eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت236 حالا می‌فهم
💔

 
📕 رمان امنیتی  ⛔️
✍️ به قلم: 




از جنس همان دیوانگی که حاج حسین سال هشتاد و هشت کرد. تنها کار کردن و گزارش ندادن به بالا و پنهان‌کاری و این‌ها...

کمیل سریع می‌گوید:
- چاره‌ای نداری. همون کاری رو بکن که توی فکرت بود.

گوشی غیرکاری‌ام را درمی‌آورم. لب‌هایم را روی هم فشار می‌دهم و دنبال شماره خانه امید می‌گردم.

امیدوارم خانه باشد امروز. خانمش جواب می‌دهد و می‌گوید امید بعد دو روز تازه رسیده خانه و خواب است.

خب مهم نیست. می‌دانم این بنده خدا همینطوری هم یک دنیا خواب از زندگی‌اش طلبکار است؛ اما به او اعتماد دارم و نمی‌خواهم وقتی اداره است با او حرف بزنم. برای همین محترمانه از خانمش می‌خواهم بیدارش کند؛ کارمان فوری ست!

 - سلام.

صدای خواب‌آلوده امید را می‌شنوم:
- سلام و درد. سلام و زهرمار. گفتم میری تهران یه نفس راحت می‌کشم. من نمی‌تونم از دست تو آرامش داشته باشم؟

- شرمنده، فعلا نمی‌تونی. شاید اگه شهید شدم راحت شدی.😅

- بعید می‌دونم. اگه به تو باشه، وقتی می‌خوام بخوابم از اون دنیا میای می‌گی کار فوری دارم.

تک‌خنده‌ای می‌کنم و می‌گویم:
- ول کن این حرفا رو. خط خونه‌تون سفیده؟

- آره. بگو چکار داری؟ می‌خوام بخوابم.

- یادته یه نرم‌افزار داشتی که روی گوشی نصب می‌شد ولی صاحب گوشی نمی‌فهمید؟ بعد هم می‌شد راحت موقعیتش رو فهمید؟

خمیازه‌ای می‌کشد و می‌گوید:
- تو دهات ما به اینا می‌گن . می‌خوای چکار؟🙄

 - می‌خوام دیگه.

صدای خش‌خش پتو و بالش که از پشت خط به گوش می‌رسد، احتمالا به این معناست که امید در رختخوابش نشسته.
می‌گوید:
- توی تهران نیروی سایبری قحطه که باید منِ بدبخت رو زابه‌راه کنی؟

- دیگه داری زیادی سوال می‌کنی. می‌تونی برام بفرستیش یا نه؟

دوباره خمیازه می‌کشد؛ این‌بار بلندتر:
- آره... ولی مگه بلدی باید چکارش کنی؟

- خب تو بهم یاد می‌دی دیگه.

نفسش را محکم بیرون می‌دهد و غرغر می‌کند:
- ای مرده‌شورت رو ببرن عباس که نمی‌تونم روت رو زمین بندازم.

***
هیچ‌کس خانه نیست. محسن رفته مرخصی، کمیل ت.م صالح است، جواد هم طبق معمول رفته مراسم هیئت محسن شهید.

در خانه امن تنها هستم و یک وسوسه‌ای یقه‌ام را چسبیده که....


... 
...



💕 @aah3noghte💕
 @istadegi