شاعرانه
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
هر کوچه و هر خانهای از عطر، چو باغیست
در سینه ی هر اهل دل و دلشده داغیست
آویخته بر سر درِ هر خانه چراغیست
بر هر لبی از موعد و موعود، سراغیست
(از شوق، همه رو به سوی میکده دارند
یاری ز سفر، سوی وطن آمده دارند)
کی یار سفر کرده ما از سفر آید
بعد از شبِ دیجورِ محبان، سحر آید
از باب صفا، قبله ما کی به در آید
بیبال و پران را پر و بالی دگر آید
(کی پرده گشاید ز رخ آن روی گشاده
کز رخ کند از اسب، دو صد شاه، پیاده)
تو در پی خود، قافله در قافله داری
در سلسله زلف، دو صد سلسله داری
با آنکه خود از منتظرانت گله داری
سوگند به آن اشک که در نافله داری
(با یک نگه خود مس ما را تو طلا کن
آن چشم که روی تو ببیند تو عطا کن)
ای گمشده ی مردم عالم به کجایی؟
کی از مه ِ رخساره ی خود پرده گشایی؟
ما ریزهخوریم و تو ولینعمت مایی
هر جمعه همه چشم به راهیم بیایی
(یک پرتو از آن چاردهم لمعه نیامد
بیش از ده و یک قرن شد، آن جمعه نیامد)
عشق ابدی و ازلی با تو بیاید
شادی ز جهان رفته، ولی با تو بیاید
آرامش بینالمللی با تو بیاید
ای عِدلِ علی! عَدلِ علی با تو بیاید
(ما شبزدهایم و تو همان صبح سپیدی
تنها تو پناهی، تو نویدی، تو امیدی)
✍علی انسانی
@shahrzade_dastan
به اولین تصویری که از کودکی خودتان به ذهنتان میرسد فکر کنید و صحنه آن را برای من با استفاده از حواس پنجگانه(شنوایی،بینایی، لامسه، چشایی، بویایی) توصیف کنید.
دقت کنید هدف از این چالش نوشتن داستان نیست. توصیف صحنه با استفاده از حواس پنجگانه از اهداف چالش امروز میباشد.
آیدی ارسال
@Faran239
#توصیف_صحنه
#حواس_پنجگانه
#چالش_جمعه
@shahrzade_dastan
طرح داستان
قسمت اول
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
هر داستانی یک طرح دارد. درست مثل آن خطهای کمرنگی که برای کشیدن نقاشی روی صفحهٔ سفید میزنیم. این طرح به ما میگوید که داستان ما قرار است به چه چیزی تبدیل بشود و چه مسیری را بگذراند.
تمرین های بخش قبلی برای این بودند که ما یک جرقه پیدا کنیم یا شاید چند جرقه را با هم ترکیب کنیم. حالا باید آن جرقه را در قالب یک طرح پیاده .کنیم برای مثال جرقه ای که من پیدا کردم داستان مردی است که شاهد یک قتل است. او چیزی را دیده که نباید میدیده باقی داستان شرح اتفاقهایی
است که به خاطر همین مسئله برای او رخ میدهد.
قبل از اینکه بروی سراغ نوشتن طرح میتوانی اول خوب ایده ات را ورز بدهی هر بار سعی کنی یک گوشهٔ تازه از ماجرا را پیدا کنی یا شخصیتت را قدری بیشتر بشناسی خلاصه اینکه قبل از دست به کار شدن برای نوشتن طرح میتوانی درمورد ایده ات چند روزی آزادنویسی کنی تا به یک نتیجه ای برسی و بعد بیایی سراغ نوشتن طرح این طور کار قدری راحت تر میشود. اگر هم دست به نوشتن طرح بردهای اما هنوز مطمئن نیستی قرار است چه اتفاقهایی در داستانت ،بیفتد هیچ ایرادی ندارد. همیشه وقت برای اصلاح و تغییر دادن و کشف کردن هست.
خب حالا ما میدانیم که طرح در اصل یک نقشه راهنماست.
قرار است نقطههای مهم داستان را به ما نشان بدهد تا یک وقتی راهمان را گم نکنیم
طرح داستان میتواند به ۲ شکل باشد
۱ طرح ساده یا خطی
۲ طرح پیچیده یا چند خطی
طرح ساده یا خطی
در این حالت داستان یک خط مستقیم را طی میکند حوادث درست شبیه دانههای زنجیر پشت سرهم ردیف میشوند و هر حادثه فقط با حادثههای قبلی و بعدی خودش ارتباط
دارد. مثال:
محسن شاهد یک قتل است.
به خاطر نداشتن مدرک کسی حرفش را جدی نمی گیرد. یک تماس تهدید آمیز دریافت میکند
محسن اهمیتی نمیدهد و به دنبال سرنخ و مدرک میگردد. به او حمله میشود. به سختی فرار میکند.
این ماجرا تا هرجایی میتواند پیش برود. اما تمام اتفاقها در یک خط مستقیم پیش میروند و پیچیدگی خاصی وجود ندارد با اینکار حدس زدن پایان ماجرا راحت تر می.شود چون گره های زیادی در داستان وجود ندارد تمام ،داستان قصه محسن است که باید مدرکی برای اثبات حرف خودش پیدا کند. حالا یا موفق میشود یا نمیشود.
📚داستان نویسی خلاق
✍زهرا بیت سیاح
#طرح_داستان
@shahrzade_dastan
#چالش_هفته
وفادار
نوشته زهرا زرگران
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
سالها درکنار هم زندگی می کردیم و یک لحظه از هم جدا نشدیم. حالا ما رانبین که فرسوده وکهنه درگوشه ای افتاده ایم.
وقتی چشم باز کردم در گوشهای از مغازهای زیبا و تمیز درکنار بقیه دوستانم نشسته بودم.
خود را غریب می دیدم. چون کسی شبیه من نبود. هرکدام لنگه ای تنها ،با رنگها و اندازههای مختلف. هر روز جوانی با دستمال تمیز، صورتم را براق می کرد. گاهی می دیدم افرادی وارد مغازه می شدند ویکی از ماها را انتخاب می کردند ،بعد باکمال تعجب می دیدم لنگه دوقلوی آن کفش درکنار او قرار می گرفت و مشتری هردو را به پا می کرد وکمی قدم می زد و بعد دیگر انها را نمی دیدم.
دلم می خواست من هم روزی لنگه هم شکل خود را ببینم.
بالاخره ان روز رسید. نوجوانی بالباسهایی ساده، با اصرار من را از مغازه دار می خواست. مغازه دار با صدای خش داری گفت:« باباجون پولت کمه! کم میدونی یعنی چی؟
دردل آرزو کردم او صاحب من شود وازطرفی باعث شودمن بتوانم پیش لنگه دوقلوی خودباشم. جوان ناامید از مغازه خارج شد.
ناگهان مغازه دار او را صدا کرد وگفت:« پسرجون صبر کن.این کفشا مال تو ولی باید یک هفته اینجا کارکنی،قبوله؟
_ قبوله آقا قبوله !
وبعد پولها را به او داد وگفت : چکارکنم؟
اول شیشه ها را تمیزکن.
پسر درحالیکه مشغول کار بود چشم ازمن برنمی داشت.
یک هفته خیلی دیر گذشت. او به ما رسید ومابه هم. هر روز ما را تمیز می کرد ودرجعبه می گذاشت.سالها گذشت وما فرسوده شدیم.
ولی او هربار باز هم ما را تمیز می کرد ودرجعبه می گذاشت.او مارا همانطور نو مثل روز اول می دید و همانطور وفادار.
@shahrzade_dastan
#چالش_جمعه
ارسالی خانم زهرا زرگران
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
خودم را تصور می کنم.در اولین خانه ای که خریدیم.خانه ای کوچک ولی دوست داشتنی.
با آجرهایی که نامرتب روی هم چیده شده بود.
از خانه ی همسایه همیشه بوی سیر داغ می آمد و جلوی خانه جوی ابی که بخاطر لایروبی نشدن بوی لجنش آزار دهنده بود.
لطف این خانه نزدیکی به مسجد بود.
صدای اذان درسه وقت شنیده میشد.
توفیق نماز اول وقت آن برهمه ی نقص های خانه می ارزید.
همسایه آب لوله کشی نداشت.
همیشه در خانه ی ما بوی سبزیهایی که برای شستن می آورد میپیچید.
بعضی شبها مادر کیک محلی را بر روی چراغ سه فتیله می گذاشت تاصبح بوی وانیل در فضای خانه هوش ازما می برد.
#توصیف_صحنه
#حواس_پنجگانه
@shahrzade_dastan