💔
میگفتـ
آدم وقتۍ دستش رو با کاغذ میبره
بیشتر دردش میگیره
تا اینکه با چاقو ببره.
چون از چاقو انتظارشو داری
ولی از کاغذ،نه!"(:’
حق :)👀
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕@aah3noghte💕
💔
‹ #اندڪۍازفـرمایشـٰآترهبـرانقلآب♥ ›
درشڪبههآۍاجتمـٰاعۍفقطبہفڪرخوش
گذرانۍنباشیدشمـٰاافسـرآنجنگنـرمهستید؛
عرصہجنگنرمبصیرتۍعمـٰارگونہواستقامتۍ
مالڪاشتـروارمۍطلبد..(:🖐🏿🗞 . .
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕@aah3noghte💕
💔
|شــهادت!ツ
|آغاز خوشبختے است!
|خوشبختی که پایانے نداردツ
شهــید که شوے!
خوشبختِ ابدے میشوے♥️:)
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕@aah3noghte💕
💔
هر روزمان را با یک #بسم_الله آغاز کنیم.
ما قرآن را برای تذکّر آسان ساختیم؛ آیا کسی هست که متذکّر شود؟!
#قرآن_کریم
قمر/۱۷
💔
صبـح عید فطر ، از آن صبــح های نارنجی ِ آب پرتقالــی ست . که شــاد ُ خرّمـ خانوادگی از خواب بیدار می شویمـ ... و مثلا آن روسری خوشرنگی که مخصوص روز های حال ِ خوش است سر می کنیمـ و البته چادر عـزیز تر از جان را به مقصد نماز عید فطر ، مصلا .
صبحِ عید فطر تمامـ اندوه آدمـ را از تمامـ شدن سفره مهمانی از دل می برد . وقتی صبح راه می افتی توی خیابان و فـوج فـوج آدمـ هـای باصفا ی ِخوش اخلاق ِ مهربان ِ مست از حال و هــوای عاشقانه ی ماه ِ مبارک را با لبخند نگــاه می کنی .. و کنــارشان می ایستی به نمـاز ِ عید فطــر با آن دعای قشنگ َ ش ، با آن دعای دل بَر که همگی با همـ سر می دهید .. همیشه صبح عید فطر شهـر همان جامعه ایده آل توست .. همـان جامعـه ی یک دست با صفــا که باید باشد .. که همدلـی مــوج می زند ..
کاش یک روز همه ی صبح ها صبح عید فطر باشد .. با آدمـ های از نو متولد شده با آدمـ های پاک .
+ رحمت َت مثل حریر سفیدی مرا در برگرفته مهربان خـدا ، ببخش اگر گاهی نمی بینمـَ ش و گاهـی که می بینمـ شکرگزاری امـ کمـ از شایستگی توست .
+ عیدتان مبارکـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
#استوری
عید رمضان آمد و ماه رمضان آمد
صد شکر که این آمد
و صد حیف که آن رفت...
#عیدفطرمبارک♥️🌿
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
خندههایت باغی از یاقوت و مروارید باز
هی ببین این لحظه ماهِ مهربان خندید باز💔
بهمناسبت سالروز حضور حاج قاسم در نماز عید فطر
#حاج_قاسم #عید_فطر
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕@aah3noghte💕
💔
#دماذانی
خداوندا عیدی ما را رضایت قلب نازنین حضرت ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار بده💙
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
خدایا مگذار حضور در شبکههای اجتماعی مرا از حضور تو غافل کند!
#عباس_حسین_نژاد
#مناجات
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#بسم_الله
يَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِمْ مَا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ ۗ
چقدربدهاگرنشانیفرستندهیحرفاییکه
میزنیدلتنباشه!
آیه۱۶٧سورهآلعمران
#با_من_بخوان
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
دلِ من در سحرِ مسجدِ ارگ است ، هنوز
به ابوحمزه ے منصور ، اللهے العفو ... !
خدایا!
دلمان پر مےکشد برای سحرهای ماه مبارکت...
اعتراف مےکنیم کم کاری کردیم
جا موندیم...
خدا جونم!
از امشب چطور سحرها را بدون دعای سحر باشیم
تازه با ابوحمزهء علےعلیهالسلام خـو گرفته بودیم...
ای خدا!!!
توی نعمت حضورت غرق بودیم و نفهمیدیم...
الان که دوباره شیطان آمده چه کنیم با دست های خالےمان؟؟؟
اگر ما را رها کنی چه کنیم؟؟؟
خدایا...
به فاطمه ات قسمـ
دستمونو بگیر...
نذار وِل بریم...
نذار هرز بریم...
ای خدا!
شهدایےمون کن!
ببخشمون تا دل بکَنیم از این دنیا...
خطابم با توست ای ماه خدا:
تو آمدی که مرا خونجگر کنی بروی...
مرا از عشق خودت باخبر کنی بروی...
چه گویمت؟ که تو مأمور بودی و معذور
بیایی و همه را دربهدر کنی بروی
#حالم_خرابست_و_یاد_تو_مرهم_این_دل_است....
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت
صد شُڪر که این آمد و صد حیف که آن رفت
یک ماه میهمان آستان کبریائےاش بودیم
روزهای تشنگےمان با یاد لبهای عطشان ارباب بودیم
و سحرها بر سر سجاده عشق
با معبود ، عشقبازی مےکردیم
هنوز عطر رمضان در مشام جانمان پیچیده اما حسرتــ از دست دادن لحظات ناب در آغوش خدا بودن،
بر دلمان سنگینی مےکند...
خدایا!
ما به تو امیدها بسته ایم
مےدانیم بندگےات را نکردیم اما تو را به بخشش و عطا مےشناسیم...
بگذر از ما و عیدی ما را در روز فطر، پاک شدن از گناهان قرار بده...
گرچہ نیامرزیدےام امشب بیامرز
شاید نباشم اے خدا تا سال دیگر ...
خدایا!
پاڪمان کن تا محرّم برای حُسَینت خوب عزاداری کنیم...
که تو، محبتِ حسین را قرار ندادی در دلی که پاک نباشد
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
✍چهار دختر و سه پسر داشتم...
اما باز باردار بودم و دیگر تمایلی برای داشتن فرزندی دیگر نداشم.
دارویی برای سقط جنین گرفتم و آماده کردم و گوشه ای گذاشتم ، همان شب خواب دیدم بیرون خانه هم همه و شلوغ است ، درب خانه هم زده می شد!!
در را باز کردم ، دیدم آقایی نورانی با عبا و عمامه ای خاک آلود از سمت قبله آمد.
نوزادی در آغوش داشت، رو به من گفت:
این بچه را قبول می کنی؟
گفتم: نه، من خودم فرزند زیاد دارم!!
آن آقای نورانی فرمود:
حتی اگر علی اصغرامام حسین (ع) باشد!
بعد هم نوزاد را در آغوشم گذاشت و رو چرخواند و رفت...
گفتم: اقا شما کی هستید؟
گفت: علی ابن الحسین امام سجاد (ع)!
هراسان از خواب پریدم ، رفتم سراغ ظرف دارو ، دیدم ظرف دارو خالی است!
صبح رفتم خدمت شهیدآیت الله دستغیب و جریان خواب را گفتم.
آقا فرمودند: شما صاحب پسری می شوی که بین شانه هایش نشانه است ، آن را نگه دار!
آخرین پسرم ، روز میلاد امام سجاد(ع) به دنیا آمد و نام او را علی اصغر گذاشتند در حالی که بین دو شانه اش جای یک دست بود!!!
علی اصغر، در عملیات محرم، در روز شهادت امام سجاد(ع) ، در تیپ امام سجاد (ع) شهید شد!
#شهید_علی_اصغر_اتحادی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
AUD-20220427-WA0039.mp3
5.05M
💔
🎶 #زمینه | #امام_رضا(ع)
📝 اگه همه رهام کنن...
🎤 #سید_رضا_نریمانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
پیام #ادمینمحترم کانال #آھ... از ...؟🤔😉
اینجا منطقه عملیاتی ثرثار استان #انباره ،تقریبا شبیه راهیان نور خودمون شده
جاتون سبز
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#لوگوعکسپاڪنشه
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت218 میرسیم به
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت219 جواد را از مقابلم کنار میزنم و میگویم: - الان کجاست؟ با دست به یکی از تختهای پردهدار اورژانس اشاره میکند: - اوناهاش! از میان دکترها و پرستارها، صورت خونین صالح را میبینم که به یک سمت خم شده است. از جواد میپرسم: - به خونوادهش اطلاع دادن؟ - نه هنوز. - خوبه. ولی وقتی خانوادهش بیان تو نباید اینجا باشی. چون تو رو توی روضههاشون دیدن و میشناسنت. - پس... برمیگردم به سمت مسعود: - تو لطفا بمون مواظبش باش. هر اتفاقی افتاد، حتی اگه اطراف تختش پشه هم پر زد بهم خبر بده. از اینجا به بعد مسئولیت جونش با توئه. مسعود فقط سر تکان میدهد و از ما دور میشود. نگاهم را در بیمارستان میچرخانم به دنبال یک آدم #مشکوک؛ یک نفر که از دور حواسش به صالح باشد و حتی ما را زیر نظر گرفته باشد. در نگاه اول، کسی را پیدا نمیکنم. تنها چیزی که دستگیرم میشود، آدمهای بیمار و بیحال و درب و داغان است و پرستارهای خسته و بیحوصله قسمت اورژانس و سفیدی بیش از حد همه جا و بوی تند مواد ضدعفونی کننده. به جواد اشاره میکنم که برویم. وقتی از در بیمارستان بیرون میزنم و پشت موتور جواد مینشینم و مطمئن میشوم کسی دور و برم نیست، به محسن بیسیم میزنم: - محسن، فیلمهای دوربینهای اون منطقه و خیابونهای اطرافش رو توی ساعت تصادف میخوام. - چشم. جواد پشت فرمان مینشیند و من پشت سرش. همان حس بد، مثل یک مار سمی درون سینهام میخزد و میگوید این حادثه عمدی بوده.😒 از آن بدتر، همان مار سمی دائم وول میخورد و زبان دوشاخهاش را بیرون میآورد تا بو بکشد که چطور فهمیدند صالح را باید بزنند؟ کمیل آرام در گوشم زمزمه میکند: - یادته حاج حسین همیشه میگفت همیشه وقتی اوضاع خوبه همه چیز بهم میریزه و از جایی میخوری که فکرشو نمیکردی؟ جلوی جواد اگر جوابش را بدهم گمان میکند دیوانهام و با خودم حرف میزنم. فقط آه میکشم. صدای باد طوری در گوش هردومان پیچیده که آهم را نمیشنود. جواد سریع و فرز از میان ماشینهایی که در ترافیک پشت سر هم بوق میزنند رد میشود و میگوید: - آقا باور کنین من حواسم بهش بود. خودش باید حواسشو جمع میکرد. یکی نیست بگه مرد حسابی، وقتی از ماشین داری پیاده میشی یه نگاه به خیابون بنداز، ببین یه وقت یکی بیهوا نیاد بزنه بهت... ادامه حرفش را نمیشنوم چون آن حس سنگین، همان مار سمی که گفتم، دارد در سینهام تکان میخورد و میگوید به جواد بگو این اتفاق از حواسپرتی صالح نبوده. میپرسم: - جواد، دقیقاً توضیح بده چی شد؟ - گفتم که آقا... پارک کرد کنار خیابون. فکر کنم میخواست بره خرید. از در سمت راننده پیاده شد. داشت در ماشینشو میبست که یه موتوری بیکله یهو اومد زد بهش. بعدم ترسید، تا اومدم بجنبم به خودم دررفت نامرد. - صورتشو دیدی؟ - نه آقا. کلاه داشت. - سریع تا زد در رفت؟ - نه آقا. یکم وایساد، یه نگاه به پشت سرش کرد و در رفت. ترسید فکر کنم. بایدم بترسه. اونطور که از صالح بیچاره خون میرفت، حتما موتوریه فکر کرده زده طرف رو کشته و در دم اعدامش میکنن. آقا این روزا موتوریا خیلی بیکله شدن. نه رعایت چراغ خطر رو میکنن، نه فرق کوچه و پیادهرو و خیابون رو میفهمن. هم برای خودشون خطرناکه، هم... حوصله حرفهایش را ندارم. میزنم سر شانهاش و میگویم: - خیلی خب، فعلا خودت مواظب باش نزنی به کسی. حواستو جمع رانندگی بکن. #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞 @istadegi