💔
#دو_نیمه_سیب 1..🍎
تاریخ دارد تکرار می شود
تماشاچی و بی طرف وجود ندارد
تو اگر شبیه شهدا نشوی
چه کسی علَم جهاد را برمےدارد؟؟
💖 شھدا در ادامه دادن راه #سیدالشهدا بسیار به هم #شبیه هستند...
سمت راست:
#شهید_محمودرضا_بیضائی (مدافع حرم)
سمت چپ:
#شھید_علی_فخّارنیا (دفاع مقدس)
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @shahiidsho💞
https://zil.ink/Shahiidsho
با نشر مطالب، #شهید شوید😇 که "زنده نگه داشتن #یاد_شهدا، کمتر از شهادت نیست"
#اختصاصے_ڪانال_شهیدشو
#ادامه_دارد...
یک ون شبهه - سعداء.pdf
4.58M
💔
📚 فایل کتاب #یک_ون_شبهه
❗️خواندن این کتاب برای تمامی مجاهدان #جهاد_تبیین واجب است!
.
#لبیک_یا_خامنه_ای
#رفیق_شهیدم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
با نشر مطالب، #شهید شوید😇 که "زنده نگه داشتن #یاد_شهدا، کمتر از شهادت نیست"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
کار زیبای عراقیها در پاسخ اهانت به عمامه در ایران
چقدر خوبه تو ایران هم اجرا بشه
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
سابقه داری؟؟؟
یا ابالفضللل😂🤦🏻♂️
معترض یا آشوبگر سابقه دار
#سیدنا
طنز
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل اول🔹🔹 ««قسمت بیست و ششم»» مجید: س
بسم الله الرحمن الرحیم
🔸🔸تقسیم🔸🔸
✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی
🔹🔹فصل اول🔹🔹
««قسمت بیست و هفتم»»
پیرمرد: میگن قاهر گفته غذاشونو بدن به یکی از نوچه های قاهر اما اینا ندادن و الان هم دارن تاوان پس میدن.
بابک: عجب! نکبت چرا اینقدر فارسی قشنگ حرف میزنه؟ مگه پاکستانی نیست؟
پیرمرد: منم فارسیم خوبه. باید ایرانی باشم؟
بابک: چه میدونم والا. حساب کتاب دنیا به هم ریخته. عزت زیاد.
بابک به محض اینکه از اون اتاق و جمعیت فاصله گرفت، گشت و گشت تا اینکه یک ساعت بعدش تیبو را پیدا کرد. تیبو و بابک شروع کردن به قدم زدن و صحبت کردن.
بابک: تیبو خان یه نفر پیدا کردم اصل جنسه!
تیبو: چه زود! خوبه. کیه؟
بابک: یه عوضی که جا زده پاکستانیه اما ایرانیه.
تیبو: پس چرا جا زده که پاکستانیه؟
بابک: نمیدونم ولی یه کاسه ای زیر نیم کاسه اش هست. خیلی به چیزی که گفتین میخوره.
تیبو: بیشتر برام بگو.
بابک: امروز یه گعده ای گرفته بود، نمیدونی چه غوغایی کرد!
تیبو: چطور؟
بابک: زد دهن مهن دو تا جوون را سرویس کرد. ملت هم داشت مثل بید میلرزید و کسی جیکش درنمیومد.
تیبو: آفرین! چرا تا حالابه چشم خودم نیومده؟
بابک: خلاصه همه جوره به چیزی که گفتین میخوره.
تیبو: گفتی اتاق چنده؟
بابک: اتاق 11 ، فکر کنم با نوچه هاش اومده.
تیبو: دیگه بهتر. چند نفرن؟
بابک: باید باشن سه چهار نفر غیر از خودش!
تیبو: عالیه. حله. برو بعدی را شناسایی کن.
بابک: چی میشه حالا؟
تیبو: به تو چه؟ نگفتم سوالای الکی نپرس. فقط مطمئنی ایرانیه؟
بابک: آره تیبو خان. واسه رد گم کنی زده تو نخ پاکستان بازی!
بابک اینو گفت و از تیبو جدا شد. کم کم داشت شب میشد و برای روز اول، شکار خوبی بود. به خاطر همین به خودش استراحت داد و رفت گرفت خوابید.
فردا حوالی ظهر از خواب بیدار شد. خیلی ضعف کرده بود و تصمیم گرفت بزنه بیرون ببینه چیزی برای خوردن پیدا میشه یا نه؟
از قضا باید از جلوی اتاق 11 رد میشد. دید سوت و کوره و مردم دارن استراحت میکنن. بابک همون پیرمرد دیروزی را اونجا دید.
بابک: قاهر خانتون دیگه معرکه نداره؟
پیرمرد: نیست!
بابک(با تعجب): ینی چی نیست؟
پیرمرد: خودش و نوچه هاش نیستن. دمِ صبح یه نفر اومد دنبالشون و وسایلشون جمع کردن و رفتند.
بابک: مامورای ترکیه؟ پلیس؟
پیرمرد: نه. آدم ترکیه نبود. با دستبند و مامور و این چیزا نیومد. من همین جا دراز کشیده بودم. اول قاهرو کشوند تو حیاط و باهاش حرف زد. بعدشم قاهر اومد دنبال نوچه هاش و با هم رفتند.
بابک: باشه. راحت باش.
بابک که از حرف های پیرمرد خیلی تعجب کرده بود، به فکر فرو رفت. تستش جواب داد و دید هر کسیو که معرفی کنه، همون شب تیبو شکارش میکنه و تمام!
فکر دیگری به ذهنش رسید. لبخندی زد و گوشی همراهش را درآورد و کلیه اسم هایی که نوشته بود حذف کرد و تصمیم جدّی و تازه ای گرفت.
🔸
محوطه کمپ
مثل همیشه شاپور سرگرم عیاشی و پاسوربازی خودش بود. بازم گعده گرفته بود و وسطش داشت جولان میداد و میگفت: داداش رو بازی نمیکنی خیالی نیست. لااقل جیگر داشته باش و قبول کن خیت شدی.
پاسورباز مقابل با حالت مشکوک جوابش داد: یه کلکی تو کارت هست. نمیدونم چیه ولی یه کاسه ای زیر نیم کاسه ات هست.
شاپور پوزخندی زد و گفت: حالا هر چی. رد کن بیاد.
اون جوان پاسورباز که شرط و بازی را باخته بود، دست کرد در جیبش و مقداری پول درآورد و داد به شاپور و تهش گفت: ولی ولت نمیکنم. حالا ببین کی گفتم.
اما ... شاپور حواسش نبود که نادر از دور حواسش به آرزو بود و رفته بود تو نخش. از اون دختر چشم برنمیداشت و مرتب آمار میگرفت. تا دید آرزو با حالت ناراحتی یه گوشه از محوطه کز کرده و داره به کارای شوهر بی مسئولیتش نگاه میکنه و غصه میخوره.
در چشمان نادر میشد شرارت و نقشه پلیدی که داشت، خوند. به خاطر همین حرکت کرد و رفت به طرف گعده ای که شاپور گرفته بود و مبارز میطلبید.
🔷
از اون طرف، در اتاق شماره 3 ، بابک رفت و جلوی کسی که دراز کشیده بود و یک دستمال سفید جیبی هم روی صورتش بود نشست و گفت: تو دکتری؟
فرخ در حالی که هنوز پارچه روی صورتش بود با بی حوصلگی جواب داد: فرمایش!
بابک گفت: از زیر دستمال جیبیت ویزیت میکنی؟
فرخ گفت: حرفتو بزن. چته؟
بابک نزدیکتر نشست و گفت: میخوام ازت چیز یاد بگیرم.
فرخ با چندش گفت: پاشو برو گم شو تا ندادم خمیرت نکردند.
بابک گفت: چه بد اخلاق! گفتم شاید پیشنهادم برات جالب باشه.
فرخ گفت: میگی چه مرگته یا نه؟
بابک: تو به من یاد بده چطوری مردمو ویزیت کنم، منم خرجتو میدم.
فرخ تا اسم کلمه خرج و پول را شنید، دستمال را از روی صورتش برداشت. بابک دید یک قیافه لاغر و شبیه معتادها و تکیده از زیر دستمال ظاهر شد. فرخ پرسید: خرجمو میدی؟
بابک: آره. حتی میتونم بیشتر پرداخت کنم اگر بیشتر یادم بدی.
ادامه دارد...
به قلم محمدرضا حدادپورجهرمی
@mohamadrezahadadpour
💕 @aah3nogte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
دهه هشتادیامون گودزیلا نیستن به خدا😉
ولی به ضرث قاطع میگم دهه نودیا دست گودزیلا رو از پشت بستن🦖
#دهه_هشتادیا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#قرار_عاشقی
#امام_رضا_جان💛
از دلم تا لب ایوان شما راهی نیست
نیمه جانیست در این فاصله قربان شما
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
موضع گیری درست و به موقع و قاطع حجت الاسلام والمسلمین رفیعی در مورد اراجیف گویی عبدالحمید
#پایان_مماشات
#برخورد_قاطع
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 آقاجواد سوریه که بود شبها موقع خواب، فاطمه پشت در اتاق مینشست و میگفت من بدون بابا نمیخوابم!
💔
چند روز بعد سجاد هم اعزام شد و خانه یکهو خالی و دلگیر شد. نگرانی از سرنوشت بچههایم لحظهای رهایم نمیکرد. اینها مهم نبود... میشد تحملشان کرد، اگر زخم زبان مردم نبود....💔
#دخترها_بابایی_اند
راوی: مادر #شهید_جواد_محمدی
#شهیدجوادمحمدی
#لبیک_یا_خامنه_ای
#پایان_مماشات
#اتمام_حجت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
با نشر مطالب، #شهید شوید😇 که "زنده نگه داشتن #یاد_شهدا، کمتر از شهادت نیست"
هدایت شده از شهید شو 🌷
💔
#دعایسلامتیامامزمان🌹
#قرارهرشب🧡
بسماللهالرحمنالرحیم....🌼
اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن
صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ
فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ
وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً، حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِيهَا طَوِيلا🤲🏻🌺
💔
صبحم شروع میشود آقا به نامتان
روزی من ؛ همه جا ، ذکر نامتان
صبح علی الطلوع «سلام ای امام عصر»
من دلخوشم به جواب سلامتان
السلام عليك ايّهاالولىّ الناصح
#امام_زمان
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#بسم_الله
ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوه
با بعضی از کسانی که هر اتفاقی میافته میگن کارخودشونه، بحث کردن بی فایدهس، چون قلبهاشون قفل شده و تاریکی قلب اجازه نمیده، نور را دریابند
#با_من_بخوان.
#یک_حبه_نور✨
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 حسن یعنی کریم هر دو دنیا #صلیاللهعلیکیامعزالمؤمنین✋💚 "اَلسَّلامُعَلَيْكَياحَسَنَبْنَعَلِ
💔
امامزاده آبادی هم حرَم دارد...
ولی برادر زینب هنوز بی حرم است....
#نائب_الزیاره مرقد مطهر امامزاده اسماعیل بن زید بن حسن بن حسن ابن علی ابن ابیطالب
و شعیا نبی
#تختفولادگردی
#صلیاللهعلیکیامعزالمؤمنین✋💚
"اَلسَّلامُعَلَيْكَياحَسَنَبْنَعَلِیوَرَحْمَةُ اللّهِوَبَرَكاتُهُ"
#اݪحمداللہڪہنوڪرتم:)🍃
#دوشنبه_های_امام_حسنی
#هرگزنمیردآنکهدلشمستمجتباست
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @shahiidsho💞
💔
❌هرچی بازیکنان فوتبال ساحلی مون دیشب مایه آبروریزی شدن؛
🔻هندبالیست هامون غیرت نشون دادن!
نان پدر و شیرمادر حلالتون بچه ها🇮🇷❤
#پایان_مماشات
#ایران 🇮🇷
#عمامه_بوسی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @Shahiidsho💞
با نشر مطالب، #شهید شوید😇 که "زنده نگه داشتن #یاد_شهدا، کمتر از شهادت نیست"
May 11