🔻دقیقۀ ۸۸
(شعری از #مهدی_جهاندار به مناسبت نهم دیماه)
▪️بگو به طبل بکوبند و بر دهل بزنند
بگو به غرب از آنسوی شرق پل بزنند
بگو دومرتبه قرآن به روی نیزه کنند
دوباره طعنه به «یا ایّها الرّسل» بزنند
بگو دروغ سرِ هم کنند پشت دروغ
و راست راست به چشمان خلق زل بزنند
بگو به لشکر تیمور اعتماد کنند
دم از معامله با لشکر مغول بزنند
بگو که فتنهگران فتنهها ز سر گیرند
دوباره طبل بکوبند و بر دهل بزنند
هنوز ۲۲ بر صفر، ما جلو هستیم
ولو دقیقۀ ۸۸ گل بزنند
☑️ @ShahrestanAdab
🔻روایت مذهب و تاریخ برای نوجوانان
(معرفی مجموعهداستان #موج_فرشته اثر #علی_اصغر_عزتی_پاک، به قلم #طاهره_احمدنژاد)
▪️ «...آقای عزتیپاک در تمام داستانها تلاش کرده است که از دل روایتهایی که برای ما نقل میشود، شخصیتهایی را در داستانهایش وارد کند که خیلی هم بروز ندارند، اما خوب شاهد ماجرا بودهاند. به طور مثال در داستان کبوترهای آزاد ما بسیار شنیدهایم که امام غلامی را آزاد کرده است، اما این نگاه هنرمندانۀ نویسنده است که از زبان غلام لب به سخن گشوده و رازهای پنهانیاش را بیان میکند تا ما بدانیم که آزادی یک غلام چه طعمی دارد.
البته نویسنده میخواهد از باب احساسات وارد نقل روایات بشود و خیلی هنرمندانه صحنههای احساسی را بیان میکند؛ مانند داستان موج فرشته که حس پسر جعفر و دیگر فرزندانش را بهخوبی بیان میکند...»
🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11361
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻جنگ نرم، میدان مهربانی و انس است
(#علی_محمد_مودب در نشست دورهمی بچههای انقلاب)
▪️در سالروز حماسه نهم دیماه، نشست «دورهمی بچههای انقلاب» با حضور جمعی از فعالان فرهنگی انقلاب اسلامی شب گذشته در تالار اندیشه حوزه هنری برگزار شد.
یکی از سخنرانان این برنامه صمیمانه، علیمحمد مودب، مدیرعامل موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب بود. مودب در ابتدای سخنرانی خود در جمع فعلانان فرهنگی انقلاب گفت: چند شبپیش فیلمی میدیدم از شهید عزیزمان محمود کاوه که خطاب به رزمندگان میگفت: شما کارتان را درست انجام دهید. من با شما طوری حرف میزنم و با فرماندهان طور دیگری. مهم این است که شما در موقعیت خود کارتان را درست انجام دهید. امروز هم در موقعیت فتنه فرهنگی ما وضعیت غریبی داریم. عدهای دارند با همه جان کار میکنند و قلم میزنند ولی سیاستگذاران و مدیران طور دیگری میبینندشان. من با جرأت میگویم که تصور نمیکنم این مدیران و سیاستورزان در سالهای اخیر کارنامه موفقی از خود به جای گذاشته باشند. امروز رزمندگان و سرداران عرصه فرهنگی انقلاب اسلامی زمینهای ساختهاند که میشود انتظار داشت نظام مدیریتی این عرصه بهینهتر و بهتر شود.
وی افزود: جنگ نرم به تعبیر من عرصه و مدیان جنگ نیست. میدان کشتن و دریدن نیست. جنگ نرم میدان مهربانی و ملاطفت و انس است. نبرد انس و الفت الهی با نیروهای شیطانی. دلاوران این عرصه کسانی هستند که بهتر بتوانند دل ببرند و دلداری کنند. امروز میدان نبرد تغییر کرده. در میدان نبرد نرم باید فرزندان جبهه انقلاب را با خودمان بزرگ کنیم و اجازه ندهیم به جای دیگری بروند.نباید اجازه بدهیم بچههایی که در این سالها جنگیدند و کمبود امکاناتشان را به جان خریدند، به سادگی از کنار ما بروند.
مؤدب در ادامه تازهسرودهای از خود را به میثم نیلی تقدیم کرد.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻زینت شیرخدا
(شعری از #قاسم_صرافان به مناسبت میلاد #حضرت_زینب سلاماللّهعلیها)
▪️«هرچند، نامِ نیک، فراوان شنیدهایم
نامی، به با شکوهی زینب، ندیدهایم
ارث از دلِ شجاع تو بردهست، یاعلی!
نامش گره به نام تو خوردهست، یاعلی!
ترکیبِ عقل روشن و بیداری دل است
شاگردیِ تو کرده، که استادِ کامل است
آنقدر از زبانِ تو، حکمت شنیده است
تا با یقین، به وادی عصمت رسیده است...
یک شب رسید و سنگ صبورِ غم تو شد
او زینب تو، محرم تو، مرهم تو شد
بر دامن حسین و سرِ شانهٔ حسن
این است، راز زینت شیرخدا شدن
قانون عقل و عشق جهان را به هم زند
وقتی عقیلة العرب از عشق دم زند...»
🔗 متن کامل این شعر را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11377
☑️ @ShahrestanAdab
🔻«تماشای موزه» به روایت #جروم_دیوید_سالینجر | از کتاب #ناطور_دشت
(سیوهفتمین صفحه از #یک_صفحه_خوب_از_یک_رمان_خوب به بهانۀ زادروز این نویسندۀ شهیر آمریکایی)
▪️«گرچه یکشنبه بود و فیبی و همکلاسیاش نرفته بودن موزه و گرچه همهجا خیلی کثیف و خیس بود، از تو پارک رفتم طرفِ موزهی تاریخ طبیعی. میدونستم منظور دختر بچههه همین موزهس، تمام سوراخسُنبههای موزه رو بلد بودم. بچه که بودم میرفتم همون مدرسهای که فیبی میره و همیشهم ما رو میبردن اونجا. یه معلمی داشتیم به اسم خانوم ایگل تینگر که هر شنبه مارو میبرد اونجا. گاهی حیوونا رو تماشا میکردیم و گاهی هم اون چیزایی رو که سرخپوستای قدیم ساخته بودن، سفال و کارای حصیری و اینا. از فکرش کلّی ذوق میکنم. هنوز یادمه که بعد تماشای موزه میرفتیم تالارِ سمعیبصری فیلم تماشا میکردیم. فیلمِ کریستف کلمب. همیشه داستان کریستف کلمب و کشفِ امریکا رو نشون میدادن و اینکه اون چهجوری فردیناند و ایسابِلارو راضی کرد پول خریدِ کَشتیا رو بِهِش قرض بِدن و بعد ملوانا شورش کردن و اینا...»
🔗 متن کامل این صفحه را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11375
☑️ @ShahrestanAdab
🔻چهرۀ بزرگ سنگی
(داستانی از #ناتانیل_هاثورن)
▪️«يكروز عصر وقتی خورشید غروب میکرد، مادری با پسرش کنار در کلبۀشان نشسته بودند و دربارۀ چهرۀ بزرگ سنگی صحبت میکردند. کافی بود نگاهشان را به سمت بالا سوق دهند تا كيلومترها آن طرفتر چهرۀ بزرگ سنگی در درخشش آفتاب بهوضوح دیده شود.
چهره بزرگ سنگی چه بود؟
رشتهکوهی بلند، درهای وسیع را با هزاران سکنه احاطه کرده بود. گروهی از مردم خوب این دره، در کلبههای چوبی که جنگلی سیاه گرداگرد آن را گرفته بود، در شیبهای تند و دامنۀ سخت تپهها زندگی میکردند. عدهای در خانههای دهقانی راحت و خاک غنی زراعی، روی سراشیبیهای ملایم و پهنۀ صاف دره منزل داشتند. گروهی دیگر در دهکدههای پرجمعیتی زندگی میکردند که جویبارهای وحشی از سرچشمۀ خود در فراز کوه به نشیب میغلتيد و اهالی، آب را با زیرکی مهار کرده و برای چرخاندن ماشین کارخانههای آنان هدایت کرده بودند. خلاصه، اهالی دره گوناگون بودند و روشهای متفاوتی برای زندگی داشتند، ولی همۀ آنان از کوچک و بزرگ، نوعی رابطه با چهرۀ بزرک سنگی داشتند. هرچند این موهبت، نصيب بعضیها شده بود تا نسبت به همسایههای خود، درک روشنتری از این پدیدۀ عظیم طبیعی داشته باشند...»
🔗 ادامه این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/10977
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻چهرۀ بزرگ سنگی (داستانی از #ناتانیل_هاثورن) ▪️«يكروز عصر وقتی خورشید غروب میکرد، مادری با پسرش ک
🔻نوشتن سادۀ یکداستان ساده
(یادداشتی بر داستان «چهرۀ بزرگ سنگی» اثر #ناتانیل_هاثورن، به قلم #محمدقائم_خانی)
▪️«نویسندگان بزرگ از چیزهای ساده مینویسند. چیزهای ساده را ساده روایت میکنند. عناصر داستان را خیلی ساده کنار هم مینشانند. از همان ابتدا نقطۀ شروع و پایان را بهسادگی مشخص میکنند و سادۀ ساده پیش میروند تا داستان تمام شود. این است که بعد از خواندن داستانهای ایشان، خوانندگان میگویند: "راست میگه"، "برای من هم اتفاق افتاده"، "از کجا فهمیده؟"، "من دهتا داستان مثل این دارم، فقط باید یه روز بنویسمشون"، "باید یهجور دیگه تموم کنه. اولشم اونجوری شروع نمیکرد، بهتر بود. ای کاش من مینوشتمش. خراب کرد کار رو". آنها که دستی بر آتش نوشتن دارند، میدانند که جمع اینهمه سادگی محال است. پس نویسندگان بزرگ چگونه این کار را انجام میدهند؟ نمیتوان اینهمه سادگی را آگاهانه و با برنامهریزی کنار هم قرار دارد. برنامهریزی، پیچیدگی بهوجود میآورد و پیچیدگی، اجزا و عناصر را از هم دور میکند. پس نویسندگان بزرگ مینشینند و مینویسند، همین. اما چگونه؟ مثلاً ناتائیل هاثورن، "چهرۀ سنگی بزرگ" را چطور نوشته است؟...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/10978
☑️ @ShahrestanAdab
🔻بازگشایی پروندۀ شعر نیمایی در سایت شهرستان ادب در سالگرد درگذشت خالق شعر نو، نیما یوشیج
▪️از جمله پروندههای تخصصی سایت شهرستان ادب در بخش شعر، پروندۀ #شعر_نیمایی است که از یادداشتها، مصاحبهها، مقالات و خبرهایی درخصوص این موضوع تشکیل شده است. در سالگرد درگذشت #نیما_یوشیج، خالق شعر نیمایی، به بازخوانی پروندۀ شعر نیمایی میپردازیم.
🔹گزیدهای از مطالب این پرونده:
🔸دیدگاههای فروغ فرخزاد درباره شعر نیمایی | یادداشتی از #نیلوفر_بختیاری
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/6852
🔸عناصر و نمادهای سنتی در شعر نیمایی | یادداشتی از #عصمت_زارعی
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/6881
🔸 همچنان در غار آوایی است | یادداشتی از #حسین_سامانی
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/6531
🔸شعر نیمایی، گذر از شعر کلاسیک به معنی ترک گفتن آن نیست | گفتگویی با #حمیدرضا_شکارسری پیرامون شعر نیمایی پس از انقلاب
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/7021
🔸ده رباعی از بهترین رباعیهای نیما یوشیج
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9724
🔸صدای آینده | یادداشتی از #علی_داودی
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9723
🔸 نیما یوشیج، دوست مخلص شما | بازخوانی نامهای از کتاب #نامه_های_همسایه
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/11221
🔗 برای مطالعۀ کامل مطالب پروندۀ شعر نیمایی به صفحۀ مخصوص آن در سایت شهرستان ادب مراجعه نمایید:
shahrestanadab.com/پرونده-شعر-نیمایی
☑️ @ShahrestanAdab
🔻شب سرد زمستانی
(بازخوانی شعری از #نیما_یوشیج در سالگرد درگذشت پدر #شعر_نو)
▪️در شب سرد زمستانی
کورۀ خورشید هم، چون کورۀ گرم چراغ من نمیسوزد
و بهمانند چراغ من
نه میافروزد چراغی هیچ،
نه فروبسته به یخ ماهی که از بالا میافروزد
من چراغم را در آمدرفتن همسایهام افروختم در یک شب تاریک
و شب سرد زمستان بود
باد میپیچید با کاج،
در میان کومهها خاموش
گم شد او از من جدا زین جادۀ باریک
و هنوز قصه بر یاد است
وین سخن آویزۀ لب:
که میافروزد؟ که میسوزد؟
چه کسی این قصه را در دل میاندوزد؟
در شب سرد زمستانی
کورۀ خورشید هم، چون کورۀ گرم چراغ من نمیسوزد
#شعر_نیمایی
☑️ @ShahrestanAdab
🔻فراخوان ششمین #چالش_شعر_کوتاه
(با موضوع شهادت سردار پرافتخار ایران و اسلام حاج #قاسم_سلیمانی)
▪️ما مردمی هستیم که در بهت مصیبتهای بزرگ، پیش از اینکه بتوانیم سخن بگوییم، شعر میگوییم. شعر زبان ایجاز ما و فشردهٔ احساسات عمیق ماست.
در «چالش شعر کوتاه» هربار سراغ یکی از رویدادهای مهم ادبی یا اجتماعی میرویم. اکنون در ششمین چالش ادبیاتی شهرستان ادب به بهانه شهادت سردار سلیمانی از شما دعوت میکنیم تکبیت، دوبیتی، رباعی و یاشعر نوی کوتاه خود یا دیگران را (با ذکر نام شاعر) در رثا و یا ستایش سردار سلیمانی عزیز برای ما بنویسید.
گزیدهای از بهترینهای این چالش در سایت شهرستان ادب نیز منتشر میشود.
🔸شعرهای کوتاهی که به نظرتان زیباست را در بخش کامنتهای همین مطلب در سایت شهرستان ادب یا به نشانی ادمین کانال تلگرام (@shahrestaneadab) برای ما بنویسید.
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/11390
☑️ @ShahrestanAdab