طنزنویسی
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
کنایه
داستان بدون کنایه مثل نقاشی بدون بعد [پرسپکتیو] است. کنایه تناقض زندگی روزمره ما را برملا میکند؛ تناقض همه آن حقایق نیم بند، نیرنگها و خودفریبی هایی که با آنها روزمان را شب میکنیم. چیزهای اطراف ما آن طور که مینمایند نیستند و اساس کنایه طنزآمیز یا طنز در همین تناقض یا عدم تناسب بین زندگی واقعی و آن نوع از زندگی است که ما فکر میکنیم باید باشد به نظر ما کارهای دنیا باید معنی یا منطقی داشته باشد اما ندارد؛ جهان باید متین باشد، اما اصلاً .نیست و باز ما فکر میکنیم دنیا مثل تیم فوتبال یا شرکت چمن کاری دنبال یک هدف جدی است اما آخر سر کاشف به عمل می آید که این هدف، هدفی مسخره بوده است به همین دلیل هم کنایه برای نویسنده در حکم منبع طنزی بسیار غنی و پایان ناپذیر است.
رمانهای دانشگاهی از آثار کینگزلی آمیس گرفته تا آثار ریچارد روسو مثالهای خوبی در این مورد است. به نظر مقامات دانشگاهی آموزش عالی یا دانشگاهی کاری جدی است؛ چون دانشگاه مکانی جدی است اما وقتی روسو در آلت دست نشان میدهد که چطور رئیس گروه ادبیات و زبان انگلیسی دانشگاه روی تختههای بالای سقف «دفتر گروه قایم میشود تا یواشکی به حرفهای همکارانش در جلسه رأی گیری راجع به خودش گوش کند، میفهمیم دانشگاه چقدر مسخره است
حتماً دمای این اتاقک بالای سقف سی و پنج درجه است. دارم شرشر عرق میریزم و اگر سرم را خم کنم یک دانه درشت عرق از نوک دماغم میچکد و از لای شکاف تخته های سقف که دارم از لایشان جلسه را دید میزنم با صدای پقی درست میافتد وسط میز جلسه!»
همان طور که ولتر هم سالها پیش ،گفته، دلیل دیگر اینکه چرا ،کنایه یک همچین منبع طنز قدرتمندی در اختیار نویسنده میگذارد این است که زندگی چیز جفنگی است
ولی ما سعی میکنیم از معنای زندگی سر درآوریم.
حاصل این تلاش بیفایده هم خلق بهترین آثار طنزآمیز عالم بوده است به نظر من یکی از بامزه ترین آثار طنزآمیز در قرن حاضر کتاب راهنمای سفر مفتی به کهکشان نوشته داگلاس آدامز است این اثر بر اساس تلاش برای سر درآوردن از معنی زندگی دنیا و همه چیزهای آن نوشته شده که البته آخرش جواب نا امید کننده ای به دست
میآمد چهل و دو که خودش یک معمای جدید است جان گی، نویسنده اپرای ،گدایان هم نوشته که: «همه چیز نشان میدهد که زندگی یک شوخی است. یک موقعی فقط فکر میکردم زندگی این جوری ،است، اما حالا دیگر مطمئنم» طنزنویس هم کارش را روی همین نکته متمرکز میکند اینکه زندگی روزمره تئاتر بی ثباتی است با دکور صحنه ضعیف و نمایشنامه ای .بد در حقیقت این نمایش آن قدر بی سروسامان است که ممکن است هر لحظه نمایشنامه نویس همه چیز را با کنار زدن پرده ها و خراب کردن گریم بازیگرها و نشان دادن شکل و شمایل واقعی آنها به هم بزند.
📚اسرار و ابزار طنزنویسی
✍محسن سلیمانی
#طنزنویسی
#کنایه
@shahrzade_dastan
طنزنویسی
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🙏🙏
بازی با کلمات و گفت وگو
معمولاً فرض بر این است که یک کلمه یک معنی میدهد و یا خود متن مشخص میکند که یک ،کلمه دو یا سه معنی
میدهد؛ مثل مثال زیر درباره وزن» و «آثار ماندگار
- استاد مفتون امینی چرا این اواخر فقط شعر بی وزن
میگویید؟
شاعر: چون پیر شده ام .پسرم دیگر نمیتوانم چیزهای سنگین بلند کنم.
یکی از ناشران میگفت فلان نویسنده واقعاً آثار ماندگاری خلق می.کند چون هر اثری از او چاپ میکنیم سالها پشت ویترین میماند و خریداری ندارد.
در اینجا لطیفه گو از جناس استفاده و با دو معنی متفاوتِ کلمه وزن و ماندگار بازی کرده است. وقتی کلمه ای در یک عبارت معنای ثابتی نداشته ،باشد ما میخندیم میلیونها لطیفه قدیمی با استفاده از همین فن ساخته شده است. بیمار آقای دکتر فکر میکنم سیاه سرفه گرفته باشم.
دکتر پس لطفاً اینجا سرفه نکنید چون دیوارها را تازه رنگ سفید زدیم.
البته بازی با کلمات تا اندازهای خنده دار است و اگر شما در زبان انگلیسی برای خودتان یک پا جیمز جویس نباشید، نمیتوانید کل بار متن طولانی داستان را روی دوش بازیهای درخشان زبانی خودتان بگذارید؛ چراکه اگر خودتان را جای خواننده بگذارید میبینید که نوشته برای او رفته رفته خسته کننده میشود؛ چون باید کلی زور بزند تا از معنای یک خروار جناس ایهام یا جناس دوپهلو تنافر معنایی جناس مقلوب و... سر درآورد. البته با از شخصیتهای حاضرجواب زیرک و زبان باز میتوانید در داستانتان از بازیهای زبانی به خوبی استفاده کنید مثال زیر نمونه خوبی در این باره .است در این صحنه از داستان تعمیرکار ،خیاط بچه نوپا و ،جاسوس نوشته مارک لاینر نویسنده گفت وگوی بامزه ای را بین مادر و بچه چهارساله اش آورده است:
فقط یک شعر میخوانم و بعد میروی میخوابی؛ فقط یک دانه.
اما بابا یک عالم شعر برایم میخواند.
بابایت آدم ضعیفی .است زود گول میخورد.
خودم میدانم مامان جان. اما درست نیست سوء استفاده کنی.
میدانم بابا خیلی... خیلی....
خیلی مطیع؟ حرف گوش کن؟ سر به راه؟! بی اراده
است؟!
نه خیلی... خیلی....
بی عرضه؟! هالو؟! پپه؟!
آره، خیلی پپه است
البته بچه های بالاتر از سن خود یا) پیشرس)، مادرهای مقتدر و پدرهای ابله هر سه از شخصیتهای کلیشه ای نمایشهای طنز قدیم است. اما ما به این جروبحث به دلیل روان بودن گفت و گوها میخندیم
خود واقعیت خنده دار است
برنارد شاو در جایی گفته که وقتی من میخواهم لطیفه بگویم واقعیت را میگویم؛ چون چیزی خنده دارتر از واقعیت نیست برای طنزنویسی صرف نوشتن از واقعیت و نوشتن چیزهایی که مردم دلشان لک زده که بگویند، اما از ترس اتهام سیاسی یا به خاطر بدسلیقگی نمیگویند، کافی است. در این دنیا خیلی تابوها هست که اگر شما آنها را به زیر سؤال ،ببرید امکان ندارد برای خیلیها جالب نباشد؛ مثل دارالتأدیب به جای ،زندان کامل مرد به جای پیر یا بازنشسته) تعدیل نیرو به جای اخراج کارکنان و..... است. از آنجا که حسن تعبیر مشخصاً نوعی ریاکاری است بار طنزآمیز قوی دارد.
📚اسرار و ابزار طنزنویسی
✍محسن سلیمانی
#طنزنویسی
@shahrzade_dastan
طنزنویسی
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
برای ایجاد طنز کافی است حسن تعبیرها را کنار بگذارید و بگذارید شخصیت اثرتان رک حرفهایش را بزند.
همه متأسفانه حقیقت تلخ است. برای همین به راحتی طنزنویسها را به نژاد پرستی، پیرآزاری زن ستیزی مسخره کردن چاقها و.... متهم میکنند. بعضیها هر هفته برای من نامه مینویسند و میگویند: «چطوری رویت میشود در روزنامه راننده های خارجی تاکسیها یا عتیقه دارها یا باغدارها یا پیرها دونده ها و... را مسخره کنی؟!» جواب محترمانه من هم همیشه این است که من کسی را مسخره نمیکنم؛ بلکه صرفاً بعضی از حقایق ناجور را بیان میکنم برای همین کافی است از خودتان بپرسید چه چیزهایی هست که معمولاً کسی از آنها حرفی نمیزند؟ و احتمالاً همینها هم نقطه شروع خوبی برای طنزنویسی است.
🌻هجو به عنوان سلاحی قدرتمند
هجونویسی درست نقطه مقابل حقیقت گویی است؛ دروغ بزرگی است که نویسنده برای ایجاد طنز به نحو جالبی شکل می.دهد گاهی این دروغ صرفاً یک اغراق است و گاهی به طور کامل جعل میشود. اما در هر صورت هجو سلاحی تهاجمی است. نویسنده با هجونویسی عمداً خطاها و عیوب مقامات پرقدرت یا اشتباهات عقاید سنتی را بزرگ جلوه میدهد تا آنها مسخره به نظر برسند گریسون کیلر میگوید: «طنز مال آدمهای بازنده و شکست خورده است.» و این همان هجو است. هجو نوعی انتقام است؛ انتقامی بسیار شیرین که همیشه مایه ای از خشم در آن است. جاناتان سویفت پدر هجونویسان نوین بود. وی در آثار انتقادی اش مثل قصه ،لگن نبرد کتابها و سفرهای گالیور ریاکاری ها و تعصبات زمان خود را به ریشخند گرفت.
سویفت برای طنزنویسی اش از فن بسیار ساده ای استفاده میکرد که این فن را هنوز هم به همان خوبی قرن هجدهم میتوان به کار گرفت. او چیزی را به عنوان هدف هجو در نظر میگرفت، سپس استعاره ای خیالی خلق و بعد در همه چیز اغراق می کرد؛ مثلاً هنگام نوشتن سفرهای گالیور با خلق داستان سرتخم مرغیها و ته تخم مرغی ها، تعصبات دو سرزمین لی لی پوت و بلفاسکو را که بر سر اینکه «اول سر تخم مرغ پخته را بشکانند یا ته آن را جنگی ابدی باهم داشتند به نحوی گزنده هجو میکند.
کورت وونه گات و جوزف هلر نیز با استفاده از ابزارهای اغراق خیال پردازی فانتزی و ریشخند تهاجمی سویفت جنگ جهانی دوم را به نحوی کم نظیر هجو کردند. اما امروزه نوشتن آثار هجو در امریکا] مشکل تر شده است.
چون سیاست و فرهنگ عمومی خود را از حوزه هجو دور کرده است به زبان دیگر نویسنده به سختی میتواند مسئله ای غیر عادی را در جامعه پیدا و در اثرش هجو کند و آن مسئله بعد از چاپ کتابش یا حتی قبل از ارسال کتابش برای ناشر نیز همچنان وجود داشته باشد بنابراین نگارش داستان یا رمانی هجو آمیز خطر کردن است؛ چون ممکن است نویسنده در این دنیای پرشتاب از واقعیت عقب بماند.
📚اسرار و ابزار طنزنویسی
✍محسن سلیمانی
#طنزنویسی
@shahrzade_dastan
طنزنویسی
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
مسلماً نصیحت معروف جورج اورول در مقاله اش به نام سیاست و زبان انگلیسی در مورد طنز نیز مصداق دارد. اورول در این مقاله میگوید از کلمات کوتاه و ساده جملات کوتاه و افعال در حالت معلوم استفاده کنید از کلیشه ها کلمات و جملات تکراری استفاده نکنید و اگر میتوانید مطلب را کوتاه کنید، کوتاه کنید.» کلام شکسپیر در این باره حتی موجزتر از نصیحت اورول است. به نظر شکسپیر: «اختصار، روح طنز است.»
خیلی از چیزها ممکن است باعث شود که ما احساس کنیم مطلبی طنز است؛ عواملی مثل سن، سوابق ،اقتصادی، اجتماعی فرهنگی و غیره .ما. حال آنکه تراژدی اثر یا اتفاق غم انگیز از این نظر با طنز فرق دارد. چیزی را که بیشتر ما فکر میکنیم تراژدی است اتفاق تا حدودی خنثی است اما میشود با فنون طنزنویسی مثل فن تکرار اتفاق غم انگیز را به اتفاقی خنده دار تبدیل کرد؛ مثلاً در مرد ،اوراقی نوشته ناتانیل وست قهرمان داستان پیتکین اعضا و جوارح خود را یکی یکی از دست میدهد تا اینکه بالاخره چندان چیزی از بدنش باقی نمیماند اگر کسی یک دفعه یکی از اعضا یا همه اعضا و جوارحش را از دست بدهد اتفاقی غم انگیز رخ داده است. اما اگر نویسنده درباره کسی که کم کم اعضای بدنش مثل چشم و دندان و مو و... را از دست میدهد بنویسد منطق را به بازی گرفته است و با عبور از منطق مردم بدون اینکه خودشان بخواهند و یا اینکه احساس کنند قضیه کمی وحشتناک است میخندند.
به زبان ساده تر اتفاق غم انگیز [تراژدی] پیامدهای جدی و منطقی دارد؛ یعنی همان رابطه علی و معلولی برقرار است. اما اتفاق خنده دار کمدی] معمولاً پیامد جدی ندارد. اگر در اثری خنده دار شما کسی را از ساختمان بلندی پایین بیندازید این آدم روی هوا ورجه ورجه میکند اما در یک اثر تراژدی نباید توقع ورجه ورجه از این آدم داشته باشید. ارسطو نیز در بوطیقای خود به خوبی متوجه این نکته شده که مینویسد: علت خنده ما همان اشتباهات و نقایصی در زندگی است که ما را زجر نمیدهد و نمیچزاند؛ مثلاً صورتک های خنده دار بیریخت و کج و معوج هستند، ولی غم انگیز نیستند.»
📚اسرار و ابزار طنزنویسی
✍محسن سلیمانی
#طنزنویسی
@shahrzade_dastan
طنزنویسی
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
طنزنویسی ربطی به دانستن فوت و فن های درست طنزنویسی ،ندارد بلکه به نوع نگاه ما به جهان بستگی دارد. ما معمولاً به چیزهای عجیب و غریب، غیر عادی و غیر منطقی میخندیم وقتی من میخواهم چیز خنده داری بنویسم خودم را آماده نمیکنم تا زور بزنم و طنز بنویسم. فقط مینویسم و چون دنیا را یک کم عجیب و غریب میبینم خودبه خود نوشته ام خنده دار میشود.
با اینکه طنز به عوامل متغیر زیادی (مثل سن، دوران و فرهنگ (مخاطب بستگی دارد برخی از آثار طنز قرنهاست که همچنان طنزآمیز ماندهاند؛ مثلاً ما هنوز هم آثار طنز نمایشنامه نویس دوران باستان ،یونان آریستوفان، و آثار طنزآمیز بزرگترین طنزنویس ،آمریکایی مارک تواین را میخوانیم و نمایشنامههای رمانتیک و کمدی شکسپیر و نمایشنامه بیمار خیالی نوشته نمایشنامه نویس فرانسوی مولیر را اجرا می.کنیم به همان دلایلی که آثار تراژیک ماندگار هستند آثار طنزآمیز نیز جاویدان هستند.
چراکه طنزنویسان بزرگ درکی عمیق از ضعف ها و سستیهای مشترک آدمها دارند برای همین هم اگر میخواهید طنزنویس ،شوید قبل از هرچیز باید تا حدودی ضعفهای انسانی خودتان را بدانید میتوانید کار طنزنویسی را با یک سوژه یا مفهوم و یا نقل خاطره ای در یادداشتهای روزانه،تان که فکر میکنید خنده دار ،است شروع کنید.
یکی از دوستان من نقل میکرد که یک بابایی زن اولش را میکشد و میگذارد توی یخچال فریزر یخچالش را هم با وسایل دیگرش میگذارد در یک انباری کرایهای زن دوم مرد کرایه انبارشان را نمی پردازد برای همین مدیر انبارهای کرایه ای وسایل آنها را در انبار به حراج میگذارد و بعد یک خریدار خوش شانسی(!) یخچال فریزر آنها را با زن مرده داخل آن میخرد.
طبعاً این یک اتفاق وحشتناک ،است اما من خیلی راحت می توانم با کمک تخیلم و با استفاده از یک همچین موقعیتی یک داستان طنز سیاه بنویسم.
شاید چیزی را که یک نفر احساس میکند خنده دار است کس دیگری نوعی خل بازی به حساب بیاورد.
اگر میخواهید طنزنویس یا اصولاً نویسنده بشوید، نوشتن مرتب خاطرات روزانه خیلی به کارتان میآید. دوروبر ما دائم و هر روز اتفاقات خنده دار رخ میدهد. فقط باید شش دانگ حواستان به اتفاقات دنیای اطرافتان باشد. بعضی چیزها را شما میشنوید و هرگز فراموش نمیکنید. اما بعضی چیزها را اگر یادداشت نکنید یادتان میرود.
📚اسرار و ابزار طنزنویسی
✍محسن سلیمانی
#طنزنویسی
@shahrzade_dastan
طنزنویسی
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
من در ۲۵ اکتبر سال ۱۹۹۷ گفت وگوهای زیر را در دفتر یادداشتهای روزانه ام نوشتم.
آن روز من در پیاده روی جلوی هتل محل اقامتم دو تا زن با پنج تا بچه قدونیم قد از دوساله گرفته تا هفت ساله، دیدم. بچه ها در همان پیاده روی باریک توی محوطه هتل پشت سر، اطراف و جلوی مادرهایشان میدویدند و بازی میکردند. در این موقع یکی از زنها :گفت من پدر و مادرهایی را دیدم که بچه هایشان موقع ورزش دندانهای جلویشان را از دست داده اند و بچه ها مجبور شدهاند یک عمر با دندان مصنوعی زندگی کنند.»
زن دیگر گفت: «می دانم!»
به نظرت اینهایی که دندان جلویشان را از دست میدهند و به جایشان دندان نمیکارند خیلی بیریخت نمیشوند؟!
میدانم!
راستش درست نمیدانم چرا از این گفت وگو خوشم آمد. این گفت وگو خیلی خنده دار نیست ولی به نظرم آن قدر خنده دار بود که به یادداشت کردنش .بیرزد شاید یک علتش جواب تکراری «میدانم!»
زن دوم بود علت دیگرش هم نوعی الگوی بالقوه گفت وگو است که مسلماً من در آن موقع به طور حسی متوجه آن شدم. این جور
اظهارنظرهای تندوتیز یکی از خنده دارترین و شایع ترین رفتار ما آدمهاست. همه ما دوست داریم دیگران اظهار نظرهایمان را تأیید کنند و زن دوم هم به همین ترتیب حرفهای زن اول را تأیید می کرد من میتوانستم این گفت وگو را در ذهنم با یک گفت وگوی خیالی ادامه بدهم؛ مثلاً زن اول میتوانست باز هم درباره ظاهر بی ریخت بچه ها اظهارنظر کند و :بگوید دیدی بعضی از بچه ها هیچ وقت دماغشان را پاک نمیکنند انگار که شیر آب هستند انگار ننه بابایشان اصلاً بهداشت مهداشت یادشان نداده اند.
زن دوم میگوید: «میدانم!»
ریخت همه شان واقعاً افتضاح است!
میدانم!
بعضی از پدر و مادرها هم میگذارند بچه هایشان هر آت و آشغالی را بخورند مثل این دوناتهای ،کاکائویی آن وقت بچه هایشان
میشوند عین...
در اینجا احتمالاً مادر اول حرفش را میخورد و مکث میکند. چون یک دفعه ولی البته خیلی دیر متوجه میشود چیزی گفته که احتمالاً به دوستش برمی خورد.
او میخواسته از پدر مادرهایی که میگذارند بچه هایشان عین بشکه بشوند انتقاد کند اما شاید یکی از پنج تا بچه ای که دوروبرشان جست و خیز میکنند بیش از حد چاق و تپل شده باشد و مادر دیگر این بار به جای اینکه مثل همیشه، بعد از این اظهارنظرهای تند بگوید «میدانم»، مجبور میشود به خاطر بچه خودش سکوت کند یا از خودش دفاع کند. یا شاید اگر این قضیه باز هم کش بیاید، کار به فحش و فحش کاری بکشد و آنها نه تنها ریخت وقیافه، بلکه سرولباس بچه های همدیگر را هم مسخره کنند. اما این وسط نکته مهم این است که من بی خبر از همه جا، یک دفعه وقتی داشتم از اتاقم میرفتم به سالن انتظار هتل با یک همچین صحنه ای روبه رو شدم.
📚اسرار و ابزار طنزنویس
✍محسن سلیمانی
#طنزنویسی
@shahrzade_dastan
شش اصل طنزنویسی/جی. کوین ولف
قسمت دوم
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
در طنز اغلب غافلگیری با بدشانسی ترکیب میشود؛ مثلاً ممکن است بدشانسی در ضمن غافلگیرکننده هم باشد مثال
۱_ شبی یک هواپیمای دوموتوره در آسمان نیوجرسی پرواز میکرد که ناگهان دستگاه مولد اکسیژن آن در قسمت بار هواپیما با صدای گوشخراشی منفجر شد. هواپیما پنج سرنشین داشت: خلبان دالایی لاما رهبر تبعیدی تبت و برنده جایزه صلح نوبل شکیل اونیل بازیکن بسکتبال مشهور در آمریکا بیل گیتس رئیس سابق و طراح شرکت مایکروسافت و یک جوان سوسول دود داشت تمام قسمت مسافرها را برمی داشت که در کابین هواپیما باز شد و خلبان پرید توی قسمت مسافرها و :گفت آقایان یک خبر خوش و یک خبر بد برایتان .دارم خبر بد این است که هواپیما دارد در نیوجرسی سقوط میکند خبر خوش هم این است که ما فقط چهار تا چتر نجات داریم که یکی اش مال من است!»
بعد در هواپیما را باز کرد و با چتر نجاتش بیرون پرید بعد از او شکیل اونیل اولین کسی بود که از جا پرید گفت: «آقایان من مشهورترین ورزشکار دنیا هستم. دنیا به ورزشکارهای بزرگ واقعاً احتیاج دارد.
برای همین یکی از این چترهای نجات باید به من برسد!» بعد یکی از سه تا چتر باقیمانده را قاپید و خودش را از در هواپیما پرت کرد بیرون و در تاریکی شب گم شد.
در این موقع بیل گیتس از جا پرید و گفت: «آقایان من باهوش ترین آدم روی زمین هستم دنیا به آدمهای باهوش احتیاج دارد. برای همین یکی از چترها هم باید به من برسد.» و بسته ای را قاپید و از هواپیما بیرون پرید.
دالایی لاما و جوان سوسول نگاهی به هم کردند اما حرفی نزدند. بالاخره دالایی لاما به حرف آمد و گفت پسرم من عمرم را کرده ام و شیرینی زندگی را چشیده.ام. اما تو هنوز جوانی چتر نجات را بردار و بپر بیرون من توی هواپیما میمانم.»
اما جوان سوسول با خونسردی لبخندی زد و گفت: «غصه نخور پدر باهوش ترین آدم روی زمین اشتباهی کوله پشتی مرا برداشت و بیرون پرید.
مثال ۲_ رئیس یک شرکت قرار بود روز بعد با هواپیما به مسافرت برود. نگهبان شرکت شب موقع ،نگهبانی در خواب دید که هواپیمای رئیسش سقوط کرده است وحشت زده از خواب پرید و با اینکه هنوز صبح نشده ،بود قضیه خوابش را تلفنی برای رئیس تعریف کرد. رئیس شرکت نیز روز بعد دیگر با هواپیما به سفر نرفت.
آن روز در ضمن خواب نگهبان شرکت درست از آب درآمد هواپیمایی که قرار بود آقای رئیس با آن مسافرت کند سقوط کرد و همه مسافران آن کشته شدند رئیس شرکت هم فوری نگهبان را احضار کرد و دستور داد پاداش هنگفتی به او بدهند و بعد اخراجش کنند.
نگهبان شرکت با عصبانیت از رئیس شرکت پرسید آخر چرا؟ من که شما را از مرگ...
رئیس شرکت :گفت بله به همین دلیل هم پاداش گرفتی اما متأسفانه موقع انجام وظیفه خواب بودی!»
📚اسرار و ابزار طنزنویسی
✍محسن سلیمانی
#طنزنویسی
@shahrzade_dastan
بنای ستون طنز
قسمت اول
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
گنجاندن طنز در نوشته تان مهمتر از نوشتن یک متن مشخص طنز است. یک کتاب یا مقاله که بعضی جاهایش طنزآمیز است با یک برنامه طنزگویی شفاهی و رودررو از نظر میزان طنزی که شما باید در یک اثر وارد کنید و نیز شدت و حدت و سبک کار طنز، فرق .دارد اما فنونی که لازم است تا چیزی یا اثری خنده دار بشود در هر دو حالت یکی است بنابراین برای اینکه دیگران بخندند میتوانید از این عناصر استفاده کنید.
همان طور که رمان نویس نوپا باید جمله نویسی را بلد باشد طنزنویس تازه کار نیز باید بلد باشد لطیفه بسازد. درواقع لطیفه عنصری طنزساز است.
شاید واژه لطیفه غلط انداز باشد اما از نظر کار به هرچیزی که ما را بخنداند لطیفه میگویند؛ حال چه لطیفه های رکیک و متلک های یک خطی مثل من هیچوقت قیافه کسی یادم نمیرود اما خوشحالم که شما استثنا هستید! باشد و چه حرف زدنهای بامزه با خود در روی صحنه [حرفهایی که فرض بر این است که بازیگران دیگر نمیشنوند یا مشاهدات طنزآمیز اسرار و ابزار طنزنویسی |یا مفهومی خنده دار اگر توانستید چیزی را که شما را به خنده می اندازد مشخص کنید لطیفه ای را که دنبالش هستید پیدا کرده اید.
با اینکه ممکن است لطیفه به نظرتان چیزی پیچیده باشد اما لطیفه ها فقط از دو قسمت تشکیل شده است مقدمه [اطلاعات لطیفه و ضربه آخر سطر آخر یا پایان بندی لطیفه که خواننده با خواندن آن جا میخورد یا غافلگیر میشود.] مقدمه لطیفه کلیه اطلاعاتی را که خواننده یا شنونده نیاز دارد تا آن لطیفه را بفهمد در اختیار او میگذارد. درواقع مقدمه دنیای حبابی لطیفه را میسازد و ضربه آخر این حباب را میترکاند مثل این لطيفه تقریباً دوخطی:
مقدمه مادر به بچه:اش میدانم که شیطون گولت زد که موهای خواهرت رو .کشیدی. مگر نه عزیزم؟!
ضربه :آخر بچه آره ولی لگدی که توی دلش زدم ابتکار خودم بود.
ما با خواندن مقدمه احتمالاً شخصیت را میشناسیم و دقیقاً میفهمیم قضیه و وضعیت چیست، اما وقتی سطر آخر لطیفه را میخوانیم جا میخوریم؛ چون اصلاً فکر نمیکردیم قضیه این قدر جفنگ یا عجیب باشد.
گاهی نیز مقدمه مفهومی طنزآمیز .است که در این صورت ضربه آخر نوعی اظهارنظر درباره آن است.
مقدمه در فروشگاه مَتِل یک لعبت خیلی خوشگل آمده بایکر باربی.
ضربه :آخر دختر همسایه است؛ البته اگر خانه تان کنار اسباب بازی فروشی هارلی دیویدسون باشد.
برخی از طنزنویسان ادعا میکنند که آنها لطیفه نمیسازند؛ مثلاً میتوانید برخی از مطالب قدیمی ستون طنز راسل بیکر را بخوانید یا یکی از داستانهای مارک تواین را بررسی کنید یا یکی از سریالهای طنز بیل کازبی را .ببینید شاید در آثار آنها اصلاً متوجه نشوید این طنز پردازان دارند لطیفه میگویند؛ چون احتمال دارد آنها از مقدمه ای ضمنی استفاده کنند. یا شاید بذر ضربه آخر را در همان سطر اول مطلبشان کاشته باشند و در ابتدای ،کار این نکته خندهدار نباشد، اما بعد این بذر در طول مطلب آن قدر رشد کند که در آخر داستان شکوفا شود و شما قاه قاه .بخندید اما فایده پیدا کردن این لطیفههای مخفی در این آثار این است که شما هم یاد میگیرید که چطور لطیفه ها را در آثارتان قایم کنید.
📚اسرار و ابزار طنزنویسی
✍محسن سلیمانی
#طنزنویسی
@shahrzade_dastan
شخصیت در داستان طنز
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
شخصیتها طنز را به وجود میآورند نه حوادث و طرح در پیش فرض های داستانی طنزی وجود ندارد، بلکه واکنش شخصیتها در برابر این پیش فرضها و حوادث است که طنز را به وجود می آورد.
تمرین سوم شاید در داستان شما حداقل یک موقعیت فاجعه بار وجود داشته باشد دوباره سروقت داستانتان بروید و آن را به گونهای بازنویسی کنید که در آن شخصیت اصلی شما سعی کند با شوخ طبعی خود را از آن وضع نجات دهد؛ مثلاً:
شخصیت شما میتواند شخصیت مقابل خود را شیفته خود کند.
میتواند واقعیت موقعیت خود را به شکل تازه ای بازگویی کند؛ طوری که به جای اینکه اهانت آمیز به نظر برسد، خنده دار شود.
میتواند با خنداندن شخصیتِ مقابل حواس او را پرت کند یا با به وجود آوردن وضعیتی چنان همه چیز را تغییر بدهد که اگر شخصیت مقابل نخندد سنگ روی یخ شود و.....
البته توجه داشته باشید که از طنز نباید برای انکار واقعیت استفاده ،کرد بلکه طنز باید به شخصیت کمک کند تا موقعیت خود را تحت کنترل خود درآورد. اگر فاجعه بالقوه ای در داستان شما وجود ندارد که البته باید باشد چون برای داستان ضروری است و به زبان داستانی نیز به آن درگیری میگویند.]، میتوانید از یکی از شیوه های زیر برای ایجاد طنز استفاده کنید:
- شخصیت اصلی شما برای تحت تأثیر قرار دادن شخصیت ،مقابلش مهمانی شام مهم یا یک جلسه مهم کاری برای مطرح کردن حرفهایش تشکیل میدهد، اما همه چیز بد پیش میرود و شخصیت مقابل بلند میشود تا آنجا را ترک کند.
- شخصیت شما برای مقابله با یک جانی خطرناک اسلحه اش را میکشد اما میفهمد اسلحه خالی است!
- شخصیت شما به کسی که خیلی دوست دارد پیشنهاد ازدواج میدهد اما میفهمد آن فرد میخواهد رابطه اش را با او قطع کند.
یک وجه دیگر طنز و شخصیت که طنزنویسان ماهر از آن خیلی استفاده میکنند وضعیت شخصیت است. طنز یک چیز ذهنی است بنابراین اغلب گیرایی آن به نوع محیط اجتماعی که طنز در آن به وجود میآید بستگی دارد. به عبارت دیگر گیرایی طنز نه فقط به شخصیتی که آن را به کار میگیرد، بلکه به شخصیتهایی که آن را میشنوند نیز بستگی دارد. نوع واکنش شخصیتها و شرکت آنها در طنز پردازی نشان میدهد که آن اجتماع و روابط آنها تا چه حد سالم و بانشاط یا مریض و پریشان است.
در همان اوایل فیلمنامه ویلیام ،گولدمن با نام بوچ کاسیدی و ساندنس ،کید گفت و گویی هست که هر چیزی را که لازم است ما درباره روابط سه نفر آدم ،بوچ ساندنس و لوگان در دسته تبهکارها باهم ،بدانیم به ما می.گوید در این صحنه قرار است لوگان و بوچ، سر ریاست یک دسته تبهکار با چاقو تا پای مرگ باهم دست و پنجه نرم کنند لوگان ساندنس را که کنار بوچ ایستاده صدا میزند و به او میگوید
وقتی کار تمام و بوچ نفله شد قدمت روی ،چشم میتوانی توی دسته بمانی. بوچ نیز طوری که لوگان نشنود به ساندنس میگوید: «گوش کن، برای من خیالی نیست ،ببازم اما اگر مُردم بکشش.
ساندنس با صدای بلند میگوید از خدایم است. لوگان فکر میکند ساندنس با اوست اما خواننده و در فیلم بیننده میفهمد که او دارد جواب بوچ را میدهد و او جزء دسته بوچ است. در حقیقت آن دو روابط درون گروهی باهم دارند و لوگان قبل از اینکه حتی جنگ و دعوا را شروع ،کند بازی را باخته است این جور رابطه ساده و بیریا خیلی بهتر وفاداری را میرساند و مخاطب را جذب میکند تا یک حرف رک و صریح مثل: «من مُخلصتم مرد.»
اما مبادا آن قدر شیفته گفت و گوهای طنزآمیز شوید که پاک شخصیتها از یادتان برود. ویلیام گولدمن نیز اعترافی بسیار صادقانه درباره ضعف های فیلمنامه اش بوچ کاسیدی و ساندنس کید کرده است. وی در مصاحبه ای میگوید که یکی از اشتباهات ناراحت کننده اش در فیلمنامه این بود که بوچ و ساندنس شوخ طبع در آن میمیرند واقعاً نمیدانم چرا من آنها را کشتم؟ آخر آنها قهرمان های من بودند.
📚اسرار و ابزار طنزنویسی
✍محسن سلیمانی
#طنزنویسی
#شخصیت
@shahrzade_dastan
اصول طنزنویسی
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
مشخص کردن جای مکث یا سکوت در متن فیلمنامه و نمایشنامه بسیار مهم .است نویسندگان بی تجربه یا نویسندگانی که اعتماد به نفس ندارند. اغلب مقدمه چینی لازم را برای اتفاقی که به عکس العمل نیاز دارد یا ضربه ای به بیننده وارد میشود خوب انجام میدهند. اما نمیتوانند این عکس العمل یا ضربه را درست از کار دربیاورند. سکوت یا مکث یکی از مهمترین جنبههای طنز و بخشی از زمان بندی در طنز است. این کار درست مثل جاهای خالی یا سفیدی دور تابلوها در آثار هنری یا سکوت در آثار موسیقی مایلز دیویس است.
می توان جنبه دیگری از زمان بندی را در فیلم گلوله هایی بر فراز برادوی نیز .دید در این فیلم تناقض بین دنیای نمایش و دنیای تبهکاران باعث کشش طنزآمیز اولیه و سطحی در فیلم میشود. اما طنز اصلی با ذره ذره معرفی یا افشا کردن شخصیت محافظ در طول فیلم ایجاد می.شود اگر ما در همان اول فیلم همه آن چیزهایی را که در آخر فیلم راجع به محافظ میفهمیم بدانیم این اطلاعات را باور نخواهیم کرد و به نظرمان احمقانه خواهد آمد. اما ما همه آنها را باور میکنیم.
چون نویسنده هر بار فقط یک ذره اطلاعات راجع به شخصیت محافظ به ما میدهد؛ درنتیجه در آخر فیلم ما همه آن اطلاعات ذره ذره ای را درباره شخصیت باور میکنیم در حقیقت این فیلم مثل اتاقکهای زمانی در فضاپیماها عمل میکند.
جنبه دیگر زمان بندی تکرار یا همان چیزی است که دست اندرکاران نمایشهای طنز به آن اصل سه گانه میگویند. اصل سه گانه یعنی تکرار اتفاقی برای سه،بار، که در بار سوم همراه با یک چرخش در انتهای اتفاق تکراری و درنتیجه آن صحنه است اقلیدس و ارسطو و همین طور اولیور هاردی و گروچو مارکس عاشق این اصل سه گانه بودند؛ مثلاً اولیور هاردی را در یک صحنه میبینید که مجبور است از یک راه باریک در پیاده رو که سطح آن پوشیده از یخ و لغزنده است، بگذرد. هاردی احساس میکند این کار خطرناک است و قبل از اینکه پا روی آن بگذارد با ترس و لرز زیاد یخها را امتحان میکند. بعد خیلی آرام و با احتیاط و در حالی که هر قدم را با ترس و لرز برمیدارد از آنجا میگذرد سپس نفس راحتی میکشد و با غرور زیاد از این موفقیت پفی می.کند آنگاه برای بار دوم، ولی این بار با اعتماد به نفس بیشتری از روی راه یخ زده رد میشود.
و به سر جای اولش برمیگردد حالا به خاطر موفقیت در این کار واقعاً به خودش میبالد. سپس شنگول برای بار سوم از روی یخها رد میشود، ولی ناگهان لیز میخورد و از جلو با صورت نقش زمین میشود.
حال سؤال این است که اگر هاردی بار اول موقع رد شدن از روی یخها سر میخورد - یعنی بدون اینکه این اتفاق سه بار تکرار شود و برای اتفاق آخر، از نظر ،زمانی کم کم زمینه چینی شود و نقش زمین میشد چه فرقی با حالت بالا میکرد؟ در این صورت حتماً این اتفاق زیاد خنده دار از کار درنمی،آمد، نه؟ بنابراین لازم است برای این اتفاق کم کم زمینه چینی کنید و این همان اصلِ سه گانه در نمایشهای طنزآمیز است.
📚اسرار و ابزار طنزنویسی
✍محسن سلیمانی
#طنزنویسی
@shahrzade_dastan