🔻تقدیر
(شعری از #زیبا_پالیزبان)
▪️خدا از روز اول آفرید اندوه هجران را
سپس بر قامت اندوه پوشانید انسان را
به قدر گندمی دیوانگی در خاک آدم بود
همان یک دانه رونق داد کسب و کار شیطان را
تمام زندگی آوردگاه شک و ایمان شد
به غارت برد از آن پس هر یکی یک تکه از جان را
پناه از زخمها بر دامنت آورده بودم، عشق!
دریغ از زخم کاری جسته بودم راه درمان را
شبیه گلۀ رم کرده آشوبیست در جانم
که در یک کاسه دیدم دستهای گرگ و چوپان را
به دریا زد دلش را قایقی اما نمیدانست
که دریا دور از چشمش خبر کردهست طوفان را
تو هم مانند من بازندۀ تقدیر خواهی شد
که پنهان کرده در مشتش ورقهای فراوان را
☑️ @ShahrestanAdab