eitaa logo
شهید شو 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
19.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
71 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 حیفم اومد امروز رو به دلتنگی دختران شهدا اختصاص ندم فدایی عمه جان 💞 @shahiidsho💞
💔 شلمچه آزاد شد.. در این روز دلاور مردان ایرانی در ادامه عملیات بیت‌المقدس، منطقه شلمچه را از تصرف قوای بعثی عراق آزاد و خرمشهر را محاصره کردند. روزنامه اطلاعات عصر همان روز در گزارشی با اعلام خبر آزادی شلمچه نوشت: «شهر مرزی شلمچه توسط نیروهای اسلام آزاد شد. طبق این گزارش نیروهای اسلام ساعت ۲۲ و ۴۵ دقیقه دیشب مرحله سوم عملیات بیت المقدس با رمز «یا علی‌بن ابیطالب» را در جبهه جنوب آغاز کردند و برای همین ۲۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ در تاریخ جنگ تحمیلی ایران، تاریخی به یادماندنی و مهم است... 💞 @shahiidsho💞
💔 یادش بخیر!چقدر سختی کشیدیم! شبها فقط دو ساعت می‌خوابیدیم. آنقدر گرم بود که انگار در حمام سونا بودیم، ولی خستگی همه را بیهوش می‌کرد اما بابایی همان دو ساعت را هم آرام نمی‌گرفت. دور می‌افتاد و به همه بچه ها سرمی‌زد. تمام بچه ها را می‌شناخت یک شب یکی از بچه‌ها از شدت گرما رفته بود بالای کانکس ها خوابیده بود. حاجی فهمیده بود یکی کم است. خیلی گشته بود تا بالاخره صبح بالای کانکس پیدایش کرده بود. صدایش زده بود که پسرم تو آن بالا چه کار می‌کنی؟ آن بنده خدا هم که مست خواب بود توی همان‌حال خواب و بیدار گفته بود: حاجی داشتم دعای کومله می‌خواندم، خوابم برد. حاجی خندید که: اولاً کمیل، نه کومله دوما نماز صبح که خواندی با چی وضو گرفتی؟ گفته بود: با آب. حاجی گفته بود پاشو بیا عزیزم توی کتری چایی بوده نه آب. تو با چایی وضو گرفتی و نماز خواندی! سالروز شهادت 💞 @shahiidsho💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 حرف آخر... روزگاری رییس جمهورمان رسماً منافق بود عقیده داشت زمین می‌دهیم، زمان می‌خریم... و با ا
💔 حرف آخر... و اما روز دختر... دخترها یک وقتایی برای پدرهایشان، مادری میکنند... محبت پدرها هم که نسبت به دخترهایشان، زبانزد است... اما اینکه از شیرین‌زبانی‌های دخترت بگذری، خیلی حرف است.. اینکه شیرین‌زبانی دخترت را بگذاری برای بعد از آمدن از سفری که شاید امکان برگشت ندارد، جگر می‌خواهد... خواستم به فرزندان شهدا، مخصوصا دختران شهدا بگویم: باباهایتان خیلی مرد بودند خیلی جگر داشتند خیلی خیلی عاشق بودند... 💞 @shahiidsho💞 "کپی آزاد ، بدون تغییر در عکس!"
شهید شو 🌷
💔 شرح شهادت یک فرمانده روزمان را متبرک می کنیم به یاد او که ارباً ارباً شد ... هیکلی ترین مرد لشگ
💔 مدد از حضرت معصومه... روزمان را متبرک می‌کنیم به یاد آنها که حاضر نشدند لحظه‌های خوش زندگیشان هم با گناه و نافرمانی خدا سپری شود... دسته گلی از صلوات به نیابت از او و تمامی شهدا از صدر اسلام تاکنون، هدیه می دهیم محضر حضرت علی و فاطمه زهرا سلام الله علیهما 🌸الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم🌸 انتشار به مناسبت 💞 @shahiidsho💞 "کپی آزاد ، بدون تغییر در عکس!"
5.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 پیکر آقا مصطفی، هشت روز بعد به ایران رسیده بود و تغییر شکل داده بود و دهان و چشم‌ها باز شده بود و توی دهان و بینی آقا مصطفی پر از پنبه بود فاطمه خانم شش ساله تا پیکر رو دید، با ترس عقب عقب رفت و گفت این بابای من نیست. وقتی به مسئولین معراج گفتیم میشه پیکر را طوری درست کنید که فاطمه خانم بتونه باباش رو ببینه؟ گفتند نمیشه! پیکر این مدت توی سردخونه خوبی نبوده. آن‌شب که برگشتیم خونه، فاطمه خانم تا صبح نخوابید، همه‌اش گریه می‌کرد و می‌گفت بابای من نبود. فردا صبح ساعت هفت و نیم از معراج زنگ زدند که بابای فاطمه برای فاطمه و مامانش دعوت‌نامه خصوصی فرستاده وقتی داشتیم می‌رفتیم معراج، فاطمه خانم به داییش گفت می‌خوام برای بابا مصطفام دسته گل بگیرم، گرفتیم و رفتیم معراج شهدا به محض اینکه وارد شدیم و روی پیکر را باز کردند، دیدیم که دیگه توی دهان و بینی آقا مصطفی پنبه نیست. فاطمه خانم آهسته اومد جلو دسته گل رو گذاشت کنار بابا و چند لحظه‌ای آن‌جا نشست. موقع برگشت، گفت: «دایی هر وقت بابای من عمیق می‌خوابید، اینجور می‌خوابید، چشم‌اش یه کمی باز بود». آن‌جا فاطمه بابایش رو شناخت و قبول کرد. از مسئولین معراج پرسیدم شما دیشب گفتید نمیشه کاری کرد گفتند حاج خانم دیشب بعد از دانشگاه دیدیم پیکر پس از هشت روز خونریزی کرده و مجبور شدیم. مجدد پیکر رو غسل بدیم موقع غسل به بچه ها گفتم: پیکر آقا مصطفی به‌خاطر دخترش خونریزی کرده؛ پس پیکر رو طوری آماده کنید که دخترش قبول کنه،پنبه ها رو از بینی و دهان بیرون آوردیم . تا فاطمه خانم باباش رو اینجوری ببینه. 💞 @shahiidsho💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا