام_زمان
💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 روزمونو متبرک کنیم با صلواتی به نیابت از برادران دوقلوی غریبی که کسی زائر مزارشان نیست 🌸الّلهُمَّ
💔
ادامه پست قبل👆👇
و اما قصه ی پر غصه ی این دو برادر شهید به نقل از دفتر خاطرات خود شان:
روزی شخصی ثاقب و ثابت را پشت به یکدیگر داخل زنبیل کوچک قرمز رنگی گذاشته بود، زیر شُر شُر باران کنار درب ورودی بهزیستی رها می کند!
حال درد نان بوده یا درد جان کسی نمی دانست! از آن پس بود که آن زنبیل کوچک شده بود تنها یادگاری از پدر و مادر ندیده ی شان.
ثاقب و ثابت سال ها از کرمانشاه و غرب کشور گرفته تا اهواز و خرمشهر به هر کجا که اعزام می شدند در درون ساک شان اعلامی ههایی را به همراه داشتند که، عکسی از دوران کودکی شان به همراه دستنوشتهیی به این مضمون به در و دیوار شهر ها می چسباندند:
« پدر و مادر عزیز از آن روزی که ما را تنها در کنار خیابان رها کردید و رفتید، سال ها می گذرد حال امروز دیگر ما برای خود مان مردی شده ایم ولی هم چنان مشتاق و محتاج دیدار شماییم!»
ولی هیچ گاه از پدر و مادر شان خبری نشد ( شاید هم مرده بودند ).
اما از شیرخوارگاه تا آسمان برای این دو برادر راه طولانی و پر پیچ و خمی نبود...
آن چه که امروز از ثاقب و ثابت شهابی نشاط، باقی است دو قبر مشکی رنگ شبیه به هم و در کنار هم در قطعه ی ۵۰ گل زار شهدای بهشت زهراء است.
سعی کنید اگر چنان چه روزی گذار تان به بهشت زهراء افتاد سری به گل زار شهداء قطعه ی ۵۰ ردیف ۶۷ شماره ی ۱۹ و ردیف ۶۶ شماره ۱۹ این دو برادر شهید غریب آرام کنار یک دیگر خفته اند.
آنان شب های جمعه هیچ گاه پدر و مادری زائر مزار شان نبوده است و سخت چشم به راه پدر و مادر و دوستان اند.
#شهید_ثاقب_شهابی
#شهید_ثابت_شهابی
یاران خالص #امام_زمان
💞 @shahiidsho💞
💔
مینویسم به روی تابوت
که مادر سادات "فاطمه"
گمنام میخرد...
#فاطمیه
#شهید_گمنام
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @shahiidsho💞