🔻پریشانی زبان و زمان، ذهن و زمانه
(یادداشت #محمدقائم_خانی بر رمان #خشم_و_هیاهو اثر معروف #ویلیام_فاکنر)
▪️«...نباید تصور کنیم که موضوع اصلی رمان فاکنر، پریشانی ذهن انسانهاست، که البته هست؛ ولی مهمتر از آن پریشانی زمانه است. اهمیت خشم و هیاهو در اینباره نیست که نشان میدهد ذهن انسان پریشان شده، که پیش از او به این سخن اشاره شده بود و امروز حرفی بسیار پیش پا افتاده است؛ اهمیت این اثر در این است که میگوید «پریشانی ذهن ما از پریشانی زمان است»، وقتی زمان پریشان باشد، پریشانی امری وجودی میشود که خود را در همهجا، ازجمله ذهن انسانها نشان میدهد. بنابراین با راهحلهای تکنیکی و دمدستی نمیتوان آن را حل کرد، اما چرا فاکنر برای نمایش این مسأله، این همه خودش را به آب و آتش زده است؟...»
ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10679
☑️ @ShahrestanAdab
🔻سپتامبر خشک
(داستانی کوتاه از #ویلیام_فاکنر به مناسبت زادروز خالق #خشم_و_هیاهو)
▪️«چو، یا خبر، یا هر چه بود، در آن غروب خونین ماه سپتامبر، که از پی شصت و دو روز بیباران میآمد، مانند آتشی که به علف خشك بیفتد در شهر پیچیده بود. صحبت از میس مینیکوپر و يك نفر سیاه پوست بود. حمله کرده، اهانت کرده، تهدید کرده: هیچ کدامشان درست نمیدانستند چه اتفاقی افتاده است؛ همهشان در آن شب يكشنبه در آن مغازۀ سلمانی جمع بودند و بادبزن سقفی کار میکرد، بدون آن که هوا را خنك كند، و هوای کثیف را، در امواج مکرر بوی ماندۀ پماد صورت و روغن سر و نفس و عرق تن خود آنها، روی سر آنها برمیگرداند.
سلمانی گفت: "منتها ویلمیز نبوده." مرد میانه سالی بود، لاغر، به رنگ ماسۀ صحرا، با چهرهای ملایم، که داشت صورت يك مشت را میتراشید. "ویلمیز رو من میشناسم. سیاه خوبیه. میس مینیکوپر رم من میشناسم"...»
🔗 ادامۀ این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11700
#داستان_کوتاه
☑️ @ShahrestanAdab