🌸
#حکایت_کوتاه و بسیار زیبا و خواندنی
#برای_خدا
🔸گویند فقیری به نزد هندوانه فروشی رفت وگفت هندوانهای برای رضای خدا به من بده فقیرم وچیزی ندارم.
هندوانه فروش درمیان هندوانه ها گشتی زد وهندوانهٔ خراب و به درد نخوری را به فقیر داد. فقیر نگاهی به هندوانه کرد و دید که به درد خوردن نمیخورد، مقدار پولی که به همراه داشت به هندوانه فروش داد و گفت به اندازه پولم به من هندوانه ای بده.
هندوانه فروش هندوانه خیلی خوبی را وزن کرد و به مرد فقیر داد، فقیر هر دو هندوانه را رو به آسمان بلند کرد و گفت خداوندا بندگانت را ببین...
این هندوانهی خراب را به خاطر تو داده است و این هندوانهی خوب را به خاطر پول!