eitaa logo
شهرستان ادب
1.3هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
289 ویدیو
6 فایل
موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب ShahrestanAdab.com ارتباط با مدیر کانال: @ShahrestaneAdab
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻۱۷مردادماه، روز خبرنگار مبارک! ▪️در ۳۶۵روز سال، خبرنگاران با تلاش و کوشش شبانه‌روزی رویدادهای مهم را بازگومی‌کنند و گرامی می‌دارند. در به ثمررسیدن بسیاری از اتفاقات خوب خبرنگارانی بوده‌آند که بیشترین نقش را داشته‌اند و کمترین نامی از آن‌ها برده شده. بنابراین «هفدهم مردادماه» کمترین زمانی است که از این ۳۶۵روز، باید توسط دیگران گرامی داشته شود. موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب و مجموعه همراهان با این موسسه، را به همه اهالی شریف رسانه و خبرنگاران آزاده، به ویژه به خبرنگاران حوزه ادبیات و فرهنگ و مخصوصا به خبرنگاران عزیزی که در همراهی با دفتر رسانه شهرستان ادب به اعتلای فرهنگ و ادبیات این سرزمین کمک می‌کنند تبریک می‌گوید. در سال‌های قبل هم گفتیم: «خبرنگارها چشم‌هایی هستند که با انتخاب باز یا بسته‌بودنشان در برابر پدیده‌ها تاریخ امروز را می‌سازند. از طرفی عالم ادب و فرهنگ ذاتا ثروت و قدرت عوالمی چون فوتبال، سیاست، سینما و... را ندارد. این است که توانایی و تاثیرگذاری این عالم بیش از دیگران به وجدان و تلاش خبرنگاران و چشمهای بازشان بسته است. و این است که خبرنگاران ادبی و فرهنگی، شریف‌ترین خبرنگارانند و در خطیرترین موقعیت رسانه‌ای قراردارند» ☑️ @ShahrestanAdab
🔻چشمان آن زن... (ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری اجتماعی از دکتر ، شاعر سرشناس شیرازی تازه می‌کنیم) ▪️امروز حتی آسمان هم، آسمان تر بود خورشید هم با خاک گویی مهربان تر بود ذهنم به هم می ریخت قانون زمان ها را حتی خیالم از همیشه بی مکان تر بود عطر اذان در تار و پود شهر می پیچید از روزهای قبل، بویش بی نشان تر بود غرق صفا می کرد رویای درختان را جویی که از شعر زلال من روان تر بود یک چلچله بر شاخه ای از "زندگی" می خواند در گوش من از صد قناری، نغمه خوان تر بود شمشاد پیر خانه ی همسایه هم شاید در چشم من، این بار زیباتر، جوان تر بود باید که زیبا دید دنیا را ولی امروز: [از ماه قبلی گوشت سی درصد گران تر بود] من: داشتم، قدری خریدم _ در خیال من_ [چشمان آن زن از نداری همچنان... تر...] ☑️ @ShahrestanAdab
🔻گزارش تصویری نخستین جلسه دوره آموزشی #بوطیقای_روایت_در_مثنوی 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9351 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻نشست نقد و بررسی مجموعه شعر «ملاحظات» اثر #امید_مهدی_نژاد برگزار می‌شود 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9350 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻نشست نقد و بررسی مجموعه شعر #ملاحظات اثر #امید_مهدی_نژاد برگزار می‌شود 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9350 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻عشق را زنده نگه دار (در تازه‌ترین مطلب سایت شهرستان ادب غزلی زیبا می‌خوانید از کتاب تازه منتشر شدهی سروده ) ▪️به شب و پنجره بسپار كه بر می گردم عشق را زنده نگه دار كه بر می گردم بس كن این سر زنش "رفتی و بد كردی" را دست از این خاطره بردار كه بر می گردم چندروزی هم - اگر چند - تحمل سخت است تكیه كن بر تن دیوار كه بر می گردم بین ما پیشترك هر سخنی بود گذشت عاشقت می شوم این بار كه بر می گردم گفته بودی دو سحر چشم به راهم بودی به همان دیده بیدار كه بر می گردم پرده ی تیره ی آن پنجره ها را بردار روی رف آیینه بگذار كه بر می گردم پشت در را اگر انداخته ای حرفی نیست به شب و پنجره بسپار كه می گردم ☑️ @ShahrestanAdab
🔻انتشار کلیپ تصویری تقدیم به شهید (به مناسبت سالگرد شهادت ایشان) ▪️در سالگرد شهادت «محسن حججی» کلیپ تصویری محسن ما با تصویرگری ، که قطعه‌ی صوتی آن سال پیش همزمان با بازگشت پیکر مطهر ایشان تقدیم به ایشان شد، منتشر شد. شعر و دکلمه این اثر را و با اجرای آوازی و با نوازندگی کمانچه و آهنگسازی این قطعه را بر عهده داشته اند. این کلیپ‌تصویری را در کانال شهرستان ادب سایت آپارات ببینید: 🔗 www.aparat.com/v/kJEdc ☑️ @ShahrestanAdab
🔻ادای دین شهرستان ادبی‌ها به «شهید حججی» (بازخوانی مطالب سایت شهرستان ادب در سالگرد شهادت ) ▪️سال گذشته در چنین روزی، عکسی فضای مجازی را پرکرد؛ تصویری که دست‌به‌دست می‌چرخید و کم‌کم قصه‌اش به گوش‌ها می‌رسید؛ این محسن حججی بود در اسارت دشمن که دیگر نام «شهید» باید بر او گذارده می‌شد. عکس، التهابی در دل‌ها انداخته بود، با این همۀ – مانند حماسه‌ای حقیقی – غم شهادت حججی غمی آمیخته به غرور بود؛ هرکس عکس را می‌دید نمی‌توانست در دل او را تحسین نکند، نمی‌توانست با همان چشمی به آن نگاه کند که به تمام عکس‌هایی که هرروز در صفحات مجازی می‌روند و می‌آیند؛ و این‌ها همه یک دلیل داشت؛ نگاه نافذ، گیرا، پرغرور و مطمئن محسن حججی. نگاهِ شهید، مؤمن بود به تمام آن‌چه که پیش رویش می‌دید. سال گذشته در چنین روزی، خبر شهادت محسن حججی منتشر شد و جان‌های ناآرامی را ملتهب کرد. شاعران دست به شعر شدند و التهابشان را سرودند؛ طراحان دست به قلم شدند و طرحی از شهید زدند، نویسندگان، عکاسان و همۀ هنرمندان دیگر به نحوی تلاش کردند دینی را که نگاه شهید بر عهدۀ آن‌ها گذاشته بود، ادا کنند. 🔸مؤسسۀ شهرستان ادب نیز در این زمینه اقداماتی کرد. از جمله برگزاری شب شعر «از سر گذشت» (چهارمین شب از «شب‌های شعر مقاومت») در حسینیۀ معراج شهدای تهران، که با حضور شاعران مطرح کشوری و بانوان شاعر عضو دوره آفتابگردان‌ها برگزار شد. 🔹پاسداشت حماسه شهید محسن حججی در چهارمین شب شعر مقاومت 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/7238 🔹 چهارمین شب از برگزار شد 🔗shahrestanadab.com/Content/ID/7243 🔹گزارش تصویری شب شعر «از سرگذشت» گرامیداشت حماسه شهید محسن حججی 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/7239 🔹کلیپ تصویری شب شعر «از سرگذشت» به یاد شهید حججی 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/7287 🔹فیلم های شعرخوانی شاعران به یاد شهید حججی 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/7357 🔸جمع‌آوری و انتشار تعداد زیادی از اشعاری که برای شهید حججی سروده شده بود 🔹همه شعرهای برای شهید حججی 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/7233 🔸یادداشتی از ، که به بررسی تطبیقی دو شعر از علی‌محمد مؤدب پرداخته بود؛ شعری برای بابارجب و شعری برای محسن حججی. 🔹نگاهی تطبیقی به دو شعر تقدیمی به دو شهید از 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/7361 🔸و یادداشتی از که به بررسی تصاویر شعری از شهید حججی پرداخته است 🔹عاطفه، نگرش، تصویر در اشعار با مضامین لحظه اسارت شهید محسن حججی 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9355 🔸و همچنین تولید موسیقی به همت شهرستان ادب 🔹انتشار قطعه موسیقی (تقدیم به شهید حججی با شعر و دکلمه علی‌محمد مودب، آواز و آهنگسازی ) 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/7360 🔹کلیپ تصویری «محسن ما» 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9357 🔹موسیقی دکلمه «سرگذشت» (با موضوع شهید محسن حججی با خوانندگی مجید حسین‌خانی، شعر و دکلمه و آهنگسازی امیرحسین سمیعی) 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/7451 متن کامل این خبر را در سایت شهرستان ادب ببینید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9356 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻گل همیشه بهار (ستون شعر سایت شهرستان ادب را با غزلی زیبا از ، در وصف شهید تازه می‌کنیم) ▪️یک روضه ی تمام عیار است قصه اش غمگین نباش، سابقه دار است قصه اش پژمرده می شود گل اگر سر بریده شد اما گل همیشه بهار است قصه اش گل بود، تازه بود، جوان بود؛ وانگهی چون جنگیان کهنه سوار است قصه اش افسانه نیست، با تو و با من غریبه نیست مال همین زمان و دیار است قصه اش دل ها اسیر مردمک چشم های اوست خواندم، چه با شکوه و وقار است قصه اش سرباز، سربلند، سرانداز، سرفراز سرریز ِ جمله های قصار است قصه اش سِحر هزار و یک شب افسانه ها شکست از بعد از این، هزارهزار است قصه اش أنت الحق است تازه شهیدا أنا الحقش، آن عارفی که بر سر ِ دار است قصه اش ☑️ @ShahrestanAdab
🔻جادوی «نثرهای شعرشده» در کلیدر (ویژه پرونده پرتره محمود دولت‌آبادی، هشتمین صفحه از ستون را در رمان بخوانید) ▪️«...گل‌محمد را با جهن خان سردار وعدۂ دیداری است؛ ځلف وعده کند؟ گل‌محمد را دشمنان به تبانی پنجه در پنجه دامی پرداخته اند؛ گام در دام حیلت دشمنان ننهد؟ گل‌محمد را به جشن و شام و شرنگ خوانده‌اند؛ در جشن و شام و شرنگ نباشد؟ گل‌محمد را به نان و نمک؛ ... واپس زند حریم و دست و نان و نمک را؟ - "گسترده‌اند نطع پیش قدم‌هایت، پیشواز سرت! آخر کدام سر، با چشم باز، پا می‌کشد به میهمانی خونین؟ نه سفره است. که نطع است گستریده به ایوان. خون، بوی خشک خون! نان نیست آنچه هست به سفره، زهر است و خنجر است و دروغ است. خون! سرمی‌دهی به پای دروغ و فریب! کم بوده است به دوران، این‌گونه سر به باد سپردن؟!" - "من را به نان و نمک خوانده‌اند، من را به جشن و شام و شرنگ!" - "کم بوده است به دوران، کز خون میهمان، خونین شده است سفره نان و نمک؛ سفره دعوت؟ کم دیده‌ایم که خونین شده است سفره شام و شرنگ و شب، با خون میهمان؟!" - "نه! بسیار بوده است؛ بسیار دیده‌ایم!" - "دشمن، دشمن، دشمن. این جشن را، این شام را شگون شاید سفره نباشد!" - "این هم محال نیست؛ این هم محال نیست!" - هم‌دست می‌شوند و یکسر، این قوم، این قماش خلایق. یک‌رویه نیستند اگر هیچ‌گاه، هم‌دست بوده‌اند همیشه در کار کشتن و بستن. همدست در جنایت و ... - "با دشمنان مجال فراغت مجوی؛ که می‌جویی!"...» ادامۀ این صفحۀ خوب از رمان کلیدر را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9347 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻 معنایی که نیست (یادداشتی از بر رمان نوشته‌ی در پرونده‌ی ) ▪️ «... نکتۀ جالب آن‌جاست که کوندرا نمی‌پرسد آیا جهان بی‌معناست یا خیر؟ (پرسشی توصیفی) بلکه می‌پرسد کدام یک از این‌ها بهتر است؟ (پرسشی هنجارین) گویی او معناداری یا بی‌معنایی جهان را پیشاپیش مفروض گرفته است. و باتوجه به متن رمان، ظاهراً کوندرا رأی به بی‌معنایی هستی داده است. چنان‌که از عنوان رمان هم پیداست، هستی، از نظرِ کوندرا، سبک است. اما ماجرا به همین‌جا ختم نمی‌شود. هستی، سبک است اما سبکی آن تحمل‌ناپذیر است؛ به‌عبارت دیگر، سبکیِ هستی، یک ویژگی منفی محسوب می‌شود و باید در صدد رفع آن برآییم. کوندرا در رمان خود سعی می‌کند، اولاً نشان دهد که هستی، بی‌معناست، دوم اینکه بی‌معنایی و سبکی منفی ا‌ست و باید راه‌حلی برای آن بیابیم تا جهان بی‌معنا را تحمل‌پذیر کنیم. سوم اینکه راه حل این بی‌معنایی چیزی نیست جز زیبایی. در ادامۀ این نوشتار تلاش می‌کنم تا این سه وجه اصلی رمان را تحلیل کنم....» ادامه‌ی یادداشت ابوطالب صفدری بر رمان سبکی تحمل ناپذیر هستی را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9338/ ☑️ @ShahrestanAdab
🔻گزارش تصویری نشست نقد و بررسی مجموعه شعر #ملاحظات سروده‌ی #امید_مهدی_نژاد 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9361 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻نشست نقد و بررسی رمان #باد_و_کاه نوشته #محمدرضا_بایرامی با حضور #ریحانه_جعفری، #حسین_شیخ_الاسلامی و #یوسف_قوجق در #عصر_اثر برگزار می‌شود 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9375 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻درون حجره یکی بود و دست و پا می‌زد (در روز شهادت دردانه‌ی امام رضا علیه السلام، جوادالائمه علیه السلام، شعری می‌خوانیم از حاج که در رثای این حضرت سروده‌اند) ▪️میان حجره چنان ناله از جفا می‌زد که سوز ناله‌اش آتش به ماسوا می‌زد به لب ز کینه‌ی بیگانه هیچ شکوه نداشت و لیک داد، ز بیداد آشنا می‌زد شرار زهر ز یک‌سو، لهیب غم یک‌سوی به جان و پیکرش آتش، جداجدا می‌زد گذشت کار ز کار و نداشت کار به کس در آن میانه فقط آب را صدا می‌زد صدای ناله‌ی وِی هی ضعیف‌تر می‌شد که پیک مرگ بر او از جنان صلا می‌زد برون حجره همه پای‌کوب و دست‌افشان درون حجره یکی بود و دست و پا می‌زد ستاده بود و جواد الائمّه جان می‌داد ازو بپرس که زخم زبان چرا می‌زد ☑️ @ShahrestanAdab
🔻گزارش تصویری جلسه‌ی اول کارگاه #پادکست #مدرسه_رسانه با تدریس #وحید_استیری 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9379 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻هاله‌ای در دل تاریخ (معرفی رمان اثر به قلم ) ▪️«... در رمان کم‌حجم «آئورا»، فوئنتس روایت‌گر روزهایی از زندگی مترجمی جوان است که این مترجم جوان با تاریخ مکزیک آشنا و درگیر می‌شود؛ امّا نویسنده، تمهیدی بسیار شاعرانه و سمبولیک برای آشنایی این مترجم جوان با تاریخ کشور خودش اندیشیده‌است. «فلیپه مونترو» که جویای کار است، در با این آگهی روزنامه برخورد می‌کند که "آگهی استخدام: تاریخ‌دان جوان، جدّی، باانضباط، با تسلّط کامل بر زبان فرانسۀ محاوره‌ای. چهار هزار پسو در ماه، خوراک کامل، اتاق راحت برای کار و خواب" این آگهی، مسیر زندگی فلیپه را تغییر می‌دهد؛ او به نشانیِ داده‌شده مراجعه می‌کند و با خانه‌ای اسرارآمیز مواجه می‌شود که پیرزنی بیمار و دختری زیبا در آن زندگی می‌کنند. «خانم کونسوئلو» برای تدوین خاطرات همسرش، «ژنرال یورنته»، حاضر شده در روزنامه آگهی بدهد و یک تاریخ‌دان جوان را استخدام کند. «آئورا»، برادرزادۀ خانم کونسوئلو و تنها مونس اوست که حضورش در خانه‌ای قدیمی و غبارگرفته، عجیب و اسرارآمیز است... » متن کامل یادداشت مجید اسطیری بر رمان «آئورا» را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 https://shahrestanadab.com/Content/ID/9323 ☑️ @ShahrestanAdab