eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
aah3noghte کانال آه... در ایتا.mp3
5.65M
💔 جزء لیست زائرای کربلا قبولم کردی یا نه؟😭 دل من قرصه آخه می‌دونم کربلای ما با علمداره سیدرضا نریمانی ... 💞 @aah3noghte💞
💔 چرا و چگونه در عراق آشوب شد؟ ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله سرانجام کسانی که عمل زشت انجام داده... #با_من_بخوان. #یک_حبه_نور✨ #آھ_اے_شھادت... #ن
💔 «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا» سلام بر کسانی که گمان می‌کنند دنیا به آخر رسیده و دیگر راهی برای آنها باقی نمانده، و نمی‌دانند که خدا بعد از هر سختی راه راحتی برای آنها فراخ نموده...🌱 . ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 🏴 چند تن از #شهدای کربلا را میتونید نام ببرید و می‌شناسید؟ 🤔 سعد بن حارث، استاندار آذربایجان، یا
💔 🏴 چند تن از کربلا را میتونید نام ببرید و می‌شناسید؟ 🤔 زن و شوهر شهید کربلا.. عبدالله و همسرش ام وهب.. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 معاویه بن وهب گوید: اذن خواستم كه بر امام صادق عليه السّلام داخل شوم، به من گفته شد كه داخل شو، پس داخل شده آن جناب را در نمازخانه منزلشان يافتم پس نشستم تا حضرت نمازشان را تمام كردند پس شنيدم كه با پروردگارشان مناجات نموده و مى گفتند: بار خدايا، اى كسى كه ما را اختصاص به كرامت داده و وعده شفاعت دادى و مختص به وصيّت نمودى (يعنى ما را وصى پيامبرت قرار دادى) و علم به گذشته و آينده را به ما اعطاء فرمودى، و قلوب مردم را مايل به طرف ما نمودى، من و برادران و زائرين قبر پدرم حسين عليه السّلام را بيامرز، آنان كه اموالشان را انفاق كرده و ابدانشان را به تعب انداخته به جهت ميل و رغبت در احسان به ما و به اميد آنچه در نزد تست به خاطر صله و احسان به ما و به منظور ادخال سرور بر پيغمبرت و به جهت اجابت كردنشان فرمان ما را و به قصد وارد نمودن غيظ بر دشمنان ما. اينان اراده و نيّتشان از اين ايثار تحصيل رضا و خشنودى تو است پس تو هم از طرف ما اين ايثار را جبران كن و بواسطه رضوان احسانشان را جواب گو باش و در شب و روز حافظ و نگاهدارشان بوده و اهل و اولادى كه از ايشان باقى مانده اند را بهترين جانشينان قرار بده و مراقب و حافظشان باش و شر و بدى هر ستمگر عنود و منحرفى را از ايشان و از هر مخلوق ضعيف و قوى خود كفايت نما و ايشان را از شر شياطين انسى و جنّى محفوظ فرما و اعطاء كن به ايشان برترين چيزى را كه در دور بودنشان از اوطان خويش از تو آرزو كرده اند و نيز به ايشان ببخش برتر و بالاتر از آنچه را كه بواسطه اش ما را بر فرزندان و اهل و نزديكانشان اختيار كردند، بار خدايا دشمنان ما بواسطه خروج بر ايشان آنان را مورد ملامت و سرزنش قرار دادند ولى اين حركت اعداء ايشان را از تمايل به ما باز نداشت و اين ثبات آنان از باب مخالفتشان است با مخالفين ما، پس تو اين صورت هائى كه حرارت آفتاب آنها را در راه محبّت ما تغيير داده مورد ترحّم خودت قرار بده و نيز صورت هائى را كه روى قبر ابى عبد اللّه الحسين عليه السّلام مى گذارند و بر مى دارند مشمول لطف و رحمتت قرار بده و همچنين به چشم هائى كه از باب ترحم بر ما اشك ريخته اند نظر عنايت فرما و دل هائى كه براى ما به جزع آمده و بخاطر ما سوخته اند را ترحم فرما، بار خدايا به فريادهائى كه بخاطر ما بلند شده برس، خداوندا من اين ابدان و اين ارواح را نزد تو امانت قرار داده تا در روز عطش اكبر كه بر حوض كوثر وارد مى شوند آنها را سيراب نمائى.
💔 خبر رسید❗ ناگهان رفته اید *مشهد*، دلم‌ ریخت... با خودم گفتم خدا بخیر کند...❗ طولی نکشید که یکی‌یکی عکسهای زیارت‌کردنتان رسید... نمی دانم ولی انگار عکس‌های زیارتتان شبیه هر بار نبود...🤔 توی قاب عکس‌ها *تنها* *خاضع* *پرتمنا* *منکسر* ایستاده بودید کنار *ضریح*❗ مخصوصاً آنجا که صورت به صورت سنگ مضجع گذاشته بودید و داشتید چیزی آهسته در گوش آقا میگفتید، - آنقدر آهسته که...... به خودم گفتم این بار برای حرف مهم و خواسته‌ی بزرگی رفته‌اید پیش آقای ضامن❗ و حالا... این روزها که هوای عراق از فتنه غبار گرفته و زیارت اربعین‌مان به دلواپسی کشیده میفهمم آن نجوایتان در گوش آقا چه بود...💫💫💫 *رفته‌بودید سفارش کربلای ما را به امام رضای‌مان بکنید...*😭 *دعایمان کنید مردِ خدا* خداحافظ و نگهدارتان رهبرم 🤲🏼 ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
سلام همسنگری ها عکس های پیشنهادی برای چاپ بنری و شهدای درچه
💔 هفته دولت و یاد و خاطره شهیدان رجایی و باهنر در کلام امام خامنه‌ای ۹شهریور خاکسپاری رئیس جمهور و نخست وزیر شهید ... 💞 @aah3noghte💞
هدایت شده از شهید شو 🌷
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸 هادی فِرز 🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی «قسمت چهاردهم» هادی هم نفس راحتی
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸 هادی فِرز 🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی «قسمت پانزدهم» هادی گفت: ینی راه چاپیدن جیب مردم؟ راه بدبخت کردن چارتا ضعیف بیچاره؟ پسره که تو دهنش پر بود گفت: نه ... اشتباه نکن ... این ابتکار خودم بود ... من راه اونو ادامه ندادم ... دیدم وقتی عقلم میرسه و میتونم بیشتر پول دربیارم، چرا خودم آقای خودم نباشم؟ هادی اشاره ای به کاغذ اسامی کسانی کرد که پسره حقشون خورده بود و گفت: اینجوری؟ پسره گفت: آدما مهمون استعداد و عقل و هوششون هستند. باید اندازه هوش و استعدادت پول تو جیبت باشه. کسی که نمیتونه ده بیست دلار تو حسابش حفظ کنه و فقط رویای پولدار شدن تو کله اش داره، همون بهتر که کُلا نداشته باشه... ضمنا ... اگه من نزنم، یکی دیگه میره سراغش! پسره بلند شد رفت سراغ قوری چایی. جوش اومده بود. اول رفت سراغ میز بزرگه. دید نظر و بچه هاش تا بالای دهنشون جورابا را زدند بالا و دارند املت میخورند. خنده اش گرفت. برای اونا چایی ریخت. برای دو تا آدم خودش هم چایی ریخت. بعدش رفت سراغ هادی و قوری را گذاشت رو میز و نشست روبروی هادی. پسره: بگذریم ... میخوام روت حساب کنم. میخوام با هم کار کنیم. تو خیلی باهوشی. من امروز فهمیدم در برابر تو هیچ پُخی نیستم. هستی بزنیم تو یه کار نون و آبدار؟ هادی: حرفتو بزن! پسره: نه دیگه ... ببین ... گردن کشی نکن ... گردن کشی و کلفت حرف زدن مالِ نیم ساعت پیش بود. الان داریم مذاکره کاری میکنیم. تو مذاکره، باید نظر طرف مقابلت جلب بشه. هادی با بی حوصلگی یه تیکه نون برداشت و یه لقمه دیگه زد. پسره گفت: من سه چهار تا مثل خودم ... بلکه از خودم شاخ تر سراغ دارم ... دیگه نمیخواد از زندگیت مایه بذاری ... خودم خرجشو میدم ... سراغ اونا هم برو و هر چی بلند کردی، بده چارتا مستحق! هادی فقط نگاش میکرد و لقمه شو میجوید. پسره لیوان هادیو کشید جلو و یه چایی داغ و خوش عطر و درجه براش ریخت. بعدش گفت: نظر مثبتت چیه؟ هادی گفت: کِیَن؟ پسره گفت: پرونده همشونو میذارم تو دستت. حتی شده میفرستمت خارج تا بتونی ... همینطوری که داشت حرف میزد، هادی استکانش برداشت تا چایی بخوره. پسره حرفشو تغییر داد و گفت: این چایی بابام از هند آورده. با چای احمد خان که به اسم هندی میندازن به مردم، تومنی همون قدر توفیر داره. یه لب برو ببین چه چیزِ حقی گذاشتم جلوت! اینو که گفت، صدای افتادن چیزی، نظر هادی رو جلب کرد. لیوان چاییش که تا لبش برده بود و یه قلُپ خورده بود، برگردوند سر جاش و نگاهی به پشت سرش کرد. دید اون سه تا خم شدند رو میز و ولو شدند. نظر هم از پشت سر افتاده رو زمین و داره کف میکنه. داشت از دهنش کف میومد بالا. هادی برای لحظاتی حتی صدای قلب خودشو شنید. با دیدن اون صحنه، قلبش داشت میومد تو دهنش. نظر همین طور که کف و خون میاورد بالا، صدای خُرخُر وحشتناکی هم میداد. دو تا آدمای پسره هم داشتند میخندیدند. هادی برگشت و نگاهی به پسره انداخت. دید چشماش جایی نمی‌بینه. فقط صدای نحسِ پسره رو مثل اکو تو گوشش می‌شنوه. برگشت دوباره به نظر و بچه هاش نگاه کرد. دید اون دو تا نره خر پاشدند و دارن چایی های داغ رو سر و کله بی هوشِ بچه های نظر می‌ریزند. هادی نتونست خودشو کنترل کنه. از رو صندلیش سُر خورد و افتاد پایین. صورتش چسبیده بود به زمین. دید یه چیزی مثل شَبح داره میاد سراغش. قهقهه میزنه و میاد... و یه چیزی ... سوزش عجیبی ... از آب جوش داغ تر ... رو صورتش حس میکرد ... هادی چشماش باز و بسته بود. پسره همین جوری که وایساده بود بالا سرش، به اون دو نفر گفت: خیلی وقت نداریم. زود باشید. هنوز حرفش کامل نشده بود که هادی غلت خورد و محکم با پای راستش زد پشت زانوی پسره. پسره درچشم به هم زدنی خودش را بین زمین و هوا دید و محکم با کمر به زمین خورد. هادی مثل برق، از سر جاش بلند شد و دو تا صندلی با هم بلند کرد و محکم و با فریادی که کشید به طرف اون دو نفر پرتاب کرد. یکی از صندلی ها به صورت یکیشون و اون یکی صندلی هم به سینه نفر دوم برخورد کرد و هردوشون نقش زمین و دیوار شدند. ادامه دارد... 💕 @aah3noghte💕 @Mohamadrezahadadpour
💔 دردها هم ارثی اند و از نیاکان می‌رسند دختری، مادربزرگش سوخت او هم همچنین😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هر كه مؤمنى را بيازارد مرا آزار داده است.