🔻تجربۀ کارگاه داستانِ مجید قیصری | به قلم #سیدعلی_موسوی_ویری، #لیلا_بهرامی، #علیرضا_عیوضی و #الهه_هدایتی
(پروندهپرترۀ #مجید_قیصری)
▪️«...در جلسههای استاد قیصری آنقدر چیز یاد میگیرم که گاهیاوقات احساس افتقار مقدسی بر من چیره میشود؛ انگار که لباسهای کهنۀ مرا گرفته باشند و لباسهایی نو به من هدیه کنند. روند جلسهها هم برای من اینطور بوده که هربار حجم زیادی از اطلاعات مفید و متنوع از داستان گرفته تا مکاتب ادبی، همچنین پژوهشهای ادبی و حتی فیلمهایی را که جنبههای ادبی خیلی قوی دارند، بهوسیلۀ راهنمایی استاد قیصری شناختم.
روش ایشان در نقد داستانهای اعضا و حتی نقد داستانهایی که در دورۀ صدسال داستاننویسی ایران و جهان داشتیم، همیشه برایم آموزنده بود. بهعبارتدیگر چون ایشان نویسندۀ برجستهای هم هستند، معمولاً دست نویسنده (اعضای جلسه) را خالی نمیگذارند و علاوهبر بیان چالشهای داستان مورد نقد، پیشنهادهایی ارائه میدهند که خیلی از آنها را یادداشت کردهام و هنوز هم نگهشان داشتهام؛ پیشنهادهایی که موقعیت یکداستان بهظاهر ساده را به یکموقعیت جذاب و خواندنی تبدیل میکند...»
ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10801
#یکشنبه_های_داستان
☑️ @ShahrestanAdab
🔻تیرباران
(داستانی چندکلمهای از #ارنست_همینگوی، با ترجمۀ #الهه_هدایتی)
▪️شش وزیر کابینه را ششونیم صبح، جلوی دیوار بیمارستان تیرباران کردند. در حیاط بیمارستان چالهها پر از آب شدهبودند.
کف حیاط پرشده بود از برگهای ریخته شده سبز. باران شلاقی میبارید. جلوی همه پنجرهها را با میخ کوبیده بودند. یکی از وزیرها حصبه داشت. دوسرباز او را پایین آوردند و زیر باران حملش کردند. سربازها تلاش میکردند جلوی دیوار او را سرپا نگهدارند، اما نشست توی چاله آب. پنج وزیر دیگر، ساکت ایستاده بودند جلوی دیوار.
آخرسر افسر به سربازها گفت که برای سرپا نگهداشتنش تلاش نکنند. اولین تیر را که شلیک کردند، وزیر ششم نشسته بود توی چاله آب و سرش را گذاشته بود روی زانوهاش.
#داستان_کوتاه
☑️ @ShahrestanAdab