eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
3.7هزار ویدیو
71 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 رمان #رهائےازشبــ☄ #قسمت_سی_و_ششم در مدتے ڪہ زیر سُرم بودم از فرط خستگے بیهوش شدم. در خواب،💤 حاج
ر فاطمہ ،چشمم بہ قدمهایے افتاد ڪہ درست مقابل دیدگانم ایستاده بود.نفس عمیق ڪشیدم. او مقابلم نشست و با چشمانے ڪہ پر از سوال بود نگاهم ڪرد. -حالتون خوب نیست؟؟ پرستار رو صدا ڪنم؟ اشڪهایم را پاڪ ڪردم و در دل گفتم: این درد بے درمانے ڪه من دارم پرستار نمیخواد طبیب میخواد. طبیبشم تویے.. -خوب اگر خوبید چرا این حال و روز رو دارید؟ چرا مثل بچہ مدرسہ ای ها گریہ میڪنید؟ فاطمہ ریز و محجوب خندید. منم بہ زور خندیدم. حاج مهدوے رو بہ فاطمہ گفت: _اگر احتیاجے بہ استراحت ومراقبت بیشتر دارند میتونیم ڪمے دیرتر بریم. مشکلے نیست. فاطمہ هم با همان لحن جواب داد: _نمیدونم حاج آقا بعد گفت: _من و حاج آقا حرفے نداریم .اگر حس میکنے خوب نیستے بمونیم. من چادرم رو روی سرم مرتب کردم و با خجالت گفتم: _نہ…نہ..خیلے ببخشید معطلتون ڪردم. حاج مهدوے از جا برخاست و بہ سمت پرستارے ڪہ قصد رفتن بہ اتاقے دیگر داشت، رفت. صداے حاج مهدوے بہ سختے شنیده میشد ولے پرستار با صداے نسبتا رسایے پاسخ داد: -اگر میخواین نگهشون داریم مشکلے نیس منتها ایشون الان حالشون بخاطر ضعف  واحتمالا گرسنگے بهم ریختہ. البتہ ما سرم هم وصل ڪردیم.ولے باز باید ڪمے معده اش تقویت شہ. حاج مهدوے در حالیڪہ بہ سمت ما میچرخید رو بہ فاطمہ گفت: _خوب پس،اگر مشکل خاصے نیست وخواهرمون حس میڪنند حالشون مساعده بریم. حرصم درآمد وقتے میدیدم حتے حال من هم از فاطمہ میپرسد!! خوب چرا اینقدر بهم بیتوجهے؟؟!! اگر من نامحرمم فاطمہ هم هست..چرا با اوحرف میزنے با من نہ؟!!! با ناراحتے بلندشدم. خاڪ چادرم را تڪان دادم و بدون نگاه ڪردن بہ آن دو بہ سمت درب خروجے راه افتادم. فاطمہ خودش را بهم رسوند و بازومو با مهربانے گرفت. از یڪ طرف مردهایے مثل حاج مهدوے حق دخترهایے مثل فاطمہ بودند 😣و از طرف دیگر تنها ڪسے ڪہ میتوانست مرا از منجلابے ڪه گرفتارش بودم نجات بده مردے از جنس حاج مهدوے بود. سوار ماشین🚕 دربست شدیم و چند دقیقہ ے بعد در شلوغے مڪانے توقف ڪردیم. چشم دوختم بہ اطراف تا اتوبوسمون🚌 رو ببینم ولے اثری از ڪاروان نبود.فاطمہ هم انگار تعجب ڪرده بود . حاج مهدوے ابتدا خودش پیاده شد و در حالیڪہ درب عقب رو باز میڪرد خطاب بہ ما گفت: _لطف میڪنید پیاده شید؟؟ من و فاطمہ از ماشین پیاده شدیم. حاج مهدوے در حالیڪہ نگاهش بہ پایین چادرم بود خطاب بہ من گفت: _خوب ان شالله بهترید ڪہ؟؟ من با شرم نگاهم رو پایین انداختم و گفتم: _بلہ..ببخشید تو روخدا خیلے اذیتتون ڪردم فاطمہ از حاج مهدوے پرسید: _حاج آقا جسارتا اینجا چرا پیاده شدیم؟ ڪاروان اینجا منتظرمونہ؟ حاج مهدوے در حالیڪہ بہ سمت ورودے یڪ غذاخورے حرڪت میڪرد نگاهے گذرا بہ ما ڪرد وگفت: -تشریف بیارید لطفا. غذاهاے اینجا حرف نداره. قرار بود امروز با حاجے احمدے بیایم چیزی بخوریم ولے هیچڪس از قسمت خودش خبرنداره!!!! من وفاطمہ با هم گفتیم.: _واااے نہ .. فاطمہ گفت: -حاج آقا تو روخدا!!! این چہ ڪارے بود کردید؟ شما چرا؟ من خودم با ایشون میرفتم. من هم برای اینڪہ از قافلہ عقب نمونم ادامہ دادم: -حاج آقا شرمنده تر از اینم نڪنید. من گرسنہ نیستم برگردیم تو روخدا باید زودتر برسیم بہ ڪاروان حاج مهدوے با لحنے محجوب گفت: -دشمنتون شرمنده. درست نیست تو شهر غریب تنها باشید. چہ فرقے میڪنہ؟ بعد درحالیڪہ وارد سالن میشد گفت: _بفرمایید خواهش میڪم. من وفاطمہ با تردید  و ناراحتے بہ هم نگاه ڪردیم و با ڪلے شرمندگے وارد سالن غذاخورے شدیم!!! حاج مهدوے برامون هم غذاے محلے سفارش داد وهم ڪباب!!!! ما نمیدانستیم با این همہ شرمندگے چطور غذا رو تناول ڪنیم! خصوصا من ڪہ خودم عامل این زحمت بودم! او مثل یڪ برادر مهربان در بشقابهایمان ڪباب گذاشت و با لبخند محجوبانہ اے بے آنڪہ نگاهمون ڪند گفت: _ڪبابهاے این رستوران حرف نداره.ان شالله لقمہ ے عافیت باشہ. شما راحت باشید بنده ڪمے آن طرفتر هستم چیزے ڪم وڪسر داشتید بفرمایید سفارش بدم. من ڪہ از شرم لال شده بودم.اما فاطمہ گفت: _خیلے تو زحمت افتادید. نمیدونیم چطورے این غذا رو بخوریم! حاج مهدوے با لبخند محجوبے گفت: _بہ راحتے!! من نگاهے به سالن مملو از جمعیت ڪردم. دلم نمیخواست حاج مهدوے میز ما رو ترڪ ڪند با اصرار گفتم: _حاج آقا ببخشید..چرا همینجا نمیشینید؟ میزهاے دیگہ ، همہ پرهستند. خوب اینجا ڪہ جا هست. ڪنار ما بشینید. حاج مهدوے صورتش از شرم سرخ شد. بہ فاطمہ نگاه ڪردم. او هم چهره اش تغییر ڪرد. فهمیدم حرف درستے نزدم. باید درستش میڪردم. گفتم: _منظورم اینہ ڪہ ما بہ اندازه ے ڪافے شرمندتون هستیم حالا شما هم جاے مناسب نداشتہ باشید بیشتر شرمنده میشیم. شما اینجا باشید ماهم با قوت قلب بیشترے غذا میخوریم. فاطمہ از زیر میز ضربہ ے محڪمے بہ پام زد و فهمیدم دارم خرابترش میڪنم. خیلے بد بود خیلے… حاج مهدوے با شرم، سالن مملو از جمعیت رو نگاه ڪرد و وقتے دید میز خالے وجود ندارد با تردید صندلے
شهید شو 🌷
💔 #شرح_خطبه_فدکیه #قسمت_سی‌_و_نهم * وَ لكِنَّهٰا فَيْضَةُ النَّفْسِ وَ نَقْثَةُ الْغَيْظِ وَ خَوَ
💔 عاقبت غصب فدك و ثمرۀ كوتاهی دونان و راحت‏ طلبان * فَدُونَكُمُوها فَاحْتَقِبُوهٰا حال اين فدك، طنابش را محكم ببنديد. يعنی فدك را می‏خواستيد حال آن را محكم نگه داريد كه عواقب و پيامدهای دنيوی و اخروی و معنوی به دنبال دارد. حقبْ طنابی است كه زير شكم شتر و روی بار می‏بندند و در فارسی به آن تنگ می‏گويند. * دَبَرَةَ الظَّهْرِ نَقِبَةِ الْخُفِّ پُشت اين مَركب مجروح و پای آن لنگ است. يعنی آن طور كه می‏خواهيد به شما سواری نخواهد داد، كنايه از اين كه شما به آن اهدافی كه داريد نخواهيد رسيد. * باقِيَةَ الْعٰارِ و ننگ و عار آن باقی می‏ماند. يعنی شما نمی‏توانيد روی اين مطلب كه آن را به زور غصب كرده‏ ايد سرپوش بگذاريد و اين خيانت شما در طول تاريخ باقی می‏ماند و اين طور نيست كه آيندگان همگی خيانت شما را درنيابند. اين از نظر دنيا امّا از نظر آخرت هم: * مَوْسُومَةً بِغَضَبِ اللّهِ الْجَبّارِ و داغ غضب الهی هم همواره بر اوست. يعنی علاوه بر اينكه در طول تاريخ بر شما ننگ می‏ماند غضب الهی هم از ناحيۀ غصب آن بر شما روی می‏نمايد. داغ غضب خدا را، اين فدك يا خلافت، بر خود دارد و پاك كردنی نيست. * وَ شَنارِ الْأَبَدِ و بعلاوه ننگ ابدی هم به همراه دارد. * مَوْصُولَةً بِنارِ اللّهِ الْمُوقَدَةِ الَّتی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ و شما را می‏رساند به آتشی كه خداوند روشن كرده و طلوع بر دلها می‏كند يا دلها از آن آگاه می‏شود. يعنی آتشی كه دل‏سوز است نه پيكرسوز. بدين‏ ترتيب حضرت علاوه بر آثار دنيوی، آثار اخروی اين عمل آن گروه را هم بيان می‏كند. * فَبِعَيْنِ اللّهِ ماتَفْعَلُونَ پس بدانيد شما در ديدگاه خدا داريد عمل می‏كنيد. يعنی خدا همۀ افعال شما را زير نظر دارد. * وَسَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا اَی مُنْقَلِبٍ يَنْقَلِبُونَ و ستمكاران بزودی می‏فهمند كه چه عاقبتی دارند. چقدر اين تعبيرات و استفاده‏ ها از قرآن كريم در خطبۀ حضرت زيباست، و از معجزات آن حضرت به شمار می‏رود. حضرت بصراحت می‏گويد شما ظالم و ستمكاريد و آنها را به عذاب الهی تهديد می‏كند نه اينكه تجويزی باشد برای كارهايشان، يعنی برويد تا عذاب كارهايتان را بچشيد. * وَ أَنَا ابْنَةُ نَذيرٍ لَكُمْ بَيْنَ يَدَی عَذابٍ شَديدٍ و من دختر پيامبر شما هستم كه برای انذار شما از عذاب شديد، آمده بود. اشاره به اين كه من همان كاری را كه پدرم در انذار شما كرد با شما می‏كنم يعنی شما را انذار می‏دهم. * فَاعْمَلُوا اِنّا عامِلُونَ پس هر كاری می‏خواهيد بکنيد ما هم آنچه وظيفه داريم انجام می‏دهيم. دقت كنيد حضرت می‏فرمايد اِنّا يعنی ما اهل‏بیت، نمی‏گويد اَنَا كه فقط معنی‏ اش خود حضرت باشد، بلكه اشاره می‏كند كه همۀ ما اهل‏بیت به وظيفۀ الهی‏ مان عمل می‏كنيم. علی(ع) هم كه 25 سال سكوت كرد به وظيفه‏ اش در حفظ اصل اسلام عمل كرد. پس حضرت می‏فرمايد شما به كارهای شيطانی‏ تان مشغول باشيد ما هم كار رحمانی‏مان را می‏كنيم. * وَ انْتَظِروا اِنّا مُنْتَظِرونَ و شما منتظر باشيد ما هم منتظر می‏مانيم. يعنی هر عملی عكس‏العملی و نتيجه‏ای در دنيا و آخرت دارد. پس صبر می‏كنيم تا ببينيم نتيجۀ عمل شما چه خواهد بود و نتيجۀ عمل ما چه. در اينجا خطبۀ حضرت زهرا(س) تمام می‏شود امّا ابن ابی قحافه برمی‏خيزد كه به سخنان حضرت زهرا(س) پاسخ بدهد. ادامه دارد.. ... 💕 @aah3noghte💕