#سپاسمعلم
آنجا نشست روی زمین، پیش بچه ها
سرد و نمور،مثل کلاس عشایر است
با مهر خویش سردی غمبادها زدود
اما دلش، ز خرمنِ بیدادها شکست
وقت طلوع،دیدمش آنجا نشسته بود
با کودکی نحیف، که گویا پدر نداشت
لبهای طفل، تشنه ی علم است و بی امان
او لقمه لقمه،نان الفبا نمود چاشت
پروانه بود سوخته از آتش ملال
اما برای عشق، نشان از وفا کشید
قیمت نداشت جنس صفا و محبتش
غوغای مهربانی اش تا عرش می رسید
باور مکن که نیک و بد ، قصه درهم است
تدبیر و ذوق، میوه ی ایثار می شود
دنیا معلم است و همه نمره های ما
روزی به روی پرده،پدیدار می شود...
شعر از: خانم تابنده
مدیر مدرسه مرضیه جرم افشار