eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
3.7هزار ویدیو
71 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت209 محسن خیره
💔

 
📕 رمان امنیتی  ⛔️
✍️ به قلم:  



لب‌هایم را روی هم فشار می‌دهم. هنوز برای این که مطمئن بشویم از کجا خط می‌گیرند، زمان زیادی لازم است.

می‌گویم:
- جواد، تو دیگه هر روز میری روضه. هر وقت که روضه داشتن میری توی مراسمشون. سخنرانی‌ها رو با دقت گوش میدی و یادداشت برمی‌داری. حتی ضبط هم بکن. فقط یادت باشه، وظیفه تو شنیدن و تحلیل سخنرانی و روضه ست نه بیشتر. یه وقت به سرت نزنه بخوای به خیال خودت بری رفیق بشی باهاشون... باشه؟

- چشم آقا. حواسم هست.

- آفرین. از امروز می‌شینی دقیق شبکه‌ها و رسانه‌های  رو رصد می‌کنی. باید دقیق بهمی جهت‌گیری شون مطابق شبکه‌های این جریان هست یا نه. کاری که ازت می‌خوام، بیشتر مطالعاتی هست.

صدای خرخر خنده محسن را می‌شنوم که سرخ شده و سعی دارد خنده‌اش را مهار کند.

برمی‌گردم به سمتش:
- چیزی شده؟

محسن که لبانش را غنچه کرده تا نخندد، می‌گوید:
- هیچی آقا چیزی نیست. فقط... چه کاری رو به چه کسی سپردین!

و ریزریز می‌خندد. می‌گویم:
- چطور؟

- هیچی، فقط این آقا جواد یکم با کاغذ و خودکار و مطالعه و اینا بیگانه‌س!🤣
جواد دنبال چیزی می‌گردد که پرت کند سمت محسن: شما حرف نزن اوباما جان!
***

کلافه در سالن قدم می‌زنم. گیر کرده‌ایم.

رسیده‌ایم به ارتباط مشکوک پسر صالح(احسان) با یک اکانت ناشناس در کشور اردن؛ اما نه می‌دانیم کیست و نه می‌فهمیم چه می‌گویند.🙄

تمام مکالماتشان به رمز است و به محسن دو روز وقت داده‌ام از رمزشان سر دربیاورد.

می‌نشینم روی مبل و پرینت پیام‌های احسان و آن اکانت را دوباره می‌خوانم.

چیزی که زیاد در آن پیدا می‌شود، خندانک‌های قلب و بوسه است. احسان آن دختر را مینا صدا می‌زند و از حجم زیاد پیامی که با هم تبادل می‌کنند و محتوای پیام‌ها، از یک چیز مطمئنم و آن،  شدید احسان نسبت به اوست.

از آن‌جایی که هیچ ارتباط مشکوکی میان احسان و صالح با افراد دیگر پیدا نکردم، تنها سرنخ باقی‌مانده همین دختر است؛ البته اگر واقعا دختر باشد.😏

تقریبا هر روز صبح به هم پیام می‌دهند. طوری که انگار اولین کار احسان بعد از باز کردن چشمانش، این است که گوشی‌اش را بردارد و به مینا پیام بدهد:
- سلام بانوی زیبا. صبحت بخیر.

و مینا هم سریع پیام را سین کند و بنویسد:
- سلام عزیزم. صباح العسل!

... 
...



💞 @aah3noghte💞