eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 قسمت پنجاه و چهارم #بےتوهرگز ❤️ 🌀پله اول پشت سر هم حرف می زدن … یکی تندتر … یکی نرم تر … یکی
💔 قسمت پنجاه و ششم ❤️ 🌀دزدهای انگلیسی    وضو گرفتم و ایستادم به نماز … با یه وجود خسته و شکسته … اصلا نمی فهمیدم چرا پدرم این همه راه، من رو فرستاد اینجا …😕 خیلی چیزها یاد گرفته بودم … اما اگر مجبور می شدم توی ایران، همه چیز رو از اول شروع کنم … مثل این بود که تمام این مدت رو ریخته باشم دور …  توی حال و هوای خودم بودم که پرستار صدام کرد … – دکتر حسینی … لطفا تشریف ببرید اتاق رئیس تیم جراحی عمومی … در زدم و وارد شدم … با دیدن من، لبخند معناداری زد … از پشت میز بلند شد و نشست روی مبل جلویی … – شما با وجود سن تون … واقعا شخصیت خاصی دارید😊 … – مطمئنا توی جلسه در مورد شخصیت من صحبت نمی کردید … خنده اش گرفت … – دانشگاه همچنان هزینه تحصیل شما رو پرداخت می کنه… اما کمک هزینه های زندگی تون کم میشه … و خوب بالطبع، باید اون خونه رو هم به دانشگاه تحویل بدید …   ناخودآگاه خنده ام گرفت … – اول با نشون دادن در باغ سبز، من رو تا اینجا آوردید😏 … تحویلم گرفتید … اما حالا که حاضر نیستم به درخواست زور و اشتباه تون جواب مثبت بدم … هم نمی خواید من رو از دست بدید … و هم با سخت کردن شرایط، من رو تحت فشار قرار می دید … تا راضی به انجام خواسته تون بشم …  چند لحظه مکث کردم … – لطف کنید از طرف من به ریاست دانشگاه بگید … برعکس اینکه توی دنیا، انگلیسی ها به زیرک بودن شهرت دارن … اصلا دزدهای زرنگی نیستن😏… و از جا بلند شدم … قسمت پنجاه و هفتم ❤️ 🌀 تقصیر پدرم بود     این رو گفتم و از جا بلند شدم … با صدای بلند خندید … – دزد؟ … از نظر شما رئیس دانشگاه دزده؟ …😅 – کسی که با فریفتن یه نفر، اون رو از ملتش جدا می کنه … چه اسمی میشه روش گذاشت؟ … هر چند توی نگهداشتن چندان مهارت ندارن … بهشون بگید، هیچ کدوم از این شروط رو قبول نمی کنم … از جاش بلند شد … – تا الان با شخصی به استقامت شما برخورد نداشتن … هر چند … فکر نمی کنم کسی، شما رو برای اومدن به اینجا محبور کرده باشه …  نفس عمیقی کشیدم … – چرا، من به اجبار اومدم … به اجبار پدرم …😔 و از اتاق خارج شدم … برگشتم خونه … خسته تر از همیشه … دل تنگ مادر و خانواده … دل شکسته از شرایط و فشارها 💔… از ترس اینکه مادرم بفهمه این مدت چقدر بهم سخت گذشته … هر بار با یه بهانه ای تماس ها رو رد می کردم … سعی می کردم بهانه هام دروغ نباشه … اما بعد باز هم عذاب وجدان می گرفتم … به خاطر بهانه آوردن ها از خدا خجالت می کشیدم … از طرفی هم، نمی خواستم مادرم نگران بشه … حس غذا درست کردن یا خوردنش رو هم نداشتم … رفتم بالا توی اتاق … و روی تخت ولو شدم …  – بابا … می دونی که من از تلاش کردن و مسیر سخت نمی ترسم … اما … من، یه نفره و تنها … بی یار و یاور … وسط این همه مکر و حیله و فشار … می ترسم از پس این همه آزمون سخت برنیام … کمکم کن تا آخرین لحظه زندگیم … توی مسیر حق باشم … بین حق و باطل دو دل و سرگردان نشم 😭… همون طور که دراز کشیده بودم … با پدرم حرف می زدم … و بی اختیار، قطرات اشک از چشمم سرازیر می شد … ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #شهید_زینب_کمایی زینب بعد از انقلاب به خاطر پیام حضرت امام خمینی (ره) هر هفته #دوشنبه و #پنج‌ش
💔 سر از کارش در نمیاوردم🤔 هم دوستای مذهبی و ارزشی داشت💚 هم دوستایی که از نظر اعتقادی، اصلا شبیهش نبودن و بعضی حتی، مخالفش بودن😳 یه روز علت قضیه رو ازش پرسیدم؛ گفت: "آدم باید دو جور دوست داشته باشه، بعضیا باشن که تو از وجودشون استفاده کنی😊 بعضیا هم باشن که از وجودت استفاده کنن😌 اینجوری، در هر صورت این دوستی برای یک طرف، مفیده هنر اینه که بتونی با رفتارت تو قلب یه نفر که با تو و اعتقاداتت مخالفه، نفوذ کنی و روش تاثیر بذاری"😉 📚پیک افتخار 🥀 ... 💕 @aah3noghte💕
روز هشتم چله دعای توسل، یادتون نره😊🍃
شهید شو 🌷
💔 #معرفےشھداےدفترحزب_جمهورےاسلامی #گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگی_شھدا ۱۱ـ #شھیدمهدی_امین‌زاده:  در سال 132
💔 #معرفےشھداےدفترحزب_جمهورےاسلامی #گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگی_شھدا شهیدی که با تیزبینی فراوانش ، می‌توانست هر فتنه‌ای را شناسایی و خنثی كند. ۱۲ـ #شھیدحسن_بخشایش:  در سال1336 درتهران متولدشد.👶 درسال1355  به دانشگاه علوم تبریز راه یافت و مبارزاتش را در تبریز و همزمان با انقلاب اسلامی شروع کرد و #کانون_نهضت_اسلامی را در آن‌جا بنیان گذاشت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز با ظرافت خطر جریان‌های التقاطی، تجزیه‌طلب و لیبرالیسم را شناسایی كرد و با مایه گذاشتن از جان و هستی خود به مقابله با آنان پرداخت و در این راه همه سختی‌ها را به جان خرید. در آشوب حزب منحله خلق مسلمان به سختی مقاومت کرد و برنامه‌های فراوانی برای رادیو و تلوزیون تبریز ساخت. #دفتر_جهادسازندگی تبریز به همت او راه‌اندازی شد. سپس در دانشگاه تبریز فعالیت‌های فرهنگی را آغاز کرد و در مهرماه 1359 عضوحزب جمهوری اسلامی شد و در فاجعه هفتم تیر به شهادت رسید. #خون_عشاق_سر_وقت_خودش_خواهدریخت #شھیدترور #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕 #اختصاصے_ڪانال_آھ...
💔 پنجشنبه ڪه مے آید... باز دلتنگ مےشوم بی قرارِ یـاد مےشوم یاد میدان جنون آشنایان غبار و خاڪ و اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم💐 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 خیابان عبدالرزاق،سال ۱۳۶۴ اعزام نیروها به جبهه... هر روز ،روز شماست .... کاش بودید و میدید چه خیانت ها به خون شما میشه... ... 💕 @aah3noghte💕
💔 بغض آمده و حال مرا بد کرده😭 بدجور دلم هوای مشهد کرده...!💔 ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 🌷 #بسم_رب_المھدی 🌷 #و_آنڪہ_دیرتر_آمد #پارت_چهاردهم... من هم سریع به طرفشان رفتم
💔 🌷 🌷 ... من نیز با گریه گفتم : "اگر احمد شک کند من شک نمی کنم."😭😭 و بعد خم شدم و دستانشان را بوسیدم . دستی بر سرم کشیدند و من مـِهری را که تا آن زمان بیهوده از پدر و مادرم درخواست میکردم چشیدم .😔 جوان گفت : "نمی خواهید حنظل بخورید؟" احمد گفت : "هرچه از شما رسد نیکوست." جوان دو حنظل را با دستانش نیمه کرد و به ما داد و گفت : "من اینک می رم اما خیالتان آسوده باشد تا ساعتی دیگر از اینجا نجات پیدا خواهید کرد". حنظل را در دهانم گذاشتم با آنکه شیرین و خنک بود ولی به من مزه ی تنهایی و جدایی میداد. 😢 گریان گفتم : "باز هم شما را خواهیم دید؟"😭 احمد بر روی پایش افتاد و گفت : "نمی شود ما را هم با خود ببرید؟"😭😭 سرور موی او را نوازش کرد و گفت : "هر وقت مرا از ته دل بخوانید می بینید. . احمد زودتر و محمود دیرتر ..." نرم و سبک برخاست . مرد سپیدپوش هم . نالیدم : "آقا !..." خواستم پارچه ی مخمل را چنگ بزنم اما دیگر بر سوار اسب بودند و داشتند از نظر پنهان میشدند . فریاد زدم : "ما را فراموش نکنید😭😭 ......... ما مرده هایی بودیم که زنده شده بودیم . این را خارکنی میگفت که ما را پیدا گرده بود . میخواست از کارش بزند و ما را به خانواده هایمان تحویل دهد تا یک مژدگانی حسابی بگیرد . به شیار خیره شدم. با آن که حالا دیگر پیدا شده بودیم ولی دلتنگ بودیم خم شدم و برای آخرین بر بر روی شیار بوسه زدم ، شیاری که شاید پناهگاه نفرات دیگری نیز میشد .... ... 💕 @aah3noghte💕
شب رویا کربلا.mp3
3.25M
💔 شور شب جمعه کربلا التماس دعا ، کسی که رفته میگه... بهشته😭 ... 💕 @aah3noghte💕
❁﷽❁ 💔 چشمم شده از بهار، بارانی‌تر خاکم شده در هوای طوفانی؛ تر از روزِ وصالِ یار ، تبعید شدم هر هفته به جمعه‌های طولانی‌تر #اللهّمَ‌عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #دلشڪستھ_ادمین... #حاج_حسین_‌یکتا: ما پشت دیوارهای بیت المقدس نماز جماعتی اقامه خواهیم‌کرد که
💔 ... میگن: "تو این خیمه هر کی سرباز نشه، سربار میشه..." و شک ندارم نمےخواست سربار کسی باشد مخصوصاً سربار امام زمان بودن را عار مےدونست.... شاهدم، بےخوابےهاشه... چشمان سرخ از بےخوابی جواده فعالیتهای خستگےناپذیرشه... جواد یه مبارز بود💪 یه مبارز که هدفش رو مشخص کرده بود و نمےگذاشت چیزی او را از هدفش دور کند و عاقبت پای نامه زندگےش، با شهادت مُھر خورد... عج الله تعالی فرجه ... 💕 @aah3noghte💕
💔 او بر سر عهد خود ماند به دنیا دل نبست آسمانی شد دستنوشته #شھیدمرتضی_کارچانی #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 قسمت پنجاه و ششم #بےتوهرگز ❤️ 🌀دزدهای انگلیسی    وضو گرفتم و ایستادم به نماز … با یه وجود خست
💔 قسمت پنجاه و هشتم ❤️ 🌀 حس دوم     درخواست تحویل مدارکم رو به دانشگاه دادم … باورشون نمی شد می خوام برگردم ایران … هر چند، حق داشتن … نمی تونم بگم وسوسه شیطان و اون دنیای فوق العاده ای که برام ترتیب داده بودن … گاهی اوقات، ازم دلبری نمی کرد … اونقدر قوی که ته دلم می لرزید …☹️   زنگ زدم ایران و به زبان بی زبانی به مادرم گفتم می خوام برگردم … اول که فکر کرد برای دیدار میام … خیلی خوشحال شد اما وقتی فهمید برای همیشه است … حالت صداش تغییر کرد … توضیح برام سخت بود … – چرا مادر؟ … اتفاقی افتاده؟ 😒… – اتفاق که نمیشه گفت … اما شرایط برای من مناسب نیست … منم تصمیم گرفتم برگردم … خدا برای من، شیرین تر از خرماست …😅 – اما علی که گفت …  پریدم وسط حرفش … بغض گلوم رو گرفت … – من نمی دونم چرا بابا گفت بیام … فقط می دونم این مدت امتحان های خیلی سختی رو پس دادم … بارها نزدیک بود کل ایمانم رو به باد بدم … گریه ام گرفت … مامان نمی دونی چی کشیدم … من، تک و تنها … له شدم !😞…   توی اون لحظات به حدی حالم خراب بود که فراموش کردم … دارم با دل یه مادر که دور از بچه اش، اون سر دنیاست … چه می کنم … و چه افکار دردآوری رو توی ذهنش وارد می کنم… چند ساعت بعد، خیلی از خودم خجالت کشیدم😔 … – چطور تونستی بگی تک و تنها … اگر کمک خدا نبود الان چی از ایمانت مونده بود؟ … فکر کردی هنر کردی زینب خانم؟ 😠… غرق در افکار مختلف … داشتم وسایلم رو می بستم که تلفن زنگ زد … دکتر دایسون … رئیس تیم جراحی عمومی بود … خودش شخصا تماس گرفته بود تا بگه … دانشگاه با تمام شرایط و درخواست های من موافقت کرده … برای چند لحظه حس پیروزی عجیبی بهم دست داد … اما یه چیزی ته دلم می گفت … اینقدر خوشحال نباش … همه چیز به این راحتی تموم نمیشه😏 …     و حق، با حس دوم بود …  قسمت پنجاه و نهم ❤️ 🌀هوای دلپذیر . برعکس قبل، و برعکس بقیه دانشجوها … شیفت های من، از همه طولانی تر شد … نه تنها طولانی … پشت سر هم و فشرده 😥… فشار درس و کار به شدت شدید شده بود … گاهی اونقدر روی پاهام می ایستادم که دیگه حس شون نمی کردم … از ترس واریس، اونها رو محکم می بستم … به حدی خسته می شدم که نشسته خوابم می برد …     سخت تر از همه، از راه رسید … حتی یه بار، کل فاصله افطار تا سحر رو توی اتاق عمل بودم😢 … عمل پشت عمل … انگار زمین و آسمان، دست به دست هم داده بود تا من رو به زانو در بیاره … اما مبارزه و سرسختی توی ژن و خون من بود…💪     از روز قبل، فقط دو ساعت خوابیده بودم … کل شب بیدار … از شدت خستگی خوابم نمی برد … بعد از ظهر بود و هوا، ملایم و خنک … رفتم توی حیاط … هوای خنک، کمی حالم رو بهتر کرد … توی حال خودم بودم که یهو دکتر دایسون از پشت سر، صدام کرد … و با لبخند بهم سلام کرد …  – امشب هم شیفت هستید؟ – بله … – واقعا هوای دلپذیری شده … با لبخند، بله دیگه ای گفتم … و ته دلم التماس می کردم به جای گفتن این حرف ها، زودتر بره😕 … بیش از اندازه خسته بودم و اصلا حس صحبت کردن نداشتم … اون هم سر چنین موضوعاتی …   به نشانه ادب، سرم رو خم کردم … اومدم برم که دوباره صدام کرد … – خانم حسینی … من به شما علاقه مند شدم … و اگر از نظر شما اشکالی نداشته باشه … می خواستم بیشتر باهاتون آشنا بشم😍 … ... 💕 @aah3noghte💕
💔 مبتلایم کرده ای... درمان نمےخواهم که ... بےگمان شیرین ترین بیماری دوران ماست!❣ #۲۱تیرسالروزولادت🍃 ...💓 ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 توافق هسته ای میان ایران و ۵+۱ نزدیک ۲۰ ماه طول کشید و در ۲ مرحله انجام شد. ☝️ طبق اظهارات دول
💔 حالا که بحث مبادله جاسوس و بی کفایتی دولت روحانی مطرح شده یادی کنیم از دکتر مسعود سلیمانی، #دانشمند کشورمان که از دانشمندان برجسته دنیا هم هست، نزدیک یکساله که در بازداشت آمریکاست و دستگاه دیپلماسی دولت هم نتونسته ایشون رو آزاد کنه.😏 دکتر سلیمانی به دعوت یک موسسه علمی به آمریکا رفت تا پروژه مشترکی رو با هم شروع کنن، اما به محض ورود به آمریکا به بهانه تلاش برای دور زدن تحریم‌ها بازداشت شدن❗️ 👈اون سلبریتی‌های بی‌سوادی که برای آزادی یک تروریست، هشتگ میزنن، انقدر غیرت دارن که برای آزادی دانشمند کشورمون هم هشتگ بزنن یا به اربابشون برمیخوره؟😏 #سلبریتی_بیسواد #مزدوران_خائن #اندڪےبصیرت 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #معرفےشھداےدفترحزب_جمهورےاسلامی #گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگی_شھدا شهیدی که با تیزبینی فراوانش ، می‌توانس
💔 #معرفےشھداےدفترحزب_جمهورےاسلامی #گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگی_شھدا ۱۳ـ #شھیدمحمدبالاگر در سال 1328 در اراک متولد شد. خانواده‌ای  مستضعف اما پایبند داشت. زندگی سیاسی‌اش را در سال آخر دبیرستان و با پخش اعلامیه‌های حضرت امام خمینی، شروع کرد. در روزهای پیروزی و #تسخیر_پادگان‌های ارتش با فریادهای الله‌اکبر پیشاپیش فاتحان می‌جنگید. بعد از پیروزی به خدمت سربازی در سومار و قطور رفت، سپس به عضویت حزب جمهوری اسلامی درآمد و #مسوول_واحدسمعی_و_بصری حزب شد و در فاجعه هفت تیر به جمع شهدا پیوست. #خون_عشاق_سر_وقت_خودش_خواهدریخت #شھیدترور #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕 #اختصاصے_ڪانال_آھ...
💔 ضامنِ لبخندِ مهدی(عج) چـادرِ مشکیِ توست.. چهره‌ات با چادرت، مثلِ گـُلِ ریحانـه شــد .. ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 واکنش‌های جالب مردم به اولین دوربین مخفی در حرم امام رضا ع !😊 قشنگه ببینین😉 ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 🌷 #بسم_رب_المھدی 🌷 #و_آنڪہ_دیرتر_آمد #پارت_پانزدهم... من نیز با گریه گفتم : "ا
💔 🌷 🌷 ... مادرم آب انار را به دست پدرم داد . پدرم درحالی که به من نگاه میکرد آب انار را بر دهانم گذاشت و گفت : "گرما زده شده ای... هذیان میگویی این را بخوری خوب میشوی پسرم" . طبیب با دستش پلک راستم را پایین داد و گفت : "گفتی در بیابان چه خوردید؟"🤔 گفتم : "حنظل ...." تا خواستم بگویم که معجزه شده بود و حنظل بسیار شیرین بود، طبیب گفت : "چه بدتر"!!! و روبه پدرم گفت: "حتما شنیده اید که حنظل چطور عقل را زایل می کند. تازه خاصیت سنشان هم هست میخواهند بی عقلی در بیاورند تا جلب ترحم کنند."😏 مادرم بر سرزد و نالید : "بمیرم برات که گرسنگی و تشنگی کشیدی"😞 طبیب بعد از دادن چند دارو به پدرم رفت . بعد از رفتن حکیم پدرم بر خلاف تصورم باخشم روبه من زانو زد و گفت : "ترجیح میدم بمیری تا این مزخرفات رو بشنوم و همه بگن دیوونه شدی، پس دست از این مسخره بازی ها بردار ."😡😡 خواستم حرفی بزنم که پدرم گفت : "دیگر نشنوم😡☝️ ... حتی اگر حرف هایت درست است و وجود دارد،😏 حق نداری جلوی کسی آن را به زبان بیاوری که فکر کنند از مذهب خارج شدی. خدا شاهده اگر باز هم حرف را بزنی در همان صحرا به چهار میخت میکشم تا بسوزی و اگر یکبار دیگر هم با احمد سلام و علیک کنی قلم پایت را میشکنم"....😡😤 آنقدر بلند فریاد کشید که جرئت حرف زدن نداشتم😰 ولی مگر میشد از احمد دست بکشم؟ بخصوص پچ پچ های همسایگان که می گفتند احمد و محمود هر دو مجنون شدن و احمد حالش زار است...😲 کم کم خودم هم باورم داشت میشد که واقعا از آفتاب صحرا است که این حرف هارا میزنم🤔🤒 تا اینکه یک روز از غیبت پدرم استفاده کردم و به سراغ احمد رفتم ..... ... ✨ 💕 @aah3noghte💕
مداحی آنلاین - بین کنایه ها بگو با زمزمه - سید رضا نریمانی.mp3
2.78M
💔 #سیدرضانریمانی #شور 👌 بین کنایه ها بگو با زمزمه "چادر مےپوشم فقط به عشق #فاطمه" #سالروز_حجاب_و_عفاف #دختران_زهرائی #مادرت، فاطمه منتظر توست #آھ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #سیدرضانریمانی #شور 👌 بین کنایه ها بگو با زمزمه "چادر مےپوشم فقط به عشق #فاطمه" #سالروز_حجاب_
💔 ♦️کشتار وحشیانه در مسجد گوهر شاد به دستور رضاخان مزدور ♦️ فاجعه خونین حمله وحشیانه به مسجد گوهرشاد درجوار حرم ملکوتی امام رضا (ع) یکی از اوراق ننگین تاریخ در دوره رضاخان جنایتکار مزدور است قزاق قلدر که با زور سر نیزه و با حمایت بیگانگان سلطه جو و غارتگر به قدرت رسید ، طرح زدایی را به اجرا گذاشت . از جمله در سال ۱۳۱۴ همزمان با اجباری شدن کلاه شاپو برای مردان ، زمزمه های حجاب زدایی زنان نیز بلند شد. روحانیون در مقابل این به مخالفت پرداختند و آیت الله حسین قمی که برای مذاکره با رضاخان خائن رفته بود در تهران بازداشت شد. به دنبال این مسأله مسجد گوهرشاد که چند روزی بود محل اجتماع و سخنرانی علیه اسلام زدایی بود حال و هوای دیگری گرفت و اجتماعات مردمی وسیعتر و اعتراضات گسترده تر شد . به همین خاطر رژیم پلوی به شهربانی مشهد دستور داد وعاظ معروف را دستگیر کنند . عده ای از وعاظ خراسان دستگیر شدند اما روحانیون و خطبا خصوصا در افشای سیاست اسلام زدایی رضاشاه مصمم تر شدند سرانجام به دستور رضاشاه در روزهای ۲۰ و ۲۱ تیر ماه ۱۳۱۴ شمسی مسجد گوهرشاد که مملو از جمعیت معترض بود، مورد حمله وحشیانه و گسترده قشون قزاق قرار گرفت و مسجد گوهرشاد و اطراف آن به خاک و خون کشیده شد. عمال دژخیم رضاخانی بیش از ۲_۵ هزار تن به را به شهادت رساندند یا مجروح کردند و حدود ۱۵۰۰ نفر را دستگیر و بازداشت و زندانی کردند. 👈آری این قلدر نوکر و مزدور برای پیاده کردن توطئه های شوم روباه پیر در ایران ، مدافع ارزشهای اسلامی را با وحشیگری و قساوت تمام و بی مهابا درخانه خدا و درجوار مرقد امام رضا (ع) به خاک و خون کشید. همواره به یاد داشته باشیم که اسلام و ارزشهای آن مانند حجاب و عفاف ارزان و آسان به دست ما نرسیده است ✍علیرضا همتیان ... 💕 @aah3noghte💕
💔 روز خلقت، در گِل ما شوق دیدار تو بود از همان آغاز، ما را کم‌تحمل ساختند... 💔 💕 @aah3noghte💕