eitaa logo
شهرزاد داستان‌📚📚
2.1هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
62 ویدیو
247 فایل
پاتوق دوستداران داستان نویسی استفاده از مطالب با حفظ لینک کانال آزاد است. مدیر کانال: فرانک انصاری متولد ۱۴۰۱/۷/۱۱🎊🎊🎉🎉 برای ارتباط با من @Faran239 لینک ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17323748323533
مشاهده در ایتا
دانلود
حکایت ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ درویشی را دیدم، سر بر آستانِ کعبه همی‌مالید و می‌گفت: یا غَفور! یا رحیم! تو دانی که از ظَلومِ جَهول چه آید. عذرِ تقصیرِ خدمت، آوردم که ندارم به طاعت استظهار عاصیان از گناه توبه کنند عارفان از عبادت استغفار عابدان جزایِ طاعت خواهند و بازرگانان بهایِ بِضاعت، منِ بنده امید آورده‌ام نه طاعت و به دَرْیوزه آمده‌ام نه به تجارت. اِصْنَعْ بی ما اَنْتَ اَهْلُهُ. بر درِ کعبه سائلی دیدم که همی‌گفت و می‌گرستی خَوش می‌نگویم که طاعتم بپذیر قلمِ عفو بر گناهم کش   📚گلستان سعدی @shahrzade_dastan
ابزارهای پرداخت داستان قسمت اول
ابزارهای پرداخت ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ مقصود از ابزار ،پرداخت شیوه‌های متفاوتی است که نویسنده می تواند برای نقل و روایت قصه‌اش انتخاب کند. این شیوه‌ها در سه شکل کلی قابل تصور است: ا. تلخيص تلخيص همان طور که از اسمش پیداست نقل فشرده واقعه عمل ،سرگذشت یا حالت است. دانستیم که در نمودار یک طرح داستانی برخی نقاط برجسته و تعیین کننده‌اند و برخی دیگر از اهمیت کمتری برخوردارند. جاذبه و شور و احساس برانگیزی یک داستان در برخی نقاط بیشتر است و در بعضی کمتر. پیرمردی تنها در خانه‌اش جان سپرده و همسایه اش پس از یک هفته پی به ماجرا برده و به پلیس خبر داده است. آنچه در این میان دانستنش لازم است علت مرگ پیرمرد است. اگر پلیس تشخیص دهد که فرد یا افرادی او را به قتل رسانده و به اموالش دستبرد زده‌اند در مرحلهٔ بعد مهم این است که قاتل کیست و آیا عاقبت دستگیر میشود یا خیر. در این گیرودار، آنچه اصلاً اهمیت ندارد این است که در مدت یک هفته ای که جسد پیرمرد در خانه بوده و کسی از ماجرا اطلاع نداشته گذشته است. در ،حقیقت این یک هفته در را باید زمان مرده و وقت تلف شده تلقی کنیم چه اینکه جسد پیرمرد همان روز کشف میشد و چه یک سال دیگر باز آنچه دانستنش برای پلیس و بستگان پیرمرد و مردم اهمیت داشت کشف علت ،مرگ، شناسایی قاتل و پی بردن به عاقبت ماجرا بود. نویسنده باید دوربینش را در این نقاط با تأمل و دقت بیشتری متمرکز کند و از مسائل بیاهمیت به سرعت بگذرد. او با توجه به محدودیتی که در نقل داستان دارد، موظف است که توجه و میل خواننده به داستان را همواره حفظ .کند بنابراین نقل وقایعی که هیچ نقشی در پیشبرد داستان ندارند باید به صورت فشرده و گذرا صورت گیرد به این ترتیب آشکار میشود که نمودار بالا یک عیب عمده دارد و آن اختصاص دادن حجم قابل توجهی از داستان به همان وقت تلف شده است که سیر صعودی داستان را مختل کرده است. توجه داریم که قاعدۀ تلخیص بیرون از دنیای داستان هم جاری است؛ یعنی ما نیز خود هنگام نقل یک ماجرا بی هیچ قرارداد قبلی از وقایع پیش پا افتاده به سرعت عبور میکنیم و در عوض نقاط تعیین کننده را با تأمل و تمرکز و اصطلاحاً آب و تاب بیشتری توضیح میدهیم. هنری فیلدینگ رمان نویس ،انگلیسی در رمان تام جونز میگوید: ما در این ،رمان برخلاف ،تاریخ نویس ماه ها و سالهایی را که در آنها هیچ حادثه برجسته ای رخ نداده است نقل نمیکنیم. چنین تاریخی به واقع بسیار شبیه روزنامه ای است که شامل شمار واحدی از کلمات است؛ چه خبری در آن درج باشد و چه ..نباشد. اکنون برآنیم تا در صفحه های بعد شیوهای متفاوت پیش گیریم. هرگاه صحنه فوق العاده ای رخ نماید، که امیدواریم غالباً چنین باشد، ما هیچ خستی در به خرج دادن تلاش و کاغذ نشان نخواهیم داد تا آن صحنه را به تمامی پیش چشم خوانندۀ خویش بگسترانیم. ولی اگر در چندین سال متوالی حادثهٔ قابل توجهی روی نداده باشد از شرح آن سالها چشم میپوشیم. رمز توفیق نویسنده خوب در این است که از مسافر خبره تبعیت میکند... که مدت اقامتش را در محل همواره متناسب میسازد با زیباییها، شکوهمندیها و شگفتیهایی که آن محل عرضه می دارد. در تلخیص خواننده توفیق تماشای واقعه را ندارد، زیرا نویسنده یا از زبان خود و یا از زبان یکی از شخصیتهای داستانش واقعه را به طور فشرده برای او نقل میکند به دو نمونه از تلخیص، برگرفته از رمان نخلهای بی‌سر قاسمعلی فراست توجه کنید: «دیروز و امروز نزدیک به صد تا شهید آوردن» (تلخیص از زبان یکی از آدمهای داستان). از نیمه‌های شب - که ناصر دوان دوان خودش را به خط رساند تا ،الان که دمدمه‌های طلوع آفتاب است دشمن خودش را به مقر پلیس راه و پشت کشتارگاه رسانده است. تلخیص از زبان نویسنده 📚پیک قصه نویسی ✍ مهدی حجوانی @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خانه نقلی زینت سادات قاضی
زینت سادات قاضی خانه‌ی نقلی ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ - بمیرم... بمیرم... آره باید بریم. این‌طوری میگن. - نه بابا، اصلا رسمه. شب اول رو همه می‌رن. - آخ مادرت بمیره مگه تو همه‌ش چند سال داشتی دختر. - یواش تو رو خدا. حمید نشنوه. فاطمه قلب حمید بودا. پچ‌پچه‌ها آرام بود. من اما می‌شنیدم. خودم را به خواب زده بودم. - آخی آخی. خدا، جیگر آدم کباب میشه. - این اسمش ظلم نیست؟! فقط یکسال، یکسال زندگی کنی خدا؟! - بدبخت حمید. زندگیش به باد رفت. - آره والله، بیچاره کوتاهی نکرد براش. آراشگاه، خونه، ماشین. - مگه نمی‌دونست فاطمه خوب نمیشه، چرا خرجش کرد. این‌طوری که بدبخت از هست و نیست ساقط شد. - چی کنه بیچاره، دلش نیومد. حرف‌های درگوشی، دلم را به درد انداخت. چطور دلم می‌آمد آخرین امید زنده بودن را از فاطمه بگیرم. دکتر گفته بود:"این بیماری از نوع نادره. هر دارویی امتحان کردم، جواب نمیده. فقط یک راه داری. آزمایشش رو بفرستی آلمان. اونجا بررسی میشه و میگن کدوم دارو جواب میده." - هر کاری لازمه، انجام بدید. فقط بگید چکار کنم. - برای این تومور... دو تومن، دو و دویست، این حدودا... - جورش می‌کنم آقای دکتر. شما فقط بنویسید. خانه‌مان را دوست داشت. هر بار نقلی از قندان به دهان می‌گذاشت، می‌گفت:"حمید، خونه‌مون نقلیه. خیلی دوستش دارم." مانده بودم حالش خوب شد، چطور به او بگویم خانه را فروخته‌ام. پلک‌هایم خواب را فروخت. شب از نیمه گذشته بود. آرام سر از بالش برداشتم. پاورچین به ایوان رفتم. فانوس را از گل میخ گرفتم و راهی خانه‌ی فاطمه شدم. دلم تنها به این خوش است که دوباره صاحب خانه‌اش کردم. خانه‌ای نقلی. @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
معرفی کتاب بازار طاووس جوجو مویز
معرفی کتاب سوزانا پیکاک سی‌و‌پنج ساله از میراث شرم‌آور مادر خود به فروشگاهش، بازار طاووس، پناه می‌برد. در دیوارهای جادویی فروشگاهش نه تنها دوستی را کشف می‌کند و از مشکلات ازدواجش می‌گریزد بلکه با بزرگترین شور و عشق واقعی زندگی خودش روبه‌رو می‌شود. اما شبح مادرش هنوز بر زندگی سوزانا سایه افکنده و باعث ایجاد رویدادهایی چشمگیر می‌شود. او فقط به واسطه مقابله با گذشته توان روبه‌رو شدن با آینده را پیدا می‌کند … یک قاچ کتاب📚📚📚 آتنه فورستر هم مثل بسیاری دیگر از زنان به دهه شصت زندگی رسید، او که لقب ”آخرین ترشیده“ را یدک می کشید بسیار لوس، زیبا و خارج از کنترل بود. در مدت دو سال پس از ازدواجش، یک بار دیگر شایعاتی در مورد او بر سر زبان ها افتاد. سوزانای سی و پنج ساله از میراث شرم آور مادر خود به فروشگاهش، بازار طاووس پناه می برد. در حصار دیوارهای جادویی فروشگاه نه تنها دوستی واقعی را کشف می کند بلکه از مشکلات ازدواجش نیز می گذرد و با بزرگ ترین شور زندگی واقعی مواجه می شود. اما شبح مادرش هم چنان بر زندگی سوزانا سایه افکنده و مجموعه ای از رویدادهای دراماتیک را شاهد هستیم. فقط به واسطه مقابله با گذشته است که او بالاخره توان مواجهه با آینده را کسب می کند.  📚بازار طاووس ✍جوجومویز @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ابزارهای پرداخت داستان قسمت دوم
ابزارهای پرداخت قسمت دوم ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ ۲. توصیف توصیف یعنی ارائه تصویر ساکن از دنیای بیرون در توصیف اساساً با واقعه مواجه نیستیم تا بحث از فشردگی یا عدم فشردگی باشد؛ مثلاً اگر نویسنده تصویری از یک خیابان سوت و کور و خالی از هرگونه رفت و آمد ارائه دهد، عمل توصیف را انجام داده است بیاینکه به واقعه یا حتی حرکت ساده ای مثل افتادن برگی از درخت اشاره کند. فیلیس بنتلی در کتاب ملاحظاتی چند در باب هنر روایت تعریفی کوتاه و دقیق از توصیف به دست داده است وقتی رمان نویس (نویسنده) جهان گردنده داستان خویش را متوقف میسازد و به ما میگوید که چه میبیند، ما این نوع روایت را توصیف میخوانیم. منظور از توقف جهان گردندۀ داستان این است که هیچگونه حرکت یا گفتاری در محیط داستان اتفاق نیفتد و نویسنده فقط تصویری ساکن از محیط بیرونی یا حالت درونی آدمها را ارائه دهد توصیف را در نمونه زیر میبینید. 📚پیک قصه نویسی ✍مهدی حجوانی @shahrzade_dastan