گفت:
روزی نشسته بودم خالی به مناجات.
همی نگه کردم: برنایی را دیدم! نیکورویی! نیکومویی! نیکومنظر! نیکوجامه! قدم وی بر زمین و سر وی به عنان آسمان رسیده.
مرا گفت: «اقرأ یا محمّد!»
من گفتم: «چه خوانم؟»
گفت: «اقرأ بِاسمِ ربّک! بگو: بسم الله الرّحمن الرّحیم.»
من این بگفتم. از برکت این نام، راحتی در هفت اندام من آمد.
#یاسین_حجازی
#کتاب_قاف
#بعثت_پیامبر
#عید_مبعث
@shahrestanadab
خدیجه را گفتم: «دثّرونی! دثّرونی! مرا بپوشید!»
خدیجه وی را به جا بپوشید.
جبریل بازآمد. گفت: «یا ایّها المدّثّر! ای جامه در سر آورده! برخیز خلق را بیم کن از دوزخ و با توحیدِ خدای را خوان آنکه تو رسول خدایی!»
#یاسین_حجازی
#کتاب_قاف
#بعثت_پیامبر
#عید_مبعث
@shahrestanadab
هدایت شده از انتشارات شهرستان ادب
رسول گفت: « هیچ خبرداری تا حالِ امتِ من از پسِ مرگِ من چون خواهد بودن و نگاهدارِ ایشان کی باشد؟»
جبریل گفت: «هم اکنون خبر با تو دهم.»
پرّی بزد و ناپدید گشت و در ساعت بازآمد گفت: «یا محمد، خدایت می سلام کند و میگوید دل شاد دار که نگهدارِ امتِ تو من باشم.»
رسول گفت: «کنون خوشمنش گشتم به مرگ.»
#کتاب_قاف
#یاسین_حجازی
#انتشارات_شهرستان_ادب
بهمناسبت ایام رحلت پیامبر ۲۰ درصد تخفیف کتاب قاف و کتاب آه با امضای یاسین حجاری
سفارش در سایت ادببوک تا ۲۶ شهریور
Www.adabbook.com
▪️قیمت کتاب آه: 295 هزار تومان
قیمت با تخفیف: 236 هزار تومان
▪️قیمت کتاب قاف: 500 هزار تومان
قیمت با تخفیف: 400 هزار تومان
▪️سفارش بالای 450 هزار تومان ارسال رایگان.
#کتاب_قاف #بازخوانی_زندگی_پیامبر #زندگی_پیامبر #کتاب_آه #بازخوانی_مقتل_حسین #ادب_بوک
السلام علیک یا رسول الله...
علی ابن ابیطالب گفت:
من در خدمت رسول بودم و بر هیچ سنگی و کلوخی و درختی نگذشت الّا که آواز میدادند: «السلام علیک یا رسول الله.»
با خانه آمد و خدیجه را خبر داد از آن کرامت که خدای با او کرده بود.
و خدیجه از خرمی که به دل او رسید بیهوش شد.
و رسول آب بر رویش میزد تا با هوش آمد و گفت: «گواهی دهم که خدا یکی است و محمّد رسول خداست.»
#عید_مبعث
#قاف
#یاسین_حجازی
@shahrestanadab
رسول گفت: « هیچ خبرداری تا حالِ امتِ من از پسِ مرگِ من چون خواهد بودن و نگاهدارِ ایشان کی باشد؟»
جبریل گفت: «هم اکنون خبر با تو دهم.»
پرّی بزد و ناپدید گشت و در ساعت بازآمد گفت: «یا محمد، خدایت می سلام کند و میگوید دل شاد دار که نگهدارِ امتِ تو من باشم.»
رسول گفت: «کنون خوشمنش گشتم به مرگ.»
#کتاب_قاف
#بازخوانی_زندگی_پیامبر
#یاسین_حجازی
#نشر_شهرستان_ادب
@shahrestanadab
پس چون رسول وفات یافت، از فاطمه پرسیدم که «آن کلمه چه بود که تو از آن بگریستی؟ و آن کلمه که از آن بخندیدی؟»
گفت: «رسول پنهان با من گفت که من رفتنیام. من بگریستم. پس یک بار دیگر گفت اول کسی که به من رسد از اهل من، تو باشی. من بخندیدم.»
فاطمه را ندیدم پس از آنکه پدرش از دنیا بیرون رفت خندان. در هر دو روز و سه روز، به گورستان شهیدان رفتی و آنجا نماز کردی و دعا کردی و میگریستی. تا آنگه که وفات یافت، بر این طریق میبود. وفات یافت پس از رسول به صد روز.
#کتاب_قاف
#بازخوانی_زندگی_پیامبر
#یاسین_حجازی
#نشر_شهرستان_ادب
@shahrestanadab
جبریل آمد. رسول او را گفت: «ای برادر، چرا چنین دیر آمدی؟ از دل یافتی که دوستِ خویش را در چنین وقت فروگذاشتی؟»
جبریل گفت: «یا رسولالله، معذورم دار که در آسمانها همی موکب ساختم استقبالِ جانِ تو را، تا همه روانهای پیغامبران حاضر آمدند بر درهای آسمان تحیّتِ جانِ تو را.»
رسول گفت: «یا جبریل، مرا همه اندوه امت است تا حالِ ایشان از پسِ مرگ من چون بوَد.»
جبریل گفت: « دل شاد دار که همه فریشتگانِ آسمانها شادی میکنند: بر درهای آسمان ایستاده جلوۀ جانِ تو را و حورالعین و وِلدان و غِلمان بهشت نظارۀ جانِ عزیزِ تو را.»
رسول گفت: « نه از اینت میپرسم، هیچ خبرداری تا حالِ امتِ من از پسِ مرگِ من چون خواهد بودن و نگاهدارِ ایشان کی باشد؟»
جبریل گفت: «هم اکنون خبر با تو دهم.»
پرّی بزد و ناپدید گشت و در ساعت بازآمد گفت: «یا محمد، خدایت می سلام کند و میگوید دل شاد دار که نگهدارِ امتِ تو من باشم.»
رسول گفت: «کنون خوشمنش گشتم به مرگ.»
#رحلت_پیامبر
#قاف
#یاسین_حجازی
@shahrestanadab
منادی آواز داد و گفت: «ای معاشر خلایق! این محمّد ابن عبدالله است. خُنُک پستانی که او را شیر دهد! و خُنُک دستی که او را برگیرد و پرورش کند! خنک مر خانهای را که تو در آنجا ساکن باشد.»
مرغان گفتند: «ما سزاوارترین به شیر دادن او.»
پس ابرها بانگ برآوردند که «ما مسخّریم در میان آسمان و زمین، او را برگیریم و در عالم بگردانیم. هر جا که درختی بوَد که میوهٔ آن خوشتر بوَد، او را از آن خورش سازیم و هر جا که چشمهٔ آب خوشتر و سردتر، او از آن آب دهیم و به آبِ ابر -که از زیر عرش آید- او را غذا دهیم دو سال.»
#میلاد_پیامبر
#قاف
#یاسین_حجازی
#شهرستان_ادب
@shahrestanadab
«... ستارگان آسمان را دیدم که هم چون باران بر سر من فروریزیدند و به زیارت [محمّد] میآمدند...»
و آمنه معجزها که دیده بود با وی بگفت.
آنگاه عبدالمطّلب سیّد را برگرفت و بر سر دستهای خود نهاد و به خانهٔ کعبه آورد و در چهار گوشهٔ کعبه بگردانید و شکر حق بگزارد و او را دعا گفت و او را پیش آمنه بازآورد.
#میلاد_پیامبر
#قاف
#یاسین_حجازی
@shahrestanadab
قاف
بازخوانی زندگی آخرین پیامبر از سه متن کهن فارسی
ویرایش یاسین حجازی
انتشارات شهرستان ادب
تهیه از:
https://adabbook.com/ghaf
#قاف
#یاسین_حجازی
@shahrestanadab