eitaa logo
شهیدشاهرخ‌ضرغام‌‌وشهیدعبدالمهدی‌مغفوری
2.4هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
3.2هزار ویدیو
37 فایل
👈سعی کن طوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه ! وقتی خدا عاشقت بشه خوب تو رو خریداره👉 نمازشبخونامونند👈 @Shabahengam 🌙 کانال‌احکام‌شرعی 👈 @Ahkammarfe گروه تبادلات شاهرخ💫مغفوری👇 @shahrokhzarghamm #کانال_وقف_مادر_سادات💚 #کپی_با_ذکر_یافاطمه"س"
مشاهده در ایتا
دانلود
‹🥀🖤↷ اگھ‌برآی‌خدآڪارڪنۍ🖐🏼 شھآدت‌میآد‌بغلت‌مےگیرھ :) آخرش‌میشے‌الگوی‌ِچندتاجوون‌🌱• ڪھ‌آرزوی‌شھآدت‌دآرن! همینقدرقشنگ‌‌ودلبر🥲♥️ خدآهمہ‌چیو‌میچینھ‌وآست توفقط‌بآید‌برآی‌خودش‌ڪآرڪنے... ! ❤️ 🥀 🇮🇷
دل‌خوشم⇣ بــه‌"شفاعتت"رفـ∞ـیق🙂 کاش‌پیش«مادرمان»آبرو✨ داریِ‌‌من‌بـی‌آبرو‌کنـی‌...💔🖐🏼 🕊 🕊
‌‎ ‌‎شاهرخ کجایی؟ فکر نمی کردم یک روز تو را اسطوره عاشقی معرفی کنیم آخر تو کجا و معلمی مدرسه عشق!!! تو را جای دیگر دیده بودند و من امروز تو را نمی دانم کجایی برگرد شهرم تو را فریاد می زند 😭  
9.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلـِمـانـ کـهـ از روزگـار مـیـگـیـرد تـنـهـا پـنـاهـمـانـ عـکـسـ هـایـ بــرادرِشـهـیـدمـانـ مـیـشـود و چـقـدرخـوبــ از پـشـتـ قـابــ شـیـشـهـ ایـ آرامـِمـانـ مـیـکـنـی ایـ عـزیـزِ دلـِ خـدا♥️ 🕊 🕊
🕊💌 [نه پلاک شناسایی دارم.. نهرمز شب را می دانم.. نه راه برگشت را میشناسم آواره میان گناهان مانده ام شهدا اگر به دادم نرسید از دست رفته ام ...] ومنم گناهکاری که جز شما کسی را ندارد...
گمنامی به تو نمی آید به تویی که مثل ستاره در آسمان می‌درخشی..💫 و بر دل‌ها حکومت داری گمنام واقعی ماییم، که در این وانفسای دنیا خودمان را گم کردیم😔 شادی روحش صلوات 🌷🌱
15.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سخنان استاد رائفی پور درباره شهید شاهرخ ضرغام و حر انقلاب🕊🌸
2.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"🎧🌈" • • رفیق روزای تنهاییم یه شهید گمنامه ... 🖐🏻💛✨ رفیقی که تو ناخوشی ها دلخوشیه دنیامه ... • • ‌
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ بنام تـــــو آوردنــدوگـفـتند شـد خـودت کجـایي ؟! به آرزویــت رســيـدي و شـــدي حالامـن وقــبــري خالي
شهیدشاهرخ‌ضرغام‌‌وشهیدعبدالمهدی‌مغفوری
✨کی بشود حر بشوم توبه مردانه کنم...✨ . 🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (8) 🌺 #ورزش (#راوی : آقای رضا کیانپور) تو
🌺 (9) 🌺 . ( : آقای عباس شیرازی) بالاتر از چهارراه جمهوری، نرسیده به چهارراه اميراکرم، ای بود به نام"پل کارون" بيشتر مواقع بعد از با به آنجا می رفتيم.هميشه چهار يا پنج نفر به دنبال شاهرخ بودند. هميشه هم او رفقا را مهمان می کرد.صاحب آنجا شخصی به نام ناصرجهود از يهوديان قديمی بود.يک روز بعد از اينکه کار ما تمام شد، ناصرجهود من را صدا کرد و خيلی آهسته گفت: اين جوانی که هيکل درشتی داره اسمش چيه؟! چيکاره است؟!گفتم: شاهرخ رو میگی؟ اين پسر ورزشکار و قهرمان کُشتيه، اما بيکاره، محل خودشونه، خيلی ها ازش حساب میبرن،اما آدم مهربون و خوبيه. گفت: صداش کن بياد اينجا. شاهرخ را صدا کردم، گفتم: برو ببين چيکارت داره!آمد کنار ميز ناصر،روبروی او نشست.بعد با صدای کلفتی گفت: فرمايش؟!