eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت194 صدای مرصاد
💔

 
📕 رمان امنیتی  ⛔️
✍️ به قلم:  



کسی در سرویس بهداشتی نیست.
میان هوهوی دیوانه‌کننده هواکش، صدای ناله بی‌رمقی می‌شنوم.😳

با تردید جلو می‌روم و این بار علاوه بر این صدا، حس می‌کنم چیزی روی کاشی‌های سرویس بهداشتی کشیده می‌شود.

در آینه نه چندان تمیز سرویس، پشت سرم را می‌بینم که کسی نیست.

قدم می‌گذارم به راهرویی که کابین‌های توالت دوطرف آن صف کشیده‌اند و کمیل را می‌بینم که انتهای راهرو افتاده و سعی دارد بلند شود؛ اما گیج است

 یک دستش را گذاشته پشت سرش و صورتش را جمع کرده.

نگاهم بین توالت‌ها و کمیل می‌چرخد. ممکن است کسی داخل یکی از کابین‌ها منتظرم باشد.

خیره می‌شوم به کمیل تا از رفتارش بفهمم چیزی از تله می‌داند یا نه؛ اما اصلا متوجه حضورم نشده.

باز هم نگاهی به پشت سرم می‌اندازم و آرام می‌گویم:
- هی! کمیل!

صدایم در هوهوی هواکش گم می‌شود؛ اما کمیل سرش را بالا می‌آورد و چشمش به من می‌افتد.

با صدای گرفته و بی‌رمقش می‌گوید:
- اِ! شمایید آقا!

حرفی از کمین و این چیزها نمی‌زند؛ یا خیلی گیج است یا واقعا خطری نیست.

آرام‌تر از قبل به سمتش می‌روم و با هر قدم، مکث می‌کنم.

منتظرم در یکی از توالت‌ها باز شود و یک نفر با سر برود توی شکمم؛ اما نمی‌شود و اصلا کسی این‌جا نیست.

دست کمیل را می‌گیرم و بلندش می‌کنم. همچنان پشت گردنش را ماساژ می‌دهد.

- چی شد مرد حسابی؟ می‌تونی راه بری؟

کمیل که هنوز هم ردپای درد در صورتش پیداست، سری تکان می‌دهد و دنبالم می‌آید:
- پیداش کرده بودما، ولی نفهمیدم کی بود از پشت زد توی سرم. خیلی بد زد نامرد.

و نگاهی به پشت لباس‌هایش می‌اندازد که خیس شده‌اند:
- اه! نجس شد لباسام!



- بیا. فعلا جوش طهارت و نجاست رو نخور، باید بریم.

با شرمندگی سر به زیر می‌اندازد و لبش را می‌گزد.

از سرویس بهداشتی خارج می‌شویم و بالاخره هوهوی لعنتی هواکش، دست از سرمان برمی‌دارد.

می‌گویم:
- دقت کردی این دومین بارت بود که توی دستشویی خفتت کردن؟

صورتش سرخ‌تر می‌شود و می‌فهمم نباید نگاهش کنم. ادامه می‌دهم:
- توی تعقیب و مراقبت باید خیلی سریع‌تر و حواس‌جمع‌تر از این باشی. همیشه یادت باشه اونی که قراره تعقیبش کنی احمق و خنگ نیست، اگه بود که اصلا نیازی به تعقیب و مراقبت نداشت.

مرصاد مقابلمان سبز می‌شود. چهره‌اش سرخ و برافروخته است و دهانش را باز می‌کند که کمیل را توبیخ کند.

می‌دانم کمیل به اندازه کافی شرمنده و سرخورده هست؛ برای همین دستم را به نشانه ایست بالا می‌گیرم و با چشمانم به مرصاد می‌فهمانم حرفی نزند.

سرم را جلو می‌برم و در گوش مرصاد می‌گویم:
- من دعواش کردم. بسشه.

... 
...



💞 @aah3noghte💞
قسمت اول را اینجا بخوانید
شهید شو 🌷
💔 #سحر_اول شده و شور و شعف دارم من سائلِ کوی تو ام، کاسه به کف دارم من #رمضان آمده و ذکرِ «علـی» م
💔 به سوی بگذر ای نسیمِ صبا زمین ببوس و ز روی ادب، سلامش کن✋ السَّلامُ عَليکَ يا اَميرالمؤمنين علي ابن ابى طالِب عليه السلام. السَّلامُ عَلیَکِ یا فاطِمَةَ الزَّهرا سلام اللّه عَليها. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ‏صبح یعنی، وسطِ معرکه‌ی شمس و طلوع دلِ ما باز هوایِ طلبِ نور زِ رخساری کرد .... ... 💞 @aah3noghte💞
💔 وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ ۖ وَالَّذِي خَبُثَ لَا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِدًا ۚ كَذَٰلِكَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ.. سوره مبارکه اعراف/۵۸ وقتی زمین پاک نباشد باران را دیده اید چه طور باغ، درختها، سبزه ها و روییدنی ها را جان میدهد و و تروتازه شان می کند؟ دیده اید دانه هایی را که ماه هاست در عمق لایه های خاک پنهان شده اند، چه طور برمی آورد می رویاند؟ در بهار، یک دشت را دو، سه روز بعد باران خوردنش دیده اید؟باورتان می شود همین بارانی که این گل های زیبای صحرایی،این سبزه ها، نهال ها و درختها را جان می دهد، جایی خار و خس برویاند ؟ جایی حتی روییدنی هم از زمین برنیاورد؟ کویری، شوره زاری، بیابانی... هزاری هم که باران موعظه و تلنگر، تبشیر و تنذیر بر سرمان ببارد تا زمینمان زمین نباشد، بی فایده است. تا زیر و رو نکرده باشیم، شخم نزده باشیم و ریشه ی علفهای هرز را نخشکانده باشیم، این باران ها راه به جایی نمی برند. اگر «او» فرآیندهای زندگی مان را هم طوری بچیند که هر روز هزارتا آیه و نشانه و تذکر سر راهمان قرار بگیرد، باز هم بی تفاوت می گذریم؛ شاید حتی از روی جهالت با نیش خندی به طعنه و تمسخر، شاید با رخوت و سستی و بی حوصلگی... وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ ۖ وَالَّذِي خَبُثَ لَا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِدًا ۚ كَذَٰلِكَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ... ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 کاربلدی‌اش را که می‌دیدم حیفم می آمد درجه‌اش بالا نرود. خیلی بهش می‌توپیدم که میدانم به خاطر درج
💔 از خبر بارداری ام روی پاهایش بند نبود، مرتب خدا را شکر میکرد. رفت از حاج آقا مجتبی گرفت و داد بهم که هر از گاهی بخورم. هر پنجشنبه میرفت خانه حاج آقا و دستورات معنوی و اخلاقی جدیدی برایم میگرفت. میگفت در این مدت هر چه نگاه پاک‌تر باشد بهتر است. من قبول میکردم چون می دانستم واقعا به تاثیر خیلی باور دارد... راوی همسر قسمتی‌ازکتاب‌ با اندکی تغییر ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 طلبه مظلوم شهید دارایی ... #شهید_وحدت و خدمت این همان مرز اهل سنت و تفکر باطل تکفیری است.
💔 اتفاق جالب مراسم تشییع شهید «حجت الاسلام محمد صادق دارائی یزدی» کبوتری که از ابتدای مراسم تشییع تا زمانی که پیکر وارد حرم مطهر رضوی شد، پیکر شهید را همراهی کرد. تو جمعیت بسیار زیاد مراسم تشییع، این کبوتر با هر بار تکان خوردن تابوت، پرواز می‌کرد دوباره باز میگشت و مینشست بر پیکر شهید، با وجود شعارهای بلند مردم و تکان بسیار شدید تابوت، این کبوتر تا آخر مراسم پیکر شهید را همراهی کرد. شهید حجت الاسلام محمد صادق دارائی یزدی، متولد ۱۷ اردیبهشت ۱۳۷۶ بوده است. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 با ذکر مثال👇👇 💌دیدار رهبری بود. کاغذ و قلم دستش بود و تند تند مطالبی رو که آقا می‌فرمودن رو می‌نوشت... 🔰بهشون عرض شد : "امیر، فردا صبح که تشریف بیارید اداره تمام فرمایشات آقا تایپ شده روی میزتونه" ✅جواب داد: "یعنی اوامر امامم تا فردا صبح روی زمین بمونه⁉️‼️ ⁉️چندتامون واقعا اینطوری گوش به‌فرمان رهبری و‌ مطیع ایشون بودیم و هستیم⁉️ شهیدسپهبدعلی‌صیادشیرازی💛 سالروزشهادت 💞 @aah3noghte💞 لوگوعکس‌پاڪ‌نشه
💔 یا خیر حبیب و محبوب. یا من یُحبّ "الصابرین" یا من یحب "التوّابین" یا من یحب "المتطهّرین" یا من یحب "المحسنین" یا حبیب "الباکین" یا حبیب "الأتقیا"   پس من چی؟  دوستم نداری؟ ... 💕 @aah3noghte💕
! روزه‌میگیری‌دمٺ‌گرم.. ولےاین‌روزه‌ای‌کہ‌کسےجرئت‌نداره باهاٺ‌حرف‌بزنہ‌وبی‌اعصاب‌میشے، چقدرمےارزه!؟ ... 💕 @aah3noghte💕
روز هشتم⁸ همگی میل خراسان داریمـ انتظار کرم از سفره‌ۍ سلطان داریمـ +خوشابھ‌‌حال‌خیالی‌کہ‌در‌حرم‌مانده:) ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت195 کسی در سرو
💔

 
📕 رمان امنیتی  ⛔️
✍️ به قلم:  



سرم را جلو می‌برم و در گوش مرصاد می‌گویم:
- من دعواش کردم. بسشه.

مرصاد با خشم نفسش را بیرون می‌دهد و سرش را بالا و پایین می‌کند که: باشه.

نگاهی به ساعت مچی‌اش می‌اندازد:
- بریم. دیرمون می‌شه.

خودش را به من نزدیک‌تر می‌کند و می‌گوید: برای همینه که می‌گم مواظب باش. قضیه خیلی جدیه.

***

سرم درد گرفته است از صدای ممتد بوق ماشین‌ها و هوای آلوده تهران. گره کور ترافیک نمی‌خواهد به این راحتی باز شود.

سرم را تکیه می‌دهم به پشتی صندلی کمک‌راننده و چشمانم را می‌بندم. در تمام طول پرواز، تغییر فشار هوا انقدر به گوش و ریه‌ام فشار آورد که نتوانستم بخوابم.

بی‌نهایت خسته‌ام؛ انقدر که حتی دوست ندارم درباره حوادث مبهم پیشِ رو فکر کنم.

حتی نگاه خیره و کمی نگرانِ راننده تاکسی -که مردی میانسال و طاس است- هم برایم مهم نیست.

اولین‌بار نیست که با ریش و موی بلند و صورت آفتاب‌سوخته و زخمی از ماموریت برمی‌گردم. هرکس جای راننده‌ی بنده خدا باشد، از ظاهر آشفته‌ام می‌ترسد.

می‌خواهم شیشه را پایین بدهم بلکه هوای گرفته و گرم ماشین عوض شود، اما پشیمان می‌شوم.
در این ترافیک، هوای بیرون چیزی جز دود اگزوز ماشین‌ها نیست.

ساعت دیجیتال جلوی ماشین، نه و بیست دقیقه را نشان می‌دهد و من قرار است راس ساعت نه و نیم شب خودم را به خانه امنی نزدیک میدان سپاه معرفی کنم؛ اما هنوز به میدان آزادی هم نرسیده‌ایم و با این ترافیک، اصلا نمی‌دانم زنده به آنجا می‌رسم یا نه.

راننده هم صدایش درآمده از ترافیک سنگین و دارد زیر لب نچ‌نچ و غرولند می‌کند. آخر هم حوصله‌اش سر می‌رود و رادیوی ماشین را روشن می‌کند.

صدای گوینده خبر ساعت نُه در ماشین پخش می‌شود. زمان زیادی از آغاز اخبار گذشته و خبرهای الان، چندان مهم نیستند.

به قول کمیل، آخر اخبار فقط بلدند درباره کشت چغندر در دارقوزآباد حرف بزنند!

- خسته‌ای ها!
صدای راننده تاکسی ست که انگار از اخبار ناامید شده و می‌خواهد این ترافیک طولانی را با یک هم‌صحبت کوتاه کند؛ حتی اگر آن هم‌صحبت، آدم ترسناک و ژولیده‌ای مثل من باشد!

لبخند کج و کوله‌ای می‌زنم:
- آره خیلی.

پشت‌بندش آهی از ته دل می‌کشم. کلماتی مثل «خسته» و «خیلی» به هیچ‌وجه حق مطلب را درباره حال من ادا نمی‌کنند.

من داغانم... له شده‌ام...  شده‌ام...😔💔
چطور می‌توان این حس را در کلمات ریخت؟

- از کجا میای؟


اول به ذهنم می‌رسد بگویم سربازی؛ اما هیچ سربازِ از خدمت برگشته‌ای انقدر موهایش بلند نیست!

پاسخ منطقی‌تری می‌دهم:
- رفته بودم .🙄

... 
...



💞 @aah3noghte💞
4_5852893315992652536.mp3
11.81M
۳۹ 🔥 جهنّم، توی همین دنیا هم، قابل تشخیصه! هم بو داره! هم رنگ داره! هم طعم و مزّه! محاله به جهنّم نزدیک بشی ؛ و تشخیصش ندی! ⬅️ چجوری تشخیص بدم؟ و مهتر اینکه چجوری ازش فاصله بگیرم و در اون حل نشم؟ ... 💞@aah3noghte💞 ...❣
4_5873035037573647704.mp3
11.48M
۴۰ 🔥هیزم‌های جهنّم، اصلاً خاموش نمی‌شوند! اصلاً ساد‌ه‌تر بگوییم؛ 💥این هیزم‌ها، خارج از ما نیستند، تا بتوانیم آنها را از خودمان دور کنیم، یا از دستشان فرار کنیم، یا آنها را خاموش کنیم! - پس جریان این هیزمهای آتش‌زای جهنّم که قرآن از آنها مکرراً یاد کرده است، چه می‌تواند باشد؟ - یعنی اگر من به جهنّم بیفتم، هرگز نمی‌توانم از آن رها شوم؟ ... 💞@aah3noghte💞 ...❣
شهید شو 🌷
💔 تو که آخه کاری به غیر از کَرَم نداری چجوری قبول کنم که حرم نداری....😔 #صلی‌الله‌علیک‌یا‌معزالمؤ
💔 نَقش بایَد بِشَوَد دَر هَمه جا چون دِل مَن هَر دَریْ بَسته شَوَد جُز دَر پُرفِیض حَسَن ✋💚 "اَلسَّلامُ‌عَلَيْكَ‌ياحَسَنَ‌بْنَ‌عَلِی‌وَرَحْمَةُ اللّهِ‌وَبَرَكاتُهُ" :)🍃 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ‏به تو اِی پنجره‌ی وا شده بر نور، سلام! ‏در مدارِ تو و چَشمت همه دنیاست سلام .... ... 💞 @aah3noghte💞
💔 وقتی نعمت فراوان می شود: تعجب نکن آنها که اهل ایمان و تقوا نیستند، نعمتهاشان فراوان است. اصلا خودت هم وقتی دیدی نعمتها توی زندگی ات زیاد شدند فراوان شدند، قدری به خودت بیا و یک نگاهی دور و برت بینداز. این از سنتهای عجیب الهی ست که هم ایمان و تقوا مایه ی فراوانی - نعمت است، هم غفلت و نسیان؛ با این تفاوت که نعمت اهل تقوا از جنس برکت است، مبارک است؛ وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ... اما نعمت اهل غفلت، مایه ی استدراج است و نشانه ی عذاب. گفته بود؛ لابد با همان چهره ای که همیشه از خوف و خشیت برافروخته بود، گفته بود: «آی انسان! وقتی دیدی خدایت پی درپی دارد بر تو نعمت می فرستد و تو همچنان داری نافرمانی اش را می کنی۔ همچنان غرق گناهی، بترس!»۲ ۱. سوره ی اعراف (۷)، آیه ی ۹۶ ۲.نهج البلاغه، کلمه ی قصار ۲۵ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 دیدار امام زمان(عج) با نوجوانی که در ۱۶ سالگی به فیض شهادت نائل آمد. راستی ما چند نفرمان مثل علی ۱۶ ساله زندگیمون مورد پسند آقا هست؟! ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 از خبر بارداری ام روی پاهایش بند نبود، مرتب خدا را شکر میکرد. رفت از حاج آقا مجتبی #تربت گرفت و
💔 دخترش که به دنیا آمد اسمش را گذاشت . گفت ده تا بچه هم پیدا کنم اسمشان را میگذارم فاطمه، زهرا، حسن و حسین... از همان روز اول، جانش بود و این بچه.🥀 راوی مادر قسمتی‌ازکتاب‌ با اندکی تغییر ... 💞 @aah3noghte💞
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊 ☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ☀️ 🌸 🌸 🌸 🌸 ...🌸 🌸 💞@aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا