eitaa logo
امامزاده شاه سیدعلی علیه‌السلام قم
2.7هزار دنبال‌کننده
26.1هزار عکس
3.4هزار ویدیو
112 فایل
ارتباط با ادمین: قم بلوار 15خرداد @sayehrushan https://zil.ink/shahseyedaliQom
مشاهده در ایتا
دانلود
امامزاده شاه سیدعلی علیه‌السلام قم
ترس ازحباب سه درصد‼️ 🔺آمار جهانی از مبتلایان به #کرونا و بهبودیافتگان تعداد تلفات کرونا حتی سه درصد
ترس ازسه درصد‼️ 🔺آمار جهانی از مبتلایان به و بهبودیافتگان تعداد تلفات کرونا حتی سه درصد ۳٪ هم نمی شود . ▪️ ▪️ ▪️ ترسی که رسانه های مغرض و معاند یامنفعت طلب با مبالغه به جان مردم انداختند مرا یاد حکایتی انداخت. روزی اجل خواهد رسید وآن تقدیر برای همگان به وقت خود نوشته شده است.. پس چرا برخی اجل رابرای خود معلق کرده اند‼️ ▪️تعجب عزرائیل از قبض روح ندیم سلیمان(ع) خداوند متعال در قرآن آیه 34 سوره اعراف می‌فرماید: فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ لاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ اعراف/34 هنگامی‌که اجلشان به سر رسد، نه می‌توان ساعتی درنگ کرد نه پیشی گرفت. حکایت؛ حضرت سلیمان (ع) روزی در کنار ندیمی نشسته بود که ملک‌الموت (عزرائیل ) درآمد و سخت به او می‌نگریست، ندیم از سلیمان پرسید این چه کسی بود که چنین به من نگاه می‌کرد؟ حضرت سلیمان (ع) گفت: ملک‌الموت بود، ندیم بسیار هراسان شد و از سلیمان خواست به باد فرمان دهد تا وی را به سرزمین هندوستان ببرد شاید از اجل گریخته باشد و اجلش به تأخیر افتد. سلیمان (ع) به باد فرمان داد تا ندیم را به هندوستان ببرد، همان ساعت ملک‌الموت برگشت. سلیمان از وی پرسید که آن نگاه تیز تو به ندیم ما، برای چه بود؟ عزرائیل گفت: بسیار متعجب بودم زیرا فرموده بودند تا جان ندیم را همین ساعت، قبض کنم، اما در سرزمین هندوستان! ولی متعجب بودم زیرا میان این مرد و هندوستان مسافت بسیار زیادی بود، به همین سبب تعجب کردم تا آنکه خودش خواست به آنجا رود. 📚 اقتباس از کتاب حکایت پارسایان ▪️▪️نظرات خودرا به آیدی ادمین بفرستید ویا به شماره 5000262744 پیامک کنید.🌹 4اسفند1398 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ▪️ارتباط باما 👨🏻‍💻 @shahseyedaliqomAdmin ⚜️کانال رسمی آستان مقدس امامزاده سیدعلی علیه السلام-قم ۩ @shahseyedaliQOM ۩ ‌ •┈┈••✾••┈┈•
✨﷽✨ 🌼اگر این مرد را پیدا کنم، به او پیشنهاد ازدواج می‌دهم! ✍در بنی‌اسرائیل زنی زناکار بود، که هرکس با دیدن جمال او، به گناه آلوده می‌شد! درب خانه‌اش به روی همه باز بود، در اطاقی نزدیک در، مشرف به بیرون نشسته بود و از این طریق مردان و جوانان را به دام می‌کشید. عابدی از آنجا می‌گذشت، ناگهان چشمش به جمال خیره کننده زن افتاد، پول نداشت، پارچه‌ای نزدش بود فروخت، پولش را برای زن آورد و در کنار او نشست، وقتی چشم به او دوخت، آه از نهادش برآمد که‌ای وای بر من که مولایم ناظر به وضع من است، من و عمل حرام، من و مخالفت با حق! با این عمل تمام خوبی‌هایم از بین خواهد رفت! رنگ از صورت عابد پرید، زن پرسید این چه وضعی است. گفت: از خداوند می‌ترسم، زن گفت: وای بر تو! بسیاری از مردم آرزو دارند به اینجایی که تو آمدی بیایند. گفت: ای زن! من از خدا می‌ترسم، مال را به تو حلال کردم مرا رها کن بروم، از نزد زن خارج شد در حالی که بر خویش تأسف و حسرت می‌خورد و سخت می‌گریست! زن را در دل ترسی شدید عارض شد و گفت: این مرد اولین گناهی بود که می‌خواست مرتکب شود، این گونه به وحشت افتاد؛ من سال‌هاست غرق در گناهم، همان خدایی که از عذابش او ترسید، خدای من هم هست، باید ترس من خیلی شدیدتر از او باشد؛ در همان حال توبه کرد و در را بست و جامه کهنه‌ای پوشید و روی به عبادت آورد و پیش خود گفت: خدا اگر این مرد را پیدا کنم، به او پیشنهاد ازدواج می‌دهم، شاید با من ازدواج کند! و من از این طریق با معالم دین و معارف حق آشنا شوم و برای عبادتم کمک باشد. 💥بار و بنه خویش را برداشت و به قریه عابد رسید، از حال او پرسید، محلّش را نشان دادند؛ نزد عابد آمد و داستان ملاقات آن روز خود را با آن مرد الهی گفت، عابد فریادی زد و از دنیا رفت، زن شدیداً ناراحت شد. پرسید از نزدیکان او کسی هست که نیاز به ازدواج داشته باشد؟ گفتند: برادری دارد که مرد خداست ولی از شدت تنگدستی قادر به ازدواج نیست، زن حاضر شد با او ازدواج کند و خداوند بزرگ به آن مرد شایسته و زن بازگشته به حق پنج فرزند عطا کرد که همه از تبلیغ کنندگان دین خدا شدند!! 📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامى، نوشته استاد حسین انصاریان 18ذی القعده /8 تیر 1400_____ 🕋🕌حرم مطهر اباالفضل قمی ها امامزاده سیدعلی علیه السلام ‌ •┈┈•• @shahseyedaliQOM ••┈┈• ___ارتباط با ادمین 👨🏻‍💻 @AdminShahSeyedAliQom
🌈 روزی واعظی به مردمش می گفت: ای مردم! هر کس دعا را از روی اخلاص بگوید، می تواند از روی آب بگذرد، مانند کسی که در خشکی راه می‌رود. جوان ساده و پاکدل، که خانه اش در خارج از شهر بود و هر روز می بایست از رودخانه می گذشت، در پای منبر بود. چون این سخن از واعظ شنید، بسیار خوشحال شد. هنگام بازگشت به خانه، دعا گویان، پا بر آب نهاد و از رودخانه گذشت... روزهای بعد نیز کارش همین بود و در دل از واعظ بسیار سپاسگزاری می کرد. آرزو داشت که هدایت و ارشاد او را جبران کند. روزی واعظ را به منزل خویش دعوت کرد، تا از او به شایستگی پذیرایی کند. واعظ نیز دعوت جوان پاکدل را پذیرفت و با او به راه افتاد. چون به رودخانه رسیدند، جوان دعا گفت و پای بر آب نهاد و از روی آن گذشت، اما واعظ همچنان برجای خویش ایستاده بود و گام بر نمی داشت... جوان گفت: ای بزرگوار! تو خود، این راه و روش را به ما آموختی و من از آن روز چنین می‌کنم، پس چرا اینک برجای خود ایستاده ای، دعا را بگو و از روی آب گذر کن! واعظ، آهی کشید و گفت: حق،همان است که تو میگویی، اما دلی که تو داری، من ندارم! 20 ذی القعده /10تیر 1400_____ 🕋🕌حرم مطهر اباالفضل قمی ها امامزاده سیدعلی علیه السلام ‌ •┈┈•• @shahseyedaliQOM ••┈┈• ___ارتباط با ادمین 👨🏻‍💻 @AdminShahSeyedAliQom
⚜ ذکر صالحین ⚜ ✅از كجا دانستند؟ 🔸 يكى از كوهنوردان مى گويد: در تمام مدت سال از منزلم تا بالاترين نقطه تپه اى كه در محيط زندگيم بود، راهپيمايى مى كردم. زمستان بسيار سردى بود، برف سنگينى زمين را پوشانده بود، از محلى كه رفته بودم بر مى گشتم، در مسير راهم در بالاى تپه حوضچه اى پر آب بود. گنجشك هاى زيادى هر روز پس از خوردن دانه به كنار آن حوضچه براى آب خوردن مى آمدند؛ آن روز سطح حوضچه را يخ ضخيمى پوشانده بود، گنجشك ها به عادت هر روز كنار حوضچه آمدند نوك زدند، سطح محل را يخ زده يافتند، ايستادم تا ببينم كه اين حيوانات كوچك ولى با حوصله چه مى كنند. ناگهان يكى از آن ها روى يخ آمد و به پشت بر سطح يخ خوابيد، پس از چند ثانيه به كنارى رفت، ديگرى به جاى او خوابيد و پس از چند لحظه دومى برخاست، سومى به جاى او قرار گرفت، همين طور مسئله تكرار شد تا با حرارت بدن خود آن قسمت را آب كردند؛ وقتى نازك شد با نوك خود شكستند آب بيرون زد، همه خود را سيراب كردند و رفتند؛ براستى اين عمل اعجاب انگيز چيست؟ از كجا فهميدند كه يخ با حرارت آب مى شود سپس از كجا فهميدند كه بدن خود آن ها حرارت مناسب را دارد و از كجا دانستند كه بايد اين حرارت با خوابيدن روى يخ به يخ برسد و از كجا فهميدند كه با خوابيدن يك نفر مشكل حل نمى شود، بلكه بايد به نوبت اين برنامه را دنبال كرد؟ آيا جز هدايت حضرت حق اسم ديگرى بر اين داستان مى توان گذاشت؟! 📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامی جلد 13 اثر استاد حسین انصاریان 14 جمادی الثانی /17 دی 1401____ 🕋🕌 آستان قدس اباالفضلی امامزاده سیدعلی علیه السلام ‌ •┈•• @shahseyedaliQOM ••┈• ___ارتباط با ادمین 👨🏻‍💻 @AdmiinShahSeyedAliQom
@Elteja_tales | کانال قصّه‌های مهدوی4_5791975771903890697.mp3
زمان: حجم: 9.12M
▪️امید آخر شیعه شدن یک سنی از برکات امام عصر علیه‌السلام و عنایات عجیب حضرت معصومه سلام الله علیها به او 10 ربیع الثانی /23 مهر 1403___ 💠🕌 آستان مقدس اباالفضلی امامزاده سیدعلی علیه السلام ‌ •┈•• @shahseyedaliQOM ••┈• https://zil.ink/shahseyedaliQom