eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 بچه ها به شوخی میگفتن "روزی یه غیبت یه تهمت و یه دورغ بگین تا شهید نشین!"😜 اما بین خودمون میگفتیم خدا معادلات رو توی عوض کرده. روی کسایی دست میذاره و میبره که در دستگاه محاسباتی و ذهنی ما شاید فعلا باشن اما در دستگاه الهی ... خدا خریدارِ هاست نه ها... مثل که بیست خرداد پارسال در شهید شد و که شانزده خرداد امسال در بال در بال ملائک کشید درحالی که پیکر مطهرش رو ربود به نقل از: 😔 رفیقان میروند نوبت به نوبت خوش آن روزی که نوبت بر من اید ... 💞 @aah3noghte💞
‍💔 در شهر متولد شد. نیمه اردیبهشت نامش را سیدمحمد گذاشتند و گاهی صدا زدند سید میلاد؛ پسری از نسلِ حیدر؛ فدایی . از همان جوانی عاشقی را بلد بود. بود و خدمتگزار زائرانشان وچه زیبا خودش را در دلشان جا کرد تا بعدها دستگیرش باشند. قدرتمند بود؛ ورزشکاری قوی و غیور که مقامات استانی و کشوری داشت اما هیچوقت مغلوب نشد. مهندسی عمران داشت و استاد ساخت و ساز! و این حالا مهندس دلهای ما شده. میگفت "راه امام حسین(ع) راه عاقبت به خیری است" و چه خیری بالاتر از شهادت؟!! مادرش یکسال قبل از آسمانی شدنِ فرزندش در آغوش خاک آرام گرفت و بنا شد مدالِ مادرِ شهید شدن را از دستانِ مادرِ آسمانها و زمین بگیرد. چه رو سفید است مادری که دست پرورده اش؛ فدایی راهِ خود شود. حقیقتا که مادر را رو سفید کرد. دلاور مردِ سوریه؛ در بیست و نهمین پاییزی که دفترِ عمرش به خود میدید، در عملیات آزاد سازی آسمانی شد و صفحات این دفترِ پر از عاشقی در بیست و پنجمین روزِ مهرماه از ورق خوردن ایستاد. حالا مزارش در کنار تربت مادر؛ میعادگاه عاشقانی است که می آیند تا دستِ دل را در دستانِ این جوان بگذارند تا برایشان دلی بسازد مملو از . ؛ میلادِ قلبها💔 ✍ تولد: ۱۵ اردیبهشت ۱۳۶۵ شهادت : ۲۵ مهر ۱۳۹۴ مزار: همدان ... 💞 @aah3noghte💞
💔 برای اعزام به سوریه و دفاع حرم تازه اومده بود به پادگان تا مختصر آموزشی ببیند و دوباره رهسپار دیار عاشقان شود. معلوم بود که کوله باری از تجربه است. از بچه ها شنیدم که چند باری اعزام شده و در نیز در بوده و جایی که جنازه یکی از شهدا در بین معرکه مانده بود او شجاعانه جنازه مطهر شهید را به عقب کشیده بود و در همان عملیات مجروح نیز شده بود. سر کلاس حواسم جمع بود که یک وقت سئوالی نکند که بخواهد به قول معروف حالم را بگیرد😅 اما خدا را شکر اصلا به روی خودش نمی‌آورد که این اموزشها را دیده و چند جلسه ای که باهم داشتیم بخوبی و خوشی سپری شد. بعد از اموزش رفاقتمان باهم بیشتر شد. شوق و اشتیاقش را که برای رفتن به سوریه دیدم و توجه به حرکاتش فهمیدم دیر یا زود رفتنی است ... چندبار گفتم بیا چند عکس باهم بگیریم هربار به بهانه ای در میرفت آخرین بار گفت: چی میخواهی بعد شهادت ما بروی بعنوان همرزم شهید خاطره گویی... نه داداش ما اهل معنویات نبودیم... چیز بدرد بخوری هم برای تعریف نداریم بعد شهادت ما نروید بگویید این اهل سیر و سلوک و ریاضت و... بود. نه بابا ما هیچ کرامت نداریم و آدم عادی هستیم. آخر سر هم بعد چند ماه یک عکسم با هم ننداختیم با اینکه خیلی همدیگر را میدیدم و صحبت میکردیم...😢 ... 💞 @aah3noghte💞 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از شهادت نیست"