شهید شو 🌷
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕 رمان امنیتی ⛔️ #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت41 قطع
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕 رمان امنیتی ⛔️ #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت42 و طوری نگاه کرد که یعنی: - برو اطرافت رو سفید کن که راحت حرف بزنی. از جا بلند شدم و تماس را وصل کردم. امید بود: - سلام عباس. یکی اومده خونه سوژه. - کی؟ - نمیشناسیمش. ت.م سمیر عکسش رو فرستاد برام. - خیلی خب بررسی کن ببین کیه تا من برسونم خودم رو. مکالمه هم ضبط بشه. - چشم. و نگاهی به پدر کردم. مِنمِن کنان گفتم: - میگم...چیزه...بابا...من... سرش را چرخاند طرفم و ویلچرش را حرکت داد. خندید و گفت: - باشه، برو. من به مامانت میگم. خدا به همراهت. * ظاهرش این است که دارم خوراکیهای داخل قفسه را بررسی میکنم؛ اما در اصل، حواسم به همان دوتا #تروریست است که آمدهاند دنبال ابوالفضل و در سالن انتظار نشستهاند. در همین طبقه، روبهروی سالن انتظار، یک فروشگاه کوچک مواد غذایی هست که همراهان بیمار برای خریدن خوراکی مجبور نشوند از بیمارستان بیرون بروند. صدای قدمهای کسی را از پشت سرم میشنوم. کمکم نزدیکتر میشود. احساس خطر میکنم و دستم را میبرم نزدیک اسلحهام. مرد کاملاً نزدیکم میشود و کنارم میایستد. یک بسته بیسکوئیت از قفسه برمیدارد و نگاهش میکند. سرم را بالا نمیآورم که مشکوک نشود؛ اما کمی نگرانم. ناگاه خودش را نزدیکتر میکند و با صدای خفهای میگوید: - من یه طوری ابوالفضل رو میکشونم بیرون بیمارستان تا اینام بیان بیرون. بقیهش با شما. حله؟ شاخ درمیآورم و میخواهم سرم را بلند کنم که میگوید: - تکون نخور تابلو نشه. منو میشناسی که؟ از گوشه چشم نگاهش میکنم. پدر خانم صابری است؛ از آنهایی که در کار امنیتی و اطلاعاتی مو سپید کرده. دورادور و بخاطر آشناییام با حاج حسین میشناسمش. زیر لب میگویم: - ارادتمندیم حاجی. - باهام هماهنگ باش. فعلا. دوتا کیک از قفسه برمیدارد و میرود که پولش را حساب کند. راستش را بخواهید کفم بریده است از این حرکتش و نقشهای که کشیده. زد توی خال. دمش گرم. حاج حسین هم میگفت این آقای زبرجدی مغزش خیلی خوب کار میکند ها...راست میگفت. دقیقاً نمیدانم چرا؛ اما اواخر دهه هفتاد درگیر یک پرونده سنگین شد و کار به جاهای باریک کشید؛ فکر کنم بخاطر همین بود که مجبورش کردند پیش از موعد، درخواست بازنشستگی بدهد. این هم یک مدل حذف تر و تمیز یک نیروی توانمند بود. البته این آدمی که من دیدم، قطعاً به این راحتی بیخیال نشده است و هنوز دارد با بچههای خودمان همکاری میکند. #ادامه_دارد... #به_قلم_فاطمه_شکیبا #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞 کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی #کانال_آه...